عبارات مورد جستجو در ۲۲۵ گوهر پیدا شد:
رشحه : رشحه
از یک قصیده
تو آن شهریاری که از آستینت
کشد بر سر خویش خورشید معجر
چو از خون گردان و از گرد میدان
شود دشت دریا شود بحر چون بر
فلک گردد از نوک رمحت مشبک
زمین گردد از نعل رخشت مجدر
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۵۹
یا شاه تویی آنکه خدا را شیری
خندق جه و مرحب کش و خیبر گیری
مپسند غلام عاجزت یا مولا
ایام کند ذلیل هر بی‌پیری
شیخ بهایی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰
عهد جوانی گذشت، در غم بود و نبود
نوبت پیری رسید، صد غم دیگر فزود
کارکنان سپهر، بر سر دعوی شدند
آنچه بدادند دیر، باز گرفتند زود
حاصل ما از جهان نیست به جز درد و غم
هیچ ندانم چراست این همه رشک حسود
نیست عجب گر شدیم شهره به زرق و ریا
پردهٔ تزویر ما، سد سکندر نبود
نام جنون را به خود داد بهائی قرار
نیست به جز راه عشق، زیر سپهر کبود
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۶
پیر شدی گوژ پشت دل بکش از دست نفس
زانکه کمان کس نداد دشمن کین توز را
چون تو شدی ازمیان از تو بروز دگر
جمله فرامش کنند، یادکن آن روز را
خود چو بدیدی که رفت عمر بسان پریر
از پی فردا مدار حاصل امروز را
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۶۲
از دهان تو همی آید غشاک
پیر گشتی ریخت مویت از هباک
سنایی غزنوی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۵۸
شکر ایزد را که تا من بوده‌ام
حرص و آزم ساعتی رنجه نکرد
هیچ خلق از من شبی غمگین نخفت
هیچ کس روزی ز من خشمی نخورد
از طمع هرگز ندادم پشت خم
وز حسد هرگز نکردم روی زرد
نیستم آزاد مرد ار کرده‌ام
یا کنم من قصد هیچ آزاد مرد
با سلامت قانعم در گوشه‌ای
خالی از غش فارغ از ننگ و نبرد
چند چیزک دوست دارم زین جهان
چون گذشتی زین حدیث اندر نورد
جامهٔ نو جای خرم بوی خوش
روی خوب و کتب حکمت تخت نرد
یار نیک و بانگ رود و جام می
دیگ چرب و نان گرم آب سرد
برنگردم زین سخن تا زنده‌ام
گر خرد داری تو زین هم بر نگرد
گرد غم بنشان به می خوردن ز عمر
پیش از آن کز تو برآرد چرخ گرد
نسیه را بر نقد مگزین و بکوش
تا نباشی یک زمان از عیش فرد
سنایی غزنوی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۱۹۲
احوال خود چه عرض کنم هر زمان همی
بینم مضرت تن و نقصان جان همی
منزل چه سازد و چکند رخت بیشتر
آن را که رفت باید با کاروان همی
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۶۶
شکر انعام پادشا گفتن
نتوان کان ورای غایت‌هاست
راه شکرش به پای هرکس نیست
که حدش زان سوی نهایت‌هاست
گرچه انعام او مرا شکر است
شکر او را ز من شکایت‌هاست
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۲۲۴ - در هجو رشید الدین وطواط
این گربه چشمک این سگک غوری غرک
سگسارک مخنثک و زشت کافرک
با من پلنگ سارک و روباه طبعک است
این خوک گردنک سگک دمنه گوهرک
بوده سگ رمنده و اکنون به بخت من
شیرک شده است و گرگک و از هر دو بدترک
خنبک زند چو بوزنه، جنبک زند چو خرس
این بوزنینه ریشک پهنانه منظرک
خرگوشک است خنثی زن و مرد در دو وقت
هم حیض و هم زناش، گهی ماده گه نرک
این پشم سگ که ... سگش خوانم از صفت
چو ... سگ برهنگک و سرخ پیکرک
چون یوزک قمی جهد از دم آهوان
با دوستان رود گفتار در برک
گرد غزالکان و گوزنان بزم شاه
فحلی کند چو گور خرک گرد مادرک
گر دست و پاش چون سگک کهف بشکنی
هم برنگردد از دمشان این سبک سرک
بی‌نام هم کنونش چو بید سترک خصی
این بد گهر شکالک و توسن رگ استرک
خاقانیا گله مکن او از سگان کیست
خود صیدکی کند سگک استخوان خورک
سگ عفعفک کند چو بدو نانکی دهی
دم لابگک کند بنشیند پس درک
میزان حکمتی و تو را بر دل است زخم
زین شوله فعل عقربک شوم نشترک
هم شوله بود کو پس شوال زخم زد
بر تارک مبارک پور طغان یزک
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۴۰
هر که مشهور شد به بی‌ادبی
دگر از وی امید خیر مدار
آب کز سرگذشت در جیحون
چه بدستی، چه نیزه‌ای، چه هزار
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۴۲
دل منه بر جهان که دور بقا
می‌رود همچو سیل سر در زیر
پیر دیگر جوان نخواهد شد
پیریش نیز هم نماند دیر
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۵۹
خواجه تشریفم فرستادی و مال
مالت افزون باد و خصمت پایمال
هر به دیناریت سالی عمر باد
تا بمانی ششصد و پنجاه سال
سعدی : مثنویات
شمارهٔ ۶
چو نیکو گفت ابراهیم ادهم
چو ترک ملک و دولت کرد و خاتم
نباید بستن اندر چیز و کس دل
که دل برداشتن کاریست مشکل
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۵۹
عاقلا از سر جهان برخیز
که نه معشوقهٔ وفادارست
گیر کامروز بر سر گنجی
پا نه فردات بر دم مارست
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۹۲ - در مطایبه
در جهان چندان که گویی بی‌شمار
نیستی و محنت و ادبیر هست
وز فلک چندان که خواهی بی‌قیاس
نفرت آهو و خشم شیر هست
گر ز بالای سپهر آگه نه‌ای
زین قیاسش کن که اندر زیر هست
دورها بگذشت بر خوان نیاز
کافرم گر جز قناعت سیر هست
نام آسایش همی بردم شبی
چرخ گفتا زین تمنی دیر هست
گفتمش چون گفت آن اندر گذشت
گر کنون رغبت نمایی ... هست
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۲۰۸ - لغز
یکی و پنج و سی وز بیست نیمی
وگر قدرت بود فرسنگکی چند
چو زین بگذشت و ما و مطرب و می
گناه از بنده و عفو از خداوند
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۳۱۳ - در مطایبه
هرکه مخلوق را کند خدمت
چون بود حر و فاضل و مرزوق
عمر باید که بگذراند خوش
پیش مخلوق با می و معشوق
پس از این در تهی نیاید نیز
از زر و جامه کیسه و صندوق
چون ز خدمت به کف نیاید این
... خر در ... زن مخلوق
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۰۱
ز ابتدا کاندر آمدی به عمل
بیش از این بود بارنامه و جاه
کار با آب و گل نبودت بیش
باز خواهی شدن بر آن ناگاه
نه آب و گلی که سلطان راست
به گل تیره و به آب سیاه
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۵
با هرکه زبان چرخ رازی بگشاد
چون پای نداشت پای تا سر بنهاد
زان داد سخن همی بنتوانم داد
کابستن رازهابنتواند زاد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۶
هم توسن چرخ زیر زین را شاید
هم گوهر خورشید نگین را شاید
تا ظن نبری که آن و این را شاید
پیروز شه طغان تکین را شاید