۵۰۵ بار خوانده شده

غزل ۵۵۲

روی گشاده ای صنم طاقت خلق می‌بری
چون پس پرده می‌روی پرده صبر می‌دری

حور بهشت خوانمت ماه تمام گویمت
کآدمیی ندیده‌ام چون تو پری به دلبری

آینه را تو داده‌ای پرتو روی خویشتن
ور نه چه زهره داشتی در نظرت برابری

نسخه چشم و ابرویت پیش نگارگر برم
گویمش این چنین بکن صورت قوس و مشتری

چون تو درخت دل نشان تازه بهار و گلفشان
حیف بود که سایه‌ای بر سر ما نگستری

دیده به روی هر کسی برنکنم ز مهر تو
در ز عوام بسته به چون تو به خانه اندری

من نه مخیرم که چشم از تو به خویشتن کنم
گر تو نظر به ما کنی ور نکنی مخیری

پند حکیم بیش از این در من اثر نمی‌کند
کیست که برکند یکی زمزمه قلندری

عشق و دوام عافیت مختلفند سعدیا
هر که سفر نمی‌کند دل ندهد به لشکری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید
Avatar نقش کاربری
فاطمه زندی

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۵۵۱
گوهر بعدی:غزل ۵۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.