۵۷۸ بار خوانده شده

غزل ۵۵۳

سرو بستانی تو یا مه یا پری
یا ملک یا دفتر صورتگری

رفتنی داری و سحری می‌کنی
کاندر آن عاجز بماند سامری

هر که یک بارش گذشتی در نظر
در دلش صد بار دیگر بگذری

می‌روی و اندر پیت دل می‌رود
باز می‌آیی و جان می‌پروری

گر تو شاهد با میان آیی چو شمع
مبلغی پروانه‌ها گرد آوری

چند خواهی روی پنهان داشتن
پرده می‌پوشی و بر ما می‌دری

روزی آخر در میان مردم آی
تا ببیند هر که می‌بیند پری

آفتاب از منظر افتد در رواق
چون تو را بیند بدین خوش منظری

جان و خاطر با تو دارم روز و شب
نقش بر دل نام بر انگشتری

سعدی از گرمی بخواهد سوختن
بس که تو شیرینی از حد می‌بری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۵۵۲
گوهر بعدی:غزل ۵۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.