هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق، طبیعت، و حالات روحی خود سخن می‌گوید. او از زیبایی‌های طبیعت مانند سبزه و جوی آب لذت می‌برد و از عشق و دل‌بستگی به معشوق خود می‌گوید. شاعر همچنین از دردها و رنج‌های عشق و جدایی سخن می‌گوید و از دوست خود می‌خواهد که اگر قصد ترک او را دارد، صریحاً بیان کند. در پایان، شاعر به تفاوت بین زندگی عاشقانه و زاهدانه اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد عشق و جدایی نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد.

غزل ۶۳۱

وقت آن آمد که خوش باشد کنار سبزه جوی
گر سر صحرات باشد سروبالایی بجوی

ور به خلوت با دلارامت میسر می‌شود
در سرایت خود گل افشان است سبزی گو مروی

ای نسیم کوی معشوق این چه باد خرم است
تا کجا بودی که جانم تازه می‌گردد به بوی

مطربان گویی در آوازند و مستان در سماع
شاهدان در حالت و شوریدگان در های و هوی

ای رفیق آنچ از بلای عشق بر من می‌رود
گر به ترک من نمی‌گویی به ترک من بگوی

ای که پای رفتنت کند است و راه وصل تند
بازگشتن هم نشاید تا قدم داری بپوی

گر ببینی گریه زارم ندانی فرق کرد
کآب چشم است این که پیشت می‌رود یا آب جوی

گوی را گفتند کای بیچاره سرگردان مباش
گوی مسکین را چه تاوان است چوگان را بگوی

ای که گفتی دل بشوی از مهر یار مهربان
من دل از مهرش نمی‌شویم تو دست از من بشوی

سعدیا عاشق نشاید بودن اندر خانقاه
شاهد بازی فراخ و زاهدان تنگ خوی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۶۳۰
گوهر بعدی:غزل ۶۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.