هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق به معشوق و وابستگی روحی به او سخن میگوید. شاعر بیان میکند که حتی اگر جسمش از معشوق دور باشد، روحش همواره نزد اوست. او از عشق به معشوق چنان سخن میگوید که گویی همه چیز در وجودش به او پیوند خورده است و از هر درمان و بهشتی بینیاز است. شاعر همچنین به عشق به امام رضا(ع) اشاره میکند و نشان میدهد که عشق زمینی و عرفانی در وجودش یکی شدهاند.
رده سنی:
15+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از اشارات مذهبی و فلسفی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
شمارهٔ ۳۰
مدعی پنداشتی دور ازدر جانان مرا
دور شد تن لیک مانده پیش جانان جان
با صبا هر صبحدم آیم بطوف کوی دوست
چشم اگر داری بجو در خاک آن ایوان
بشنوی گر هر سحر بانگ جرس از غافله
هست با هر کاروانی ناله پنهان
از پی در گر رود غواص اندر قعر بحر
هست اندر خاک کوی دوست بحر و کان
دیده طوفان میکند گر هر شب از موج سرشگ
نوح چون همره بود نبود غم از طوفان
پیکرم سر تا قدم راهست زان تابنده نور
گرچه چون خورشید بینی با تن عریان
از حبیبم زخم به تا نوشدارو و از طبیب
من خوشم با درد نبود حاجت درمان
نه بهشت جاودان خواهم نه غلمان و نه حور
کرده روی و کوی او فارغ از این و آن
گر بصورت دورم از طوس و درهشتم امام
مهر او جا کرده چون جا در رگ و شریان
مرغ روحم پرفشان دائم بگلزار رضاست
گرچه منزلگاه بشیراز است یا طهران
از گدایان درش آشفته انعامم رسید
نیست بر جان منتی از حاتم وقاآن
هم بجای نیکیش یا رب جزای نیک ده
زآنکه قدرت نیست بر پاداش آن احسان
دور شد تن لیک مانده پیش جانان جان
با صبا هر صبحدم آیم بطوف کوی دوست
چشم اگر داری بجو در خاک آن ایوان
بشنوی گر هر سحر بانگ جرس از غافله
هست با هر کاروانی ناله پنهان
از پی در گر رود غواص اندر قعر بحر
هست اندر خاک کوی دوست بحر و کان
دیده طوفان میکند گر هر شب از موج سرشگ
نوح چون همره بود نبود غم از طوفان
پیکرم سر تا قدم راهست زان تابنده نور
گرچه چون خورشید بینی با تن عریان
از حبیبم زخم به تا نوشدارو و از طبیب
من خوشم با درد نبود حاجت درمان
نه بهشت جاودان خواهم نه غلمان و نه حور
کرده روی و کوی او فارغ از این و آن
گر بصورت دورم از طوس و درهشتم امام
مهر او جا کرده چون جا در رگ و شریان
مرغ روحم پرفشان دائم بگلزار رضاست
گرچه منزلگاه بشیراز است یا طهران
از گدایان درش آشفته انعامم رسید
نیست بر جان منتی از حاتم وقاآن
هم بجای نیکیش یا رب جزای نیک ده
زآنکه قدرت نیست بر پاداش آن احسان
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.