۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۱

خار ره عشق بوستان است
گل عاریتی زبوستان است

کی هاله زحسن مه بکاهد
خط زینت روی دلستان است

مرغی که پرد بوادی عشق
در حلقه دامش آشیان است

روی تو زغایت ظهورش
از دیده این و آن نهان است

از رتبه عشق لوحش الله
کش عرش کمینه آستان است

آهسته بران که ساربانا
مجنون بقفای کاروان است

عشق ازلست سرنوشتم ‏
تا اشم ابد سخن همان است

این طفل که بود کز شکوهش
رستم بمصاف ناتوان است

از بهر نثار خاک راهت
هر چند بود حقیر جان است

آشفته مدیح حضرتی گوی
کش سر خدا زرخ عیان است

در خاک نجف مکان حیدر
جستی و باوج لامکان است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.