هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دیدن قمری بر زمین سخن می‌گوید که مانند سروی روان در حال حرکت است. او این صحنه را به‌گونه‌ای توصیف می‌کند که گویی دری از بهشت به رویش گشوده شده است. شاعر از ندیدن چنین منظره‌ای در طول عمر خود ابراز شگفتی می‌کند و از عشق و جذابیت آن صحبت می‌کند. او همچنین از خطرات نگاه کردن به چنین زیبایی و نیاز به صبر و تحمل فراق سخن می‌گوید. در پایان، شاعر به توصیه‌های اخلاقی و عاقلانه اشاره می‌کند و از نیاز به محافظت در برابر تیرهای غمزه و فتنه‌ها صحبت می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی، اخلاقی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل ۵۵۰

دیدم امروز بر زمین قمری
همچو سروی روان به رهگذری

گوییا بر من از بهشت خدای
باز کردند بامداد دری

من ندیدم به راستی همه عمر
گر تو دیدی به سرو بر قمری

یا شنیدی که در وجود آمد
آفتابی ز مادر و پدری

گفتم از وی نظر بپوشانم
تا نیفتم به دیده در خطری

چاره صبر است و احتمال فراق
چون کفایت نمی‌کند نظری

می‌خرامید و زیر لب می‌گفت
عاقل از فتنه می‌کند حذری

سعدیا پیش تیر غمزه ما
به ز تقوا ببایدت سپری
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۵۴۹
گوهر بعدی:غزل ۵۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.