عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۸۲
ای پیش لبت مه چو قصب در مهتاب
وز روی چو آفتابت اندر همه تاب
زنهار زخط خویش درتاب مشو
کز خط خوشت فروزد اندر مه تاب
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۸۵
از خرمن خال تو ختن دانه گکی است
وز عشق تو عقل عقل دیوانه گکی است
شمع فلکی که آفتابش نام است
پیش رخ چون نور تو پروانه گکی است
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۸۶
تا لعل لب تو روی خوبی آراست
با قد تو سرو از سر دعوی برخاست
از لعل تو گشت خاتم حُسن درست
وز قد تو گشت کار نیکویی راست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۸۸
جانا به جهان گل بدیع آوردی
وندر مَه دی فصل ربیع آوردی
چون دانستی که دل به گل می ندهم
رفتی و بنفشه را شفیع آوردی
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۸۹
آن را که غم آن بت خوشرو باشد
کی طالب رنگ گل خوشبو باشد
انصاف بده جایگهی کاو باشد
گل را چه محل بود که نیکو باشد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۹۱
پیش رخ و زلف تو چه مشک و چه قمر
پیش لب لعل تو چه شهد و چه شکر
خاصَه که دمید بر لب چشمهٔ نوش
از سبزه نباتی زشکر شیرین تر
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۹۲
زلفی است چو عنبرتر و مشک تتار
رویی است چو صدهزار خروار نگار
قدّی است چو سرو یار دارد گلنار
القصّه چنان است که یارب زنهار
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۹۴
تا بر رخ چون گلت پدید است عرق
از شرم رخت زگل چکیده است عرق
در ابر شنیده ام که باران باشد
بر چهرهٔ خورشید که دیده است عرق
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۹۵
دوش آمده بود در برم دلدارم
گفتم که شبا فاش مکن اسرارم
شب گفت پس و پیش نگه کن آخر
خورشید تو داری زکجا صبح آرم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۹۷
جانا ز دو چِشم من خیالت که برد
یا از دل من شوق وصالت که برد
گیرم که به وصلت نبود دسترسی
از لوح روان نقش جمالت که برد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۰۰
بر آتش سَودای تو ای جان افروز
آسوده نیَم چو شمع از گریه و سوز
روز از غم هجر تو بسوزم تا شب
شب در غم وصل تو بسوزم تا روز
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۰۱
من دل زتو برنمی کنم فارغ باش
در پای تو سر می فکنم فارغ باش
تا در تنم از جان رمقی خواهد بود
من بی تو یکی دم نزنم فارغ باش
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۰۴
از عشق چنان است دل مسکینم
کز عشق تو با جان خود اندر کینم
سبحان الله به هر چه در می نگرم
از غایت آرزو تو را می بینم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۰۶
پیش سخن و مذهب و کیشت میرم
پیش لب و چشم نوش و نیشت میرم
چون زندگی جان من از نیش تو است
من چون میرم به نوش نیشت میرم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۰۷
پیش از تو دل از جان و جهان برگیرم
بعد از تو جهان را به جوی نپذیرم
من زنده بدان شدم که پیشت میرم
من چون [رَوم] از پست که پیشت میرم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۰۹
گه بوی خوشت زپیرهن می شنوم
گه شرح غمت ز مرد و زن می شنوم
ور هیچ نباشد کسکی بنشانم
کاو نام تو می گوید و من می شنوم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۱۰
می آیم وز شوق چنان می افتم
کاندر یک پا بر سر جان می افتم
چشمم به تو در می نگرد وز شادی
می مالم چشم و در گمان می افتم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۱۱
باد تو به هر صبوح مفتوح من است
در هر خوابی خیال تو روح من است
ممکن نبود جان مرا بیم زوال
تا بوی تو در مشام مجروح من است
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۱۲
چشمی دارم همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوش است چون دوست دروست
از دیده به دوست فرق کردن نه نکوست
یا اوست به جای دیده یا دیده خود اوست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۲۳
العمر مضی وفاتنی المطلوبُ
لَا القلبُ اطاعنی و لا المحبوبُ
دمعی و دمی کلاهما مسلوبُ
یا یوسُف صل فانّنی یعقوبُ