۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۲

زتن بریدن جان پیش عاشق آسانست
زجان بریدن جانان هزار چندانست

چه نور بود ندانم بنار ابراهیم
که آتشش همه باغ گلست و ریحانست

اگر تو زهر فرستی بکام من حلواست
نمک بسای بداغم که عین درمانست

نظر زکوی تو کردن بسوی کعبه خطاست
که دل بغیر تو دادن خلاف ایمانست

اگر تو حکم کنی سر بنه بتیغ نهم
که بندگان تو را سر بخط فرمانست

ننالم ار بخورم صد هزار زخم از تو
اگر بنالم گاهی زداغ هجرانست

تفاوتی که زعشاق هست بازهاد
همان تفاوت بین الدواب و انسانست

مرا نظر بگل خویش و بوستان بانرا
گمان که این زتماشائیان بستانست

کمینه ابجدی مکتب فلاطونست
که عقل در بر عشق تو طفل نادانست

شکنج زلف پریشان در آینه بنگر
مکن تو عیب بر آشفته گر پریشانست

میان ممکن و واجب علیست واسطه ای
که واجب است ولی در لباس امکانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.