۵۳۰ بار خوانده شده

غزل ۴۹۳

سرمست بتی لطیف ساده
در دست گرفته جام باده

در مجلس بزم باده نوشان
بسته کمر و قبا گشاده

افتاده زمین به حضرت او
گردونش به خدمت ایستاده

خورشید و مهش ز خوبرویی
سر بر خط بندگی نهاده

خورشید که شاه آسمان است
در عرصه حسن او پیاده

وه وه که بزرگوار حوریست
از روزن جنت اوفتاده

لعلش چو عقیق گوهرآگین
زلفش چو کمند تاب داده

در گلشن بوستان رویش
زنگی بچگان ز ماه زاده

سعدی نرسد به یار هرگز
کاو شرمگن است و یار ساده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۴۹۲
گوهر بعدی:غزل ۴۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.