عبارات مورد جستجو در ۹۶۶۸ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۵۹
می خور که فلک بهر هلاک من و تو
قصدی دارد به جان پاک من و تو
بر سبزه نشین که عمر بسیار نماند
تا سبزه برون دمد ز خاک من و تو
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۶۱
مهتاب افتاد در گلستان امشب
گل روی نمود سوی بستان امشب
در ده می گلرنگ که مینتوان خفت
از مشغلهٔ هزار دستان امشب
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۶۳
جانا! می ده که با دلی غمناکم
تا می زغم جهان بشوید پاکم
هین باده! که سبزه آمد از خاک پدید
زان پیش که ناپدید گردد خاکم
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۷۴
چون جلوهٔ گل ز گلستان پیدا شد
بلبل به سخن درآمد و شیدا شد
در جام بلور کن می لعل که باغ
از مروارید ابر چون مینا شد
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۷۷
چندان که نگاه میکنم هر سوئی
از سبزه بهشت است و ز کوثر جویی
صحرا چو بهشت شد ز دوزخ کم گوی
بنشین به بهشت با بهشتی رویی
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۱
بنگر ز صبا دامنِ گل چاک شده
بلبل ز جمال گل طربناک شده
در سایهٔ گل نشین که بس گل که ز باد
بر خاک فرو ریزد و ما خاک شده
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۲
گل بین که به غنج و ناز خواهد خندید
بر عالم پر مجاز خواهد خندید
صد دیده بباید که بر او گرید زار
آندم که زغنچه باز خواهد خندید
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۳
ابری که رخ باغ کنون خواهد شست
گل را به گلاب بین که چون خواهد شست
گل میآید با قدحی خون در دست
از عمر مگر دست به خون خواهد شست
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۴
از دست گلابگر گل عشوه پرست
در پای آمد چنانکه بر خاک نشست
گل خون شد و از درد به بلبل میگفت:
«آخر به چنین خون که بیالاید دست»
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۵
با گل گفتم چو یوسفِ کنعانی
در مصرِ چمن تُرا سزد سلطانی
گل گفت که من صد وَرَقم در هر باب
خود یک وَرَقست این که تو بر میخوانی
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۷
بلبل همه شب شرحِ وصالت میخواند
مه طلعت خورشیدِ کمالت میخواند
گل پیش رخِ تو صد وَرَق بازگشاد
وز هر وَرَق آیتِ جمالت میخواند
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۸
گل بین که بر اطراف چمن مینازد
وز سوی دگر سرو و سمن مینازد
هر گل که به ناز باز خندید چو صبح
از حسن تو یا ز شعرِ من مینازد
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۹
نی حال من و تو ماهوش میگوید
بشنو که درین فصل چه خوش میگوید
گل نیز چو در خارکشی افتادست
بلبل همه راه خارکش میگوید
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۱۱
چون برگِ گلت بدید گلبرگِ طری
شق کرد قَصَب به دست بادِ سحری
شد تا به برِ گلابگر جامه دران
از شرم رخت در آتش افتاد و گری
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۱۳
گل بین که گلابِ ابر میدارد دوست
وز خنده چو پسته مینگنجد در پوست
تا بادِ صبا بر سرِ گل مُشک افشاند
مینازد از آن باد که اندر سرِ اوست
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۱۴
گل گفت که رفتنم یقین افتادست
یک یک ورقم فرا زمین افتادست
از عمرِ عزیز اگرچه صد برگم من
بی برگ فتادهام، چنین افتادست
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۱۶
گل گفت که دست زرفشان آوردم
خندان خندان سر به جهان آوردم
بند از سرِ کیسه برگرفتم رفتم
هر نقد که بود با میان آوردم
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۱۹
گل گفت: کسم عمر به دریوزه نداد
دادِ دلِ من گنبدِ فیروزه نداد
ایام اگر چه داد صد برگ مرا
چه سود که برگِ عمر یک روزه نداد
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۲۱
گل گفت: که گه زخم زند صد خارم
گه باد به خاک ره فشاند خوارم
گه مردِ گلابگر بر آتش نهدم
آخر منِ غم کش چه جنایت دارم
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۲۲
گل گفت: مرا خون جگر خواهد ریخت
بر خاک رهم کنار زر خواهد ریخت
ای ابر! بیا و آب زن بر رویم
کآبِ رخ من گلابگر خواهد ریخت