هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و محبت به یار خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که هیچ‌کس مانند او ندیده است. او از بخت بد خود شکایت می‌کند که یارش به یاد او نیست و از درد عشق و جفای دوستان می‌نالد. شاعر همچنین اشاره می‌کند که هیچ‌کس نمی‌تواند درد عشق او را درک کند و این درد تنها بر دوش اوست.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد که معمولاً در سنین بالاتر وجود دارد.

غزل ۵۸۲

یار گرفته‌ام بسی چون تو ندیده‌ام کسی
شمع چنین نیامده‌ست از در هیچ مجلسی

عادت بخت من نبود آن که تو یادم آوری
نقد چنین کم اوفتد خاصه به دست مفلسی

صحبت از این شریفتر صورت از این لطیفتر
دامن از این نظیفتر وصف تو چون کند کسی

خادمه سرای را گو در حجره بند کن
تا به سر حضور ما ره نبرد موسوسی

روز وصال دوستان دل نرود به بوستان
یا به گلی نگه کند یا به جمال نرگسی

گر بکشی کجا روم تن به قضا نهاده‌ام
سنگ جفای دوستان درد نمی‌کند بسی

قصه به هر که می‌برم فایده‌ای نمی‌دهد
مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی

این همه خار می‌خورد سعدی و بار می‌برد
جای دگر نمی‌رود هر که گرفت مونسی
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۵۸۱
گوهر بعدی:غزل ۵۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.