عبارات مورد جستجو در ۶۶۱۷ گوهر پیدا شد:
قاآنی شیرازی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵
رفتند دوستان و کم از بیش و کم نماند
روزم سیاه گشت و برم سایه هم نماند
چون صبح از آن سبب نفس سرد می کشم
کان صبح چهره چون نفس صبحدم نماند
با من ستم نمی‌کند ار یار من رواست
چندان ستم نمودکه دیگر ستم نماند
گویی دلت چرا نشد از هجر من غمین
آن قدر تنگ شدکه درو جای غم نماند
چون ابر در فراق تو از بس گریستم
در چشم من چو چشمهٔ خورشید نم نماند
می ده که وقت آمدن و رفتن از جهان
کس محتشم نیامد وکس محتشم نماند
ای خواجه عمر جام سفالین دراز باد
کاو بهر باده هست اگر جام جم نماند
قاآنیا دل تو حرم خانهٔ خداست
منت خدای راکه بتی در حرم نماند
قاآنی شیرازی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۵
دلا بیا بشنو از حکیم قاآنی
ز مشکلات جهان درگذر به آسانی
وگرنه بالله مشکل شود هر آسانت
تو تا ز دغدغهٔ نفس خود هراسانی
هر آنچه جز سخت حق بگو ندانستم
که عین معنی دانایی است نادانی
نعیم ملک دو عالم بدان نمی‌ارزد
که جان سوخته‌ای را ز خود برنجانی
من و دل من و زلف بتان بهم مانیم
بدین دلیل که جمعیم در پریشانی
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۲۶
نفس اماره تو دشمن توست
چون شود کشته، دوست گردد دوست
تن تو پوست هست و مغز تو جان
مغزت ار آرزوست بفکن پوست
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۲۸
ز عهد مهد تا پایان پیری
ترا هر آنی ای فرزند حالیست
منت سربسته گویم تا بدانی
به‌حد خویش هر نقصی کمالیست
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۶۰
آوخ آوخ که مرگ نگذارد
که کس اندر جهان زید جاوید
نه ز بهمن گذشت نز دارا
نه فریدون گذاشت نه جمشید
چون وزد باد او به گلشن بود
نخل تن بی‌ثمر شود چون بید
سپس رفتگان بسی دیدیم
جنبش تیر و گردش‌ ناهید
نیز بی‌ ما بسی بخواهد تافت
جرم مهتاب و قرصهٔ خورشید
شکر یزدان که مهر آل رسول
دهدم بر خلود نفس نوید
به امید بزرگ بارخدای
بگسلانیده‌ام ز خلق امید
چه ازینم که روزگار سیاه
نامه گو باش روز حشر سپید
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۶۲
چو دشنامی شنیدی‌ لب فروبند
که سالم مانی از دشنام دیگر
چه خوش گفت‌ آن‌ حکیم نکته‌پرداز
که بر جان‌ آفرین بادش‌ ز داور
خری را گر به زیر دم خلد خار
شود محکمتر از برجستن خر
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۶۳
گدای راه‌نشین گر کند تصور شاهی
اثاث پادشهانش شود چگونه میسر
نه هرکه را که درافتد به دل خیال خلافت
برند باجش بر در نهند تاجش بر سر
در آن محال که وهم و گمان مجال ندارد
چگونه مور برد ره چگونه مرغ زند پر
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۷۴
گفت رندی با یکی در نیمروز
از در اندرز رمزی از رموز
که اگر در دور ناهموار چرخ
عیش یا غم بایدت بیدرد و سوز
دل منه در هیچ کار اندر جهان
کاین تعلق هست رنجی فتنه‌توز
هرچه پیشت آید از دشوار و سهل
شو رضا بر هم مکش رخسار و پوز
چون درآیی با مغان خانه کن
چون درافتی با بتان خانه سوز
آنچه حاصل بینی از صافی و درد
بی‌تمجمج درکش و جان برفروز
وانکه حاضر یابی از زیبا و زشت
بی‌تعلل درجه و در وی سپوز
بر امید نسیه نقد ازکف مده
زانکه بر ریش طمع کارست گوز
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۷
گل عزیزست هرکجا روید
خواه در راغ و خواه درگلشن
خار خوارست هرکجا باشد
خواه در باغ و خواه درگلخن
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۱۷
دو سال تلخ نشاند شراب را در خم
که عیش دلشده‌ای زود می‌شود شیرین
چه گنج‌ها که نهد زیر خاک تا روزی
به التفات وی از مسکنت رهد مسکین
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۲۴
در کمندی اوفتادستیم صعب
پای تا سر حلقه حلقه چون زره
هرچه می‌پیچیم کز آن وارهیم
بیشتر گردد ز پیچیدن گره
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۳۳
گر هزار آستین برافشانی
ندهندت زیاده از روزی
آتش حرص را مزن دامن
که خود اندر میانه می‌سوزی
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۵۰
ای دریغا خلق عالم بیشتر طفلند طفل
کز برای خنده می‌خواهند شیرین قصه‌ای
زان سبب در قصه باید رازها گفتن تمام
تا نباشد کودکان را در شنیدن غصه‌ای
هم مگر قاآنیا صاحبدلی پیدا شود
تا که در هر قصه یابد از نصیحت حصه‌ای
قاآنی شیرازی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱
از کشت عمل بس است یک خوشه مرا
در روی زمین بس است یک گوشه مرا
تا چند چو گاو گرد خرمن گردیم
چون مرغ بس است دانه‌ای توشه مرا
قاآنی شیرازی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹
گر چرخ جفا کرد چه می‌باید کرد
ور ترک وفا کرد چه می‌باید کرد
می‌خواست دلم که بر نشان آید تیر
چون تیر خطا کرد چه می‌باید کرد
قاآنی شیرازی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵
تاکی غم زید و گه غم عمرو خوریم
آن به که به جای غم ز خم خمر خوریم
خوش باش به نیش‌ و نوش کز نخل حیات
فرضست که گه خار و گهی تمر خوریم
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۴۴۴
باز آ که به ذوق الم آشنا شویم
با شیشهٔ و ز سنگ به هم آشنا شویم
صد بحث غم به یک درم داغ می خرم
زین ننگ با معامله کم آشنا شویم
راز محبتیم ز ما گوش و لب تهیست
حاشا که ما به لوح و قلم آشنا شویم
باید کشید خون شهیدان سبو سبو
تا اندکی به ذوق عدم آشنا شویم
گفتی به راه کعبه کنند آشنا قدم
اول رهی که ما به قدم آشنا شویم
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۴۴۸
گلی ناچیده بویی ناکشیده زین چمن رفتم
به تلخی رفتم اینک در میان این سخن رفتم
به دنیا نیست بازاری مرا، این سودم از وی بس
که عریان آمدم، اکنون چو رفتم بی کفن رفتم
نه کوشش های فرهادی، نه سودای زلیخایی
ازین هنگامه آخر شرمسار مرد و زن رفتم
نه یا رب را جوابی آمده نی یا صنم، عرفی
ز دیر و کعبه حیران تا در بیت الحزن رفتم
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۴۵۱
عمر در شعر به سر کرده و در باخته ام
عمر در باخته را بار دگر باخته ام
ساقی مصطبهٔ عشقم و می ریخته ام
طایر باغچهٔ قدسم و پر باخته ام
العطش می زند از تشنه لبی هر مویم
که قدح های پر از خون جگر باخته ام
شاید ار تلخ کشم ناله ز حرمان سخن
طوطی گرسنه ام تنگ شکر باخته ام
رصد شرع هنر چون نشود محو که من
شش هزار آیت احکام هنر باخته ام
گفته گر شد ز کفم، شکر که ناگفته به جاست
از دو صد گنج یکی مشت گهر باخته ام
صد مصیبت کده در هر سخنم مدغم بود
گریه و ناله پس شام و سحر باخته ام
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۴۶۱
صد شکر کز حلاوت هستی گذشته ایم
وز ذوق هوشیاری و مستی گذشته ایم
ای خوشدلی مناز که ما از بساط عمر
در روزگار باد پرستی گذشته ایم
در راه راست گام به اندیشه می نهیم
از بس که بر بلندی و پستی گذشته ایم
راز درون پرده ز بیرون نوشته، لیک
دایم به این صحیفهٔ مستی گذشته ایم
عرفی به راه روان عدم جای بار نیست
تا تو کلاه گوشه شکستی، گذشته ایم