عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۹۵
آنانکه نه از خیل خردمندانند
نیک و بد خویش را ز گردون دانند
از چرخ مکن شکوه که هرگردنده
گردد بهمان روش که میگردانند
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۲
جز فتنه نمیکند جهان طور نگر
جز زهر نمیدهد فلک جور نگر
گیتی نگر و فلک نگر گردش بین
محفل نگر و جام نگر دور نگر
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۳
چونتخته نرد است فلک نیک نگر
ما مهره و آسمان بود بازیگر
هر لحظه بنفش کعبتین تقدیر
ما را حرکت دهد بحال دیگر
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۹
گیرم که کنم من از مناهی پرهیز
با حکم قضا کراست یارای ستیز
ساقی به کفم نهاده جام لبریز
میگویدم آنگاه که کج دار و مریز
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۵
گویم نه بهرحال که هستی خوش باش
گر زاهد و گر صنم پرستی خوش باش
زین میکده تا هست ترا مینائی
در دستی و ساغری بدستی خوش باش
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۱
ای کرده به خویش یک روش دایم فرض
بشنو سخنی کامده در معرض عرض
باید چو برون شد آخر از صفحه ارض
گردی چه بطول راه‌پیما چه بعرض
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
ای رهرو نادان که روانی چون شط
گیرم نروی برون چو از مسطر خط
چون نیست ز دانش چه صواب و چه خطا
نبود چو ز بینش چه درست و چه غلط
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۳
مخور نگشته از می ناب چه حظ
نادیده شب سیه ز مهتاب چه حظ
هجران نکشیده را چه لذت ز وصال
آنرا که عطش نباشد از آب چه حظ
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۰
ای کاوردت ز نطفه‌ای ایزد پاک
وآخر دهدت جا به یکی تیره مغاک
می‌نوش و بزی شاد که بس چون من و تو
پیدا شد از آب و گشت پنهان در خاک
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۲
تا چند رقیب در برش گیری تنگ
خواهیم یکی زین دو ز گردون دورنگ
یا سنگ آید بشیشه هستی ما
یا شیشه هستی تو اید بر سنگ
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۳
از نام تو کعبه را چسان نبود ننگ
در کعبه تو و دل بکلیسای فرنگ
بیرون و درون تو بود چندان رنگ
یا رومی روم باش یا زنگی زنگ
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۶
هستیست گلی کزوست ما را دل‌تنگ
ما دامن او چو خار داریم به چنگ
باد ار بردش بهرچه افسوس خوریم
زین گل که نبود ازو نه آب و نه رنگ
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۴
دیریست جدا ز عالم لاهوتم
زندانی این کالبد ناسوتم
این پیکر خشک تخته‌بندم کرده است
ایمرگ بیا که زنده در تابوتم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۴
من شیوه آن بهانه جو می‌دانم
بی‌مهر و وفاست خوی او می‌دانم
گفتی یابی به صبر وصلم هیهات
من طالع خویش را نکو می‌دانم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۵
ناگاه طلسم جسم را میشکنم
این لوح تهی زاسم را میشکنم
جاوید بقید تن نخواهم ماندن
من عاقبت این طلسم را میشکنم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۹
پیدا چو گهر ز قطره آب شدیم
وانگاه نهان چون در نایاب شدیم
بودیم بخواب در شبستان عدم
بیدار شدیم و باز در خواب شدیم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۳
در وحدت آن جان جهان هست سخن
هرچند که دارد از شمار افزون تن
خواهی گرت این دقیقه گردد روشن
نظاره نور مهر کن در روزن
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۶
یکروز بوصل کامرانی کردن
بهتر ز حیات جاودانی کردن
حقا که برابر است با عمر ابد
یکدم بمراد زندگانی کردن
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۷
نه دم ز بلندی و نه از پستی زن
نه حرف ز نیستی نه از هستی زن
زین کوچه ره برون شدن نیست ترا
جامی بکش و بکوچه مستی زن
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۳
ای ز آب و هوای دیر مردم گشته
صد رنگ ز دور چرخ انجم گشته
این مشت گل تست که در کوی مغان
گه ساغر و گه سبو و گه خم گشته