هوش مصنوعی: این شعر از نبود وفا در میان مردم و ناامیدی از عشق و دوستی سخن می‌گوید. شاعر از جفاهای دیگران و بی‌وفایی‌ها شکایت دارد و به دنبال معنای وفا و عشق حقیقی است. همچنین، اشاره‌هایی به مفاهیمی مانند درد عشق، دوری از معشوق، و بی‌پناهی در جهان دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از ابیات حاوی مفاهیم پیچیده و انتزاعی هستند که برای نوجوانان کم‌سن‌وسال ممکن است قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۳۲۸

دیدی دلا که اهل جهان را وفا نبود
وقتی اگر که بوده در ایام ما نبود

گفتی وفا بدهر چو سیمرغ و کیمیاست
جستیم کیمیا و شنان از وفا نبود

بر من جفا پسندی و بر من مدعی وفا
آن در خور جفا و این را وفا نبود

آیا چه شد که اهل هوس خانه کرده اند
در آن حرم که محرم باد صفا نبود

بی پرده گفت مردم چشمم رموز دل ‏
ورنه مرا بدوست سر ماجرا نبود

در کوی میفروش چه حشمت بود که دوش
دیدم گدای او که بفکر غنا نبود

دردی که میدهند دوایش مقرر است
جز دردمند عشق که هیچش دوا نبود

بگذشت شام وصل بیک شکوه از فراق
آوخ که دور عمر جز اینش بقا نبود

او را هزار سلسله دل در قفا روان
گرچه بغیر زلف کسش در قفا نبود

ای هم نفس که هر نفسم بی تو دوزخیست
پاداش غیر لایق کردار ما نبود

بی قوت مرده بود مریض غم تو دوش
او را زخون دیده و دل گر غذا نبود

مجنون نشان زمحمل لیلی چگونه یافت
گر رهنما بقافله او را درا نبود

آشفته را که جز سر سودای تو نداشت
راندن زچین حلقه زلفش سزا نبود

رفتند هر یکی زحریفان بدرگهی
ما را بجز رهی بدر مرتضی نبود
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.