هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از سعدی است که در آن شاعر از عشق و دلدادگی به معشوق سخن میگوید. او از درد عشق و تأثیر آه سوختگان میگوید و بیان میکند که تنها به معشوق مینگرد و هر دم بدون او را غمانگیز میداند. همچنین، شاعر از پاکبازی و رندی خود سخن میگوید و شعرش را به آب تشبیه میکند که در همهجا جاری است.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد عشق و غم فراق ممکن است برای سنین پایینتر قابل درک نباشد.
غزل ۴۹۶
ای صورتت ز گوهر معنی خزینهای
ما را ز داغ عشق تو در دل دفینهای
دانی که آه سوختگان را اثر بود
مگذار نالهای که برآید ز سینهای
زیور همان دو رشته مرجان کفایت است
وز موی در کنار و برت عنبرینهای
سر در نیاورم به سلاطین روزگار
گر من ز بندگان تو باشم کمینهای
چشمی که جز به روی تو بر میکنم خطاست
وآن دم که بی تو میگذرانم غبینهای
تدبیر نیست جز سپر انداختن که خصم
سنگی به دست دارد و ما آبگینهای
وآن را روا بود که زند لاف مهر دوست
کز دل به در کند همه مهری و کینهای
سعدی به پاکبازی و رندی مثل نشد
تنها در این مدینه که در هر مدینهای
شعرش چو آب در همه عالم چنان شده
کز پارس میرود به خراسان سفینهای
ما را ز داغ عشق تو در دل دفینهای
دانی که آه سوختگان را اثر بود
مگذار نالهای که برآید ز سینهای
زیور همان دو رشته مرجان کفایت است
وز موی در کنار و برت عنبرینهای
سر در نیاورم به سلاطین روزگار
گر من ز بندگان تو باشم کمینهای
چشمی که جز به روی تو بر میکنم خطاست
وآن دم که بی تو میگذرانم غبینهای
تدبیر نیست جز سپر انداختن که خصم
سنگی به دست دارد و ما آبگینهای
وآن را روا بود که زند لاف مهر دوست
کز دل به در کند همه مهری و کینهای
سعدی به پاکبازی و رندی مثل نشد
تنها در این مدینه که در هر مدینهای
شعرش چو آب در همه عالم چنان شده
کز پارس میرود به خراسان سفینهای
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۴۹۵
گوهر بعدی:غزل ۴۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.