هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و انتظار دیدار معشوق سخن می‌گوید. او از روزی که معشوق به سویش بازگردد و زندگی‌اش را با شادی و نور پر کند، سخن می‌گوید. شاعر از تلخی دوری و انتظار می‌نالد و آرزو می‌کند که معشوق به سویش بازگردد و عهدشکنی نکند. در نهایت، شاعر به این واقعیت تلخ اشاره می‌کند که شاید هیچ‌گاه این آرزو برآورده نشود.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عهدشکنی و انتظار ممکن است نیاز به تجربه و بلوغ فکری بیشتری برای درک کامل داشته باشند.

غزل ۴۹۹

خرم آن روز که چون گل به چمن بازآیی
یا به بستان به در حجره من بازآیی

گلبن عیش من آن روز شکفتن گیرد
که تو چون سرو خرامان به چمن بازآیی

شمع من روز نیامد که شبم بفروزی
جان من وقت نیامد که به تن بازآیی

آب تلخ است مدامم چو صراحی در حلق
تا تو یک روز چو ساغر به دهن بازآیی

کی به دیدار من ای مهرگسل برخیزی
کی به گفتار من ای عهدشکن بازآیی

مرغ سیر آمده‌ای از قفس صحبت و من
دام زاری بنهم بو که به من بازآیی

من خود آن بخت ندارم که به تو پیوندم
نه تو آن لطف نداری که به من بازآیی

سعدی آن دیو نباشد که به افسون برود
هیچت افتد که چو مردم به سخن بازآیی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۴۹۸
گوهر بعدی:غزل ۵۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.