هوش مصنوعی: این شعر از سعدی بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و درد فراق است. شاعر از نبود یار و تنهایی خود می‌گوید و از این که لحظات خوش با یار دوام نداشته‌اند اظهار تأسف می‌کند. او از بی‌صبری خود در جدایی سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که دلش در هیچ مقامی آرام نمی‌گیرد. شاعر همچنین از این که بدون یار، دیدن جهان برایش بی‌معناست سخن می‌گوید و امیدوار است که لطف یارش به او روی آورد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل ۵۹۹

چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی
که‌ش یار هم آواز بگیرند به دامی

دیشب همه شب دست در آغوش سلامت
و امروز همه روز تمنای سلامی

آن بوی گل و سنبل و نالیدن بلبل
خوش بود دریغا که نکردند دوامی

از من مطلب صبر جدایی که ندارم
سنگیست فراق و دل محنت زده جامی

در هیچ مقامی دل مسکین نشکیبد
خو کرده صحبت که برافتد ز مقامی

بی دوست حرام است جهان دیدن مشتاق
قندیل بکش تا بنشینم به ظلامی

چندان بنشینم که برآید نفس صبح
کان وقت به دل می‌رسد از دوست پیامی

آنجا که تویی رفتن ما سود ندارد
الا به کرم پیش نهد لطف تو گامی

زان عین که دیدی اثری بیش نمانده‌ست
جانی به دهان آمده در حسرت کامی

سعدی سخن یار نگوید بر اغیار
هرگز نبرد سوخته‌ای قصه به خامی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۵۹۸
گوهر بعدی:غزل ۶۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.