هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از غم و اندوه خود سخن میگوید و بیان میکند که در دنیا جز غم چیزی نمیبیند. او از نبود همدم و محرم راز شکایت دارد و با وجود درد و زخم، درمان و مرهمی نمییابد. شاعر به عشق اشاره میکند و میگوید که از زمانی که با عشق آشنا شده، شادی را در دل خود نمیبیند. او از گریههای فراوان خود میگوید و اینکه هیچ فایدهای از آن نمیبیند. در پایان، شاعر از ناامیدی خود سخن میگوید و اینکه دیگر امیدی به دیدار دوست ندارد.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی مانند عشق، غم، تنهایی و ناامیدی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. بنابراین، مناسب برای نوجوانان و بزرگسالان است.
غزل ۴۲۶
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمیبینم
دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمیآید
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمیبینم
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم
قناعت میکنم با درد چون درمان نمییابم
تحمل میکنم با زخم چون مرهم نمیبینم
خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتم دل خرم نمیبینم
نم چشم آبروی من ببرد از بس که میگریم
چرا گریم کز آن حاصل برون از نم نمیبینم
کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد
به امید دمی با دوست وان دم هم نمیبینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمیبینم
دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمیآید
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمیبینم
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم
قناعت میکنم با درد چون درمان نمییابم
تحمل میکنم با زخم چون مرهم نمیبینم
خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتم دل خرم نمیبینم
نم چشم آبروی من ببرد از بس که میگریم
چرا گریم کز آن حاصل برون از نم نمیبینم
کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد
به امید دمی با دوست وان دم هم نمیبینم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۴۲۵
گوهر بعدی:غزل ۴۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.