درباره لبیبی

لَبیبی شاعر ایرانی نیمه نخست سدهٔ پنجم هجری و از استادان مسلم زبان پارسی بوده اما امروز از اشعار او جز از اندکی در دست نیست.
وی ظاهراً از مردم خراسان و از دوستان فرخی سیستانی و از کسانی بوده که عنصری با وی خصومت داشته است. مسعود سعد سلمان در قصیده‌ای که به استقبال او ساخته است او را استاد و سیدالشعرا خوانده است.

آثار ویدئویی و صوتی مرتبط با این منبع
شمارهٔ ۱ - به شاهد لغت بسیچیدن، بمعنی ساز کار کردن شمارهٔ ۲ - به شاهد لغت چنگلوک، بمعنی کسیکه دست و پایش سست شده باشد و کژ شمارهٔ ۳ - به شاهد لغت تکژ به معنی استخوان انگور شمارهٔ ۴ - به شاهد لغت آروغ، بمعنی بادی که از سینه و حلق برآید شمارهٔ ۵ - به شاهد لغت فوگان، به معنی فقاع شمارهٔ ۶ - به شاهد لغت پریسای، پری افسای، یعنی آنکه افسون خواند از برای تسخیر جن شمارهٔ ۷ - به شاهد لغت هسر بمعنی یخ شمارهٔ ۸ - به شاهد لغت تیم، بمعنی کاروانسرا شمارهٔ ۹ - به شاهد لغت لت، بمعنی لخت و عمود شمارهٔ ۱۰ - به شاهد لغت رت، بمعنی تهی و برهنه شمارهٔ ۱۱ - به شاهد لغت غنج، بمعنی جوال شمارهٔ ۱۲ - به شاهد لغت کولک، بمعنی کدویی که زنان روستا پنبه در او نهند شمارهٔ ۱۳ - به شاهد لغت کاواک، بمعنی میان تهی شمارهٔ ۱۴ - شاهد لغت پزشک، بمعنی طبیب شمارهٔ ۱۵ - به شاهد لغت آفرنگان، بمعنی نسکی از زند شمارهٔ ۱۶ - به شاهد لغت پیشادست، بمعنی نقد شمارهٔ ۱۷ - به شاهد لغت شخائید، بمعنی ریش کرد شمارهٔ ۱۸ - به شاهد لغت لست، بمعنی چیزی قوی شمارهٔ ۱۹ - به شاهد لغت مست، بمعنی شگوه و گله شمارهٔ ۲۰ - به شاهد لغت فرخج، بمعنی فژه، پلید و زشت شمارهٔ ۲۱ - به شاهد لغت فرخچ، بمعنی رشوت شمارهٔ ۲۲ - به شاهد لغت خبزدو، بمعنی جعل شمارهٔ ۲۳ - به شاهد لغت دند، بمعنی ابله و بی باک و خود کامه شمارهٔ ۲۴ - به شاهد لغت پازند، بمعنی اصل کتاب و اوستا گزارش شمارهٔ ۲۵ - به شاهد لغت سرواد، بمعنی شعر شمارهٔ ۲۶ - به شاهد لغت افراز، بمعنی بالا شمارهٔ ۲۷ - به شاهد لغت بادپیما، بمعنی بیفایده و بی حاصل شمارهٔ ۲۸ - به شاهد لغت پساوند، بمعنی قافیه شعر شمارهٔ ۲۹ - به شاهد لغت پشنجیده، بمعنی آب و خون و مثل آن پاشیده شده شمارهٔ ۳۰ - به شاهد لغت سکنجیده، بمعنی تراشیده شمارهٔ ۳۱ - به شاهد لغت نیا، بمعنی پدر پدر و پدر مادر شمارهٔ ۳۲ - به شاهد لغت نوید، به معنی نالان شد شمارهٔ ۳۳ - به شاهد لغت هلیدن، بمعنی فرو گذاشتن شمارهٔ ۳۴ - به شاهد لغت دستکره، بمعنی شهری از عراق عجم شمارهٔ ۳۵ - به شاهد لغت پدندر، بمعنی دوست شمارهٔ ۳۶ - به شاهد لغت نیاز، بمعنی دوست شمارهٔ ۳۷ - به شاهد لغت چاپلوس، بمعنی فریبنده شمارهٔ ۳۸ - به شاهد لغت مکل، بمعنی کرمی سیاه که در آبست شمارهٔ ۳۹ - به شاهد لغت بادریسه، بمعنی آن مهره که زنان بر دوک زنند بوقت رشتن شمارهٔ ۴۰ - به شاهد لغت شاکمند، به معنی نمدی که از پشم سازند شمارهٔ ۴۱ - به شاهد لغت لنجه، بمعنی رفتار بناز لیکن جاهلانه شمارهٔ ۴۲ - به شاهد لغت سوسمار، بمعنی جانوری که ضب گویندش بتازی شمارهٔ ۴۳ - به شاهد لغت سپار، بمعنی گاوآهن که زمین شکافد شمارهٔ ۴۴ - به شاهد لغت غر، به معنی دبه خایه شمارهٔ ۴۵ - به شاهد لغت خوش، بمعنی زن مادر شمارهٔ ۴۶ - به شاهد لغت جخش، بمعنی علتی که از گلو مانند بادنجان برآید و درد نکند و اگر ببرند بیم هلاکت باشد و اکثر مردم گیلان و فرغانه را باشد شمارهٔ ۴۷ - به شاهد لغت فاژ،بمعنی دهان دره شمارهٔ ۴۸ - به شاهد لغت اژدر شمارهٔ ۴۹ - به شاهد لغت انگاره، به معنی جریده حساب و نامه اعمال شمارهٔ ۵۰ - به شاهد لغت مشکوه، بمعنی مترس و هیبت زده مشو شمارهٔ ۵۱ - به شاهد لغت باسک، بمعنی خمیازه شمارهٔ ۵۲ - به شاهد لغت توفید، بمعنی حسد و آواز از غلبه و جوش در افتاد شمارهٔ ۵۳ - به شاهد لغت پویه، به معنی دویدن شمارهٔ ۵۴ - به شاهد لغت زاج سور، بمعنی مهمانی و سوری که در حین زادن زن کنند شمارهٔ ۵۵ - به شاهد لغت گرازد، به معنی از روی ناز و تکبر خرامد شمارهٔ ۵۶ - به شاهد لغت شهریر، بمعنی روز چهارم از هر ماه (شهریور) شمارهٔ ۵۷ - به شاهد لغت ناگوار، بمعنی چیزی ناگوار و بدهضم که گوارا نشود و مرد گران جان و بمعنی تخمه و امتلا شمارهٔ ۵۸ - به شاهد لغت غرشیده، بمعنی خشم آلوده شمارهٔ ۵۹ - به شاهد لغت ارزیز، بمعنی قلعی شمارهٔ ۶۰ - به شاهد لغت لنج، بمعنی بیرون روی شمارهٔ ۶۱ - به شاهد لغت ناژ، به معنی درختی مانند سرو شمارهٔ ۶۲ - به شاهد لغت ورس، بمعنی چوبی که در بینی اشتر کنند شمارهٔ ۶۳ - به شاهد لغت آس، به معنی آنچه خرد شود در زیر سنگ آسیا شمارهٔ ۶۴ - به شاهد لغت خرانبار، بمعنی آن که جماعتی در کاری جمع شوند و . . . شمارهٔ ۶۵ - به شاهد لغت غلغلیج، بمعنی دغدغه یعنی آنکه پهلوی کسی را یا زیر کش بر انگشت بکاوی و بجنبانی تا بخندد شمارهٔ ۶۶ - به شاهد لغت خشکانج، بمعنی خشک اندام شمارهٔ ۶۷ - به شاهد لغت فرغیش، به معنی آن موی که از زیر پوستین سر فرو آورده بود و جامه ریمناک دریده دامن را نیز گویند شمارهٔ ۶۸ - به شاهد لغت سکج، به معنی مویز شمارهٔ ۶۹ - به شاهد لغت پک، بمعنی چغز ( قورباغه) شمارهٔ ۷۰ - به شاهد لغت چکوک بمعنی چکاوک شمارهٔ ۷۱ - به شاهد لغت کوک، بمعنی نوعی تره یا کاهو شمارهٔ ۷۲ - به شاهد لغت لوچ، احول، دوبین شمارهٔ ۷۳ - به شاهد لغت بستر آهنگ، به معنی لحاف یا آنچه بر روی لحاف و نهالی پوشند که گرد بر آن ننشیند شمارهٔ ۷۴ - به شاهد لغت ملنگ، به معنی بیهوش شمارهٔ ۷۵ - به شاهد لغت ماژ، بمعنی عشرت و سور کردن شمارهٔ ۷۶ - به شاهد لغت گولانج، بمعنی حلوایی که لابرلا نیز گویند شمارهٔ ۷۷ - به شاهد لغت وارون، بمعنی نحس شمارهٔ ۷۸ - به شاهد لغت داشن، بمعنی عطا، داشاد شمارهٔ ۷۹ - به شاهد لغت غرواشه، به معنی لیف جولاهه شمارهٔ ۸۰ - به شاهد لغت بنشاختن، بمعنی بنشاندن شمارهٔ ۸۱ - به شاهد لغت سر، به معنی شرابی که از برنج کنند شمارهٔ ۸۲ - به شاهد لغت ویر، بمعنی یاد و حافظه شمارهٔ ۸۳ - به شاهد لغت هنج، بمعنی کشنده شمارهٔ ۸۴ - به شاهد لغت فرخو، بمعنی پاک کردن کشت و باغ، پیراستن تاک رز و گزین کردن کشت شمارهٔ ۸۵ - به شاهد لغت شنگینه، به معنی چوبی که گاو (بدان) رانند شمارهٔ ۸۶ - به شاهد لغت غلیواج، بمعنی زغن و موش گیر شمارهٔ ۸۷ - به شاهد لغت نسو، بمعنی هموار و ساده که در آن درشتی نباشد شمارهٔ ۸۸ - به شاهد لغت خلنده، بمعنی در اندرون رونده و مجروح کننده شمارهٔ ۸۹ - به شاهد لغت اماره، بمعنی حساب شمارهٔ ۹۰ - به شاهد لغت اندخسواره، بمعنی پناه و حصار شمارهٔ ۹۱ - به شاهد لغت کالفته، بمعنی آشفته شمارهٔ ۹۲ - به شاهد لغت افراشته، بمعنی بلند کرده و انباشته شمارهٔ ۹۳ - به شاهد لغت کالیدن، بمعنی گریختن شمارهٔ ۹۴ - به شاهد لغت غاوشو، بمعنی خیاری که از بهر تخم رها کنند شمارهٔ ۹۵ - به شاهد لغت سنه، بمعنی لعنت و نفرین و هم به شاهد لغت فریه، بمعنی نفرین شمارهٔ ۹۶ - به شاهد لغت غلیواژ، به معنی زغن شمارهٔ ۹۷ - به شاهد لغت تزه، بمعنی دندانه کلید که از چوب کنند شمارهٔ ۹۸ - به شاهد لغت کونده، بمعنی چیزی که از گیاه بافند چون دامی و کاه بدان کشند شمارهٔ ۹۹ - به شاهد لغت رنبه، بمعنی موی زهار شمارهٔ ۱۰۰ - به شاهد لغت چنبه، بمعنی چوب پشت در . . . شمارهٔ ۱۰۱ - به شاهد لغت نخکله، بمعنی گوزی ( گردویی) سخت شمارهٔ ۱۰۲ - به شاهد لغت چیستان، بمعنی اغلوطه پرسیدنی که بعربی لغز گویند شمارهٔ ۱۰۳ - به شاهد لغت سور بمعنی مهمانی بانبوهی شمارهٔ ۱۰۴ - به شاهد لغت مستی بمعنی گله کردن شمارهٔ ۱۰۵ - به شاهد لغت راژ، بمعنی قبه خرمن از غله شمارهٔ ۱۰۶ - به شاهد لغت بافکار، بمعنی جولاه شمارهٔ ۱۰۷ - به شاهد لغت فرسنگسار، به معنی سنگچین که بر سر راه‌ها برای نشان راه کنند، میلی که برای نشان فرسنگ ساخته باشند و آن را دروازه هزار گام نیز گویند شمارهٔ ۱۰۸ - به شاهد لغت بشکوه، به معنی صاحب حشمت و هیبت شمارهٔ ۱۰۹ - به شاهد لغت شارک، بمعنی مرغکی کوچک و خوش آواز و سیاه شمارهٔ ۱۱۰ - به شاهد لغت ناغوش، بمعنی سر بآب فروبردن و غوطه خوردن شمارهٔ ۱۱۱ - به شاهد لغت لک، بمعنی سخنان بیهوده و هرزه و هذیان