۱۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۶

پری گذشت ازین کوچه یا ملک میرفت
که نورها بسماوات از سمک میرفت

بعرش نعره مستان زکاخ میکده رفت
مگو که زمزمه ذکری از ملک میرفت

بگریه بود صراحی بچشم خون پالا
زذوق قهقه جام بر فلک میرفت

مژه نهشت شب هجر خسبدم دیده
بپای مردمک چشم چون خسک میرفت

بماند لنگ و و بایوان جاه تو نرسید
خیال من که چنان اسب تیز تک میرفت

تو رفتی وز نظر رفت روشنی بصر
گمان مردم اگر چه بمردمک میرفت

نجات داد زطوفان شها ولای تواش
و گرنه نوح مخاطب لقد هلک میرفت

بنار عشق مس قلب شد زر خالص
عیار صیرفی آشفته بر محک میرفت

گل از یقین خلیل آمد آتش نمرود
یقین بدان که در آتش نه او بشک میرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.