۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷

که بر زلف سنبل زد این تابها
که داد بگلبرگ این آب ها

که افکند پرتو بآتشکده
که ابرو نموده بمحراب ها

که سودا بزلف نکویان نهاد
که از لعلشان ساخت عنابها

بطاوسها چتر الوان که داد
بکبکان که پوشید سنجاب ها

که پرورد الحان بمزمارو نای
که در پرده ره داد مضراب ها

که از نیش زنبور آورد نوش
که داد از صدف در خوشاب ها

کرامت نگر ساقی میکشان
زیک خم دهد دردها تاب ها

زحسن ازل عشق آمد پدید
فراهم شد از عشق اسباب ها

زهر ذره نورش هویدا بود
چو از پنجره نور مهتاب ها

منجم بگیرد زذرات او
چو از پرتو خور صطرلاب ها

زیک بحر این موجها خواسته است
همه موج ها نقش بر آب ها

زدریا نیند آگه این ماهیان
فتاده زحیرت بگرد آبها

بود شهر علم الهی علی
گشوده زدست علی بابها

تو آشفته سر را ازین در مپیچ
دهد فیض باران نه میزاب ها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.