هوش مصنوعی:
شاعر از بیوفایی دوستان و دشمنی دشمنان شکایت میکند و بیان میکند که با وجود مشکلات زمانه، صبور بوده است. او از تلخی هجران و ارزش پیوندها سخن میگوید و توصیه میکند که با توجه به شرایط زمانه، میانهروی پیشه کنیم.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل ۵۴۱
مگر دگر سخن دشمنان نیوشیدی
که روی چون قمر از دوستان بپوشیدی
من از جفای زمان بلبلا نخفتم دوش
تو را چه بود که تا صبح میخروشیدی
قضا به ناله مظلوم و لابه محروم
دگر نمیشود ای نفس بس که کوشیدی
کنون حلاوت پیوند را بدانی قدر
که شربت غم هجران تلخ نوشیدی
به مقتضای زمان اقتصار کن سعدی
که آن چه غایت جهد تو بود کوشیدی
که روی چون قمر از دوستان بپوشیدی
من از جفای زمان بلبلا نخفتم دوش
تو را چه بود که تا صبح میخروشیدی
قضا به ناله مظلوم و لابه محروم
دگر نمیشود ای نفس بس که کوشیدی
کنون حلاوت پیوند را بدانی قدر
که شربت غم هجران تلخ نوشیدی
به مقتضای زمان اقتصار کن سعدی
که آن چه غایت جهد تو بود کوشیدی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۵۴۰
گوهر بعدی:غزل ۵۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.