هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از ناامیدی و درد عشق سخن میگوید. او از بیتوجهی معشوق و رنجهایی که تحمل کرده، شکایت میکند. شاعر احساس میکند که معشوق او را فراموش کرده و به رنجهایش توجهی ندارد. او همچنین به قدرت عشق و هجران اشاره میکند و بیان میکند که عشق همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد. در پایان، شاعر به امید وصال معشوق، سر بر آستان او نهاده است.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و عرفانی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد عشق و ناامیدی ممکن است برای سنین پایینتر قابل درک نباشد.
غزل ۵۸۱
همیزنم نفس سرد بر امید کسی
که یاد ناورد از من به سالها نفسی
به چشم رحم به رویم نظر همینکند
به دست جور و جفا گوشمال داده بسی
دلم ببرد و به جان زینهار میندهد
کسی به شهر شما این کند به جای کسی
به هر چه در نگرم نقش روی او بینم
که دیده در همه عالم بدین صفت هوسی
به دست عشق چه شیر سیه چه مورچهای
به دام هجر چه باز سفید چه مگسی
عجب مدار ز من روی زرد و ناله زار
که کوه کاه شود گر برد جفای خسی
بر آستان وصالت نهاده سر سعدی
بر آستین خیالت نبوده دسترسی
که یاد ناورد از من به سالها نفسی
به چشم رحم به رویم نظر همینکند
به دست جور و جفا گوشمال داده بسی
دلم ببرد و به جان زینهار میندهد
کسی به شهر شما این کند به جای کسی
به هر چه در نگرم نقش روی او بینم
که دیده در همه عالم بدین صفت هوسی
به دست عشق چه شیر سیه چه مورچهای
به دام هجر چه باز سفید چه مگسی
عجب مدار ز من روی زرد و ناله زار
که کوه کاه شود گر برد جفای خسی
بر آستان وصالت نهاده سر سعدی
بر آستین خیالت نبوده دسترسی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۵۸۰
گوهر بعدی:غزل ۵۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.