عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۲۶
غمگین غمگین به سوی تو می پویم
مسکین مسکین بر تن خود می مویم
پنهان پنهان روز و شبت می جویم
آسان آسان به ترک تو چون گویم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۳۱
جانم شب و روز از تو نشان می طلبد
و احوال تو پیدا و نهان می طلبد
این طرفه که از هر که نشان می طلبم
او نیز چو من تو را به جان می طلبد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۳۲
دل گر نظری کند به روی تو کند
جان گر گذری کند به کوی تو کند
بیچاره کسی که جست و جوی تو کند
جان در سر سرّ گفت و گوی تو کند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۳۴
ترسم که اگر در طلبش نشتابی
بر آتش حسرت دل خود را تابی
تا اینجایی ترک خوش آمد می کن
تا هرچ به آمده است آنجا یابی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۳۵
حاشا که من از خاک درت برخیزم
وز لعل لب چون شکرت برخیزم
در آرزوی زلف خم اندر خم تو
چون موی شدم کی زسرت برخیزم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵۸
از طعم لب تو در شکر چیزی هست
وز نور رخ تو در قمر چیزی هست
منکر مشو ای دوست که در عالم فقر
بیرون ز سر و ریش دگر چیزی هست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۰۳
افکند بتی به بت پرستی ما را
او راست خبر که نیست هستی ما را
زان می که شب وصال با هم خوردیم
تا روز قیامت است مستی ما را
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۰۶
دانم که زنیستی تو هستم کردی
پس از بد و نیک هر چه هستم کردی
من مستم و شک نیست که اصحاب کرم
بر مست نگیرند و تو مستم کردی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۲۹
تخمی دو سه بی وقت بپاشیم مگر
حالی به دروغ بر تراشیم مگر
عمری به هوس با دگران ما کردیم
روزی دو سه نیز با تو باشیم مگر
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۶۹
ای دل عمری گذاشتی در پندار
وقت است که از خواب درآیی یک بار
رو کشتهٔ تیغ عشق شو در غم او
افسوس نباشد که بمیری مردار؟
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۳۷
تا بستهٔ جان و خستهٔ تن باشم
در دوستی ات به کام دشمن باشم
از خود چو برون شوم تو را می بینم
پس پرده میان من و تو من باشم
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۴۴
اسرار ورا اگر نهان خواهی کرد
خود را به ره عشق عیان خواهی کرد
دلدار بهای وصل جان خواهد جان
بسم الله اگر به ترک جان خواهی کرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۴۷
دل را نفسی زمهر تو نگزیرد
جز مهر تو جانم زجهان نپذیرد
من زنده بدان شدم که پیشت میرم
پیشم میراد آنک نه پیشت میرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۵۸
با یار بگفتم به زبانی که مراست
کز آرزوی روی تو جانم برخاست
گفتا که قدم ز آرزو بیرون نه
کاین کار به آرزو نمی آید راست
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۲۱
صد بار بگفتم این دل سوخته را
کآبی برزن آتش افروخته را
نشنید و به باد خاکساری برداد
این جانِ به صد خون دل اندوخته را
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۲
ای دل چو غم عشق برای من و تُست
سر بر خط او نه که سزای من و تُست
تو چاشنی درد نداری ورنه
یک دم غم یار خون بهای من و تُست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۵
عشق تو مقیم دل شوریدهٔ ماست
شکل خوش تو مجاور دیدهٔ ماست
سودات به هر بهای ارزندهٔ ماست
هرچ از تو به ما رسد پسندیدهٔ ماست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۶
پا بر سر نه که عشقبازی این است
چاره بگذار چاره سازی این است
شهوت بازی کار خر و گاو بود
خود را در باز عشقبازی این است
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۰
در عشق تو هستی جهان حاصل ماست
اشکال جهان زقصّهٔ مشکل ماست
هردم که یقین............................
بی شک که د.......................است
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۷
آن کس که حریف عشق باید پیوست
دایم زشراب بیخودی باشد مست
گر زانک دلت را سر ره رفتن هست
پا بر سر نفس خود نه و بردی دست