۴۸۸ بار خوانده شده

غزل ۵۲۹

سست پیمانا به یک ره دل ز ما برداشتی
آخر ای بد عهد سنگین دل چرا برداشتی

نوع تقصیری تواند بود ای سلطان عشق
تا به یک ره سایه لطف از گدا برداشتی

گفته بودی با تو در خواهم کشیدن جام وصل
جرعه‌ای ناخورده شمشیر جفا برداشتی

خاطر از مهر کسان برداشتم از بهر تو
چون تو را گشتم تو خود خاطر ز ما برداشتی

لعل دیدی لاجرم چشم از شبه بردوختی
در پسندیدی و دست از کهربا برداشتی

شمع برکردی چراغت بازنامد در نظر
گل فرا دست آمدت مهر از گیا برداشتی

دوست بردارد به جرمی یا خطایی دل ز دوست
تو خطا کردی که بی جرم و خطا برداشتی

عمرها در زیر دامن برد سعدی پای صبر
سر ندیدم کز گریبان وفا برداشتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۵۲۸
گوهر بعدی:غزل ۵۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.