۶۰۶ بار خوانده شده

غزل ۴۸۱

صید بیابان عشق چون بخورد تیر او
سر نتواند کشید پای ز زنجیر او

گو به سنانم بدوز یا به خدنگم بزن
گر به شکار آمده‌ست دولت نخجیر او

گفتم از آسیب عشق روی به عالم نهم
عرصه عالم گرفت حسن جهان گیر او

با همه تدبیر خویش ما سپر انداختیم
روی به دیوار صبر چشم به تقدیر او

چاره مغلوب نیست جز سپر انداختن
چون نتواند که سر در کشد از تیر او

کشته معشوق را درد نباشد که خلق
زنده به جانند و ما زنده به تأثیر او

او به فغان آمده‌ست زین همه تعجیل ما
ای عجب و ما به جان زین همه تأخیر او

در همه گیتی نگاه کردم و باز آمدم
صورت کس خوب نیست پیش تصاویر او

سعدی شیرین زبان این همه شور از کجا
شاهد ما آیتیست وین همه تفسیر او

آتشی از سوز عشق در دل داوود بود
تا به فلک می‌رسد بانگ مزامیر او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید
Avatar نقش کاربری
فاطمه زندی

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۴۸۰
گوهر بعدی:غزل ۴۸۲
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۳۹۹/۱۱/۱۰ ۰۱:۵۴

عالی