هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از فقدان زیباییها و نشاط در جهان سخن میگوید. شاعر با ذکر عناصری مانند چنگ، مینا، مطرب، ساقی، گل، بلبل و دیگر نمادهای شادی و هنر، بیان میکند که این زیباییها و نشاطها از بین رفتهاند. همچنین، اشارههایی به شخصیتهای تاریخی و اساطیری مانند جمشید، اسکندر، دارا، مجنون، موسی و عیسی دارد که نشاندهندهی تغییر و زوال در جهان است. در پایان، شاعر به علی(ع) اشاره میکند و از او به عنوان راهنمای حق یاد میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اشارات تاریخی و اساطیری نیاز به دانش پیشینه دارد.
شمارهٔ ۴۸
اگر نه پرده بر بسته برخ آن شاهد رعنا
نمینالد چرا چنگ و نمی گرید چرا مینا
نه مطرب ماند نه ساقی نه می در مشربه باقی
نه گل در بوستان رعنا نه بلبل در چمن گویا
فتاده صوفی از وجد و مغنی از نواسنجی
نمی آید زمی مستی اثر بیرون شد از صهبا
چه دیده است این تماشائی که اندر ساحت گلشن
نه بیند لاله حمرا نبوید سنبل بویا
نه جام جم صفا دارد نه ملک کی بقا دارد
نماند آئینه اسکندر و نه کسوت دارا
زعشق روی عذرا عذر میخواهد زخود وامق
نمیخواند دگر مجنون حدیث از طره لیلا
فلاطون شد زخم بیزار و عیسی دارا را راغب
بجیب وآستین موسی نهان کرده ید و بیضا
بجای گوهر از عمان برآید لؤلؤ خونین
بگو غواص را بگذر تو خود از غوص این دریا
نه در آتشکده آتش نه رند میکده سرخوش
نه بلبل را نوا دلکش نه گل را چهره زیبا
بهاران خاصه در شیراز شورانگیز بدیارب
مگر از فتنه آخر زمان تبدیل شد سودا
مگر دست خدا آید بخل عقده مشکل
و گرنه مانده لا یعقل در این ره فکرت دانا
علی آن خواجه مطلق علی آن رهنمای حق
که آشفته است در مدحش چه در پنهان چه در پیدا
نمینالد چرا چنگ و نمی گرید چرا مینا
نه مطرب ماند نه ساقی نه می در مشربه باقی
نه گل در بوستان رعنا نه بلبل در چمن گویا
فتاده صوفی از وجد و مغنی از نواسنجی
نمی آید زمی مستی اثر بیرون شد از صهبا
چه دیده است این تماشائی که اندر ساحت گلشن
نه بیند لاله حمرا نبوید سنبل بویا
نه جام جم صفا دارد نه ملک کی بقا دارد
نماند آئینه اسکندر و نه کسوت دارا
زعشق روی عذرا عذر میخواهد زخود وامق
نمیخواند دگر مجنون حدیث از طره لیلا
فلاطون شد زخم بیزار و عیسی دارا را راغب
بجیب وآستین موسی نهان کرده ید و بیضا
بجای گوهر از عمان برآید لؤلؤ خونین
بگو غواص را بگذر تو خود از غوص این دریا
نه در آتشکده آتش نه رند میکده سرخوش
نه بلبل را نوا دلکش نه گل را چهره زیبا
بهاران خاصه در شیراز شورانگیز بدیارب
مگر از فتنه آخر زمان تبدیل شد سودا
مگر دست خدا آید بخل عقده مشکل
و گرنه مانده لا یعقل در این ره فکرت دانا
علی آن خواجه مطلق علی آن رهنمای حق
که آشفته است در مدحش چه در پنهان چه در پیدا
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.