۶۱۹ بار خوانده شده

غزل ۶۳۲

سرو سیمینا به صحرا می‌روی
نیک بدعهدی که بی ما می‌روی

کس بدین شوخی و رعنایی نرفت
خود چنینی یا به عمدا می‌روی

روی پنهان دارد از مردم پری
تو پری روی آشکارا می‌روی

گر تماشا می‌کنی در خود نگر
یا به خوشتر زین تماشا می‌روی

می‌نوازی بنده را یا می‌کشی
می‌نشینی یک نفس یا می‌روی

اندرونم با تو می‌آید ولیک
خائفم گر دست غوغا می‌روی

ما خود اندر قید فرمان توایم
تا کجا دیگر به یغما می‌روی

جان نخواهد بردن از تو هیچ دل
شهر بگرفتی به صحرا می‌روی

گر قدم بر چشم من خواهی نهاد
دیده بر ره می‌نهم تا می‌روی

ما به دشنام از تو راضی گشته‌ایم
وز دعای ما به سودا می‌روی

گر چه آرام از دل ما می‌رود
همچنین می‌رو که زیبا می‌روی

دیده ی سعدی و دل، همراه توست
تا نپنداری که تنها می‌روی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۶۳۱
گوهر بعدی:غزل ۶۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.