هوش مصنوعی: این شعر از سعدی بیانگر درد عشق و فراق است. شاعر از بی‌قراری و رنج‌های عشق سخن می‌گوید و از یار بی‌وفا شکایت می‌کند. او از غم‌های عشق و ناامیدی از وصال یار می‌نالد و بیان می‌کند که عشق تمام غم‌های دیگر را از بین برده است. شاعر همچنین از مستی و بی‌خبری یار از دردهایش می‌گوید و امید به وصال را بسیار دور می‌بیند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد عشق و ناامیدی نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارد تا به درستی درک شود.

غزل ۵۶۰

خبر از عیش ندارد که ندارد یاری
دل نخوانند که صیدش نکند دلداری

جان به دیدار تو یک روز فدا خواهم کرد
تا دگر برنکنم دیده به هر دیداری

یعلم الله که من از دست غمت جان نبرم
تو به از من بتر از من بکشی بسیاری

غم عشق آمد و غم‌های دگر پاک ببرد
سوزنی باید کز پای برآرد خاری

می حرام است ولیکن تو بدین نرگس مست
نگذاری که ز پیشت برود هشیاری

می‌روی خرم و خندان و نگه می‌نکنی
که نگه می‌کند از هر طرفت غمخواری

خبرت هست که خلقی ز غمت بی‌خبرند
حال افتاده نداند که نیفتد باری

سرو آزاد به بالای تو می‌ماند راست
لیکنش با تو میسر نشود رفتاری

می‌نماید که سر عربده دارد چشمت
مست خوابش نبرد تا نکند آزاری

سعدیا دوست نبینی و به وصلش نرسی
مگر آن وقت که خود را ننهی مقداری
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۵۵۹
گوهر بعدی:غزل ۵۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.