عبارات مورد جستجو در ۱۱۸۹ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۳۵
خوش آن آزاده کز منت به خاطر بار نگذارد
اگر از پا درآید پشت بر دیوار نگذارد
ز هم بالینی دل خواب در چشمم نمی گردد
الهی هیچ کس سر بر سر بیمار نگذارد
ز جوش مغز، مو بر فرقم آتش زیر پا دارد
همان بهتر که ناصح بر سرم دستار نگذارد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۵۷
عشوه ها از طالع ناساز می باید کشید
با کمال بی نیازی ناز می باید کشید
دل چو از کف رفت باز آوردن او مشکل است
اسب سرکش را عنان ز آغاز می باید کشید
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۹۵
اگر ملک دو عالم را کند یک کاسه اقبالش
همان از حرص، چین بر جبهه فغفور می ماند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۰۱
طبیب پست فطرت خلق را رنجور می خواهد
گدای دوربین فرزند خود را کور می خواهد
کمال حسن رسوایی تقاضا می کند، ورنه
گل این بوستان را باغبان مستور می خواهد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۰۶
مگر پروانه حرفی از کنار و بوس می گوید؟
که شمع امشب سخن از پرده فانوس می گوید
مزن حرف سبکباری که پیوند تعلق را
یکایک بخیه های خرقه سالوس می گوید
گل رنگین لباسی هاست خون خود هدر کردن
پر زاغ این سخن را با پر طاوس می گوید
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۲۵
رهنوردی که مدارش به توکل گذرد
گر قدم بر سر دریا نهد از پل گذرد
کی به فکر خس و خاشاک من افتد برقی
کز سیه خانه لیلی به تغافل گذرد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۳۳
مصر روشن ز جمال مه کنعان نشود
تا برافروخته از سیلی اخوان نشود
خواریی هست به دنبال خودآرایی را
پرطاوس محال است مگس ران نشود
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۴۵
شراب روز دل لاله را سیه دارد
چه حاجت است به شاهد سخن چو ته دارد
به داد و عدل بود خسروی، نه طبل و کلاه
وگرنه شاهین، هم طبل و هم کله دارد
برآورد ز گریبان رستگاری سر
کسی که سر به ته از خجلت گنه دارد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۴۸
به آه سرد دل خود دو نیم باید کرد
چو غنچه خنده به روی نسیم باید کرد
ندا کند به زبان بریده زلف ایاز
که پا دراز به حد گلیم باید کرد
دلی که جمع ز ذکر خفی چو غنچه شود
ز ذکر اره چه لازم دو نیم باید کرد؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۹۳
این ناقصان که فخر به انساب می کنند
پس پس سفر چو طفل رسن تاب می کنند
اسلاف را هم از نسب خود کنند خوار
بس نیست این ستم که به اعقاب می کنند؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۶۱
اقبال، گلی از چمن نیت خیرست
زاغ ار به سرت سایه کند بال هما گیر
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۶۸
یوسف من از زلیخا مشربان دامن بکش
سر به کنعان حیا چون بوی پیراهن بکش
از کجی های تو دشمن بر تو می یابد ظفر
راست باش و صد الف بر سینه دشمن بکش
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۷۷
ز چهره تو چو خوشید نور می بارد
اگر تو در دل شبها ستاره بار شوی
به اعتبار جهان التفات اگر نکنی
به دیده همه کس ز اهل اعتبار شوی
اگر ز نعمت الوان به خون شوی قانع
چو نافه از نفس گرم مشکبار شوی
فریب وعده بی حاصلان مخور صائب
که همچو ساده دلان خرج انتظار شوی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۹۰
به هرزه ناله و فریاد ای سپند مکن
اگر ز سوختگانی صدا بلند مکن
مباد ز هر ندامت گزد زبان ترا
به تلخکامی عشاق نوشخند مکن
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۷۸
اگر ز تیغ کند روزگار افسر تو
برون نمی رود این باد نخوت از سر تو
ز سرکشی تو نبینی به زیر پا، ورنه
به لای نفی بنا کرده اند پیکر تو
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱
زشت رو چون سازد از خود دور خوی زشت را؟
لازم افتاده است خوی زشت، روی زشت را
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۱
کلید فتح بود از دل شکسته گدا را
در گشاده روزی است چشم بسته گدا را
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۶
نیل چشم زخم باشد زنگ کلفت سینه را
ناخن شیرست صیقل در نظر آیینه را
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۷۵
بخیل دوربین زان می کند وحشت ز صحبت ها
که چون اعداد، رجعت در کمین دارد ضیافت ها
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۹۸
عقل شرع باطن است و شرع عقل ظاهرست
هر که سرمی پیچد از فرمان ایشان کافرست