عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۸۷
تا نمودی عارض چون لاله ام
همچو بلبل با خروش و ناله ام
لیکن اندر گفتن اسرار خویش
خامشم گویی زبان لاله ام
ادیب صابر : مقطعات
شمارهٔ ۹۱
دل من مهر آن گزید که او
بسته دارد میان به کینه من
من زدشمن چگونه پرهیزم
دشمن من میان سینه من
ادیب صابر : رباعیات
شمارهٔ ۶
از غمزه تو تیر بلا پیکان یافت
وز نام تو نامه جفا عنوان یافت
در تو ز جفا هر چه فلک جست آن یافت
با دست حنا بسته وفا نتوان یافت
ادیب صابر : رباعیات
شمارهٔ ۷
تا نرگس چشم تو زبونم کرده است
از باغ مراد دل برونم کرده است
چون پشت بنفشه سرنگونم کرده است
چون روی گل آلوده به خونم کرده است
ادیب صابر : رباعیات
شمارهٔ ۸
از فرقت دلبر دل ناشادم هست
یادم نکند گرچه از او یادم هست
از یک دل او هزار بیدادم هست
فریاد کنم که جای فریادم هست
ادیب صابر : رباعیات
شمارهٔ ۱۰
دلبر که به کام دل سفر کرد و برفت
ما را لب و دیده خشک و تر کرد و برفت
دیدار عزیز را به یک عزم سفر
از دیده و جان عزیزتر کرد و برفت
ادیب صابر : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
چون گردش آسمان نکوخواه من است
دیدم رخ آن که بر زمین ماه من است
وصلش که به راه عشق همراه من است
تاثیر دعاهای سحرگاه من است
ادیب صابر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳
روز از رخ تو به روشنایی پیوست
شب تیرگی از زلف تو آورد به دست
زان کرد مرا عشق شب و روز تو مست
کز لشکر روز خود نمی دانم رست
ادیب صابر : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
ای بی تو نخفته من شبی خواب دوست
بی خوابی چشم من ز خوش خوابی توست
در چشم من از عشق تو بی خوابی رست
تا آب دو دیده خوابم از دیده بشست
ادیب صابر : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
برخاست دلم چو دوست عهدم بشکست
گفتم نشوم عاشق و بنشینم پست
ناگه برسید عشق آن نرگس مست
اندر دل برخاسته من بنشست
ادیب صابر : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
خورشید که یاقوت گری کرد نخست
آن پیشه ز یاقوت لبت کرد درست
آن کس که لب تو یافت یاقوت نجست
یاقوت یکی ز چاکران لب توست
ادیب صابر : رباعیات
شمارهٔ ۲۶
هجر تو وباست هر کجا بر گذرد
زو پرده عمر و زندگانی بدرد
چشمم به لبت همیشه زان می نگرد
گویند که یاقوت وبا را ببرد
ادیب صابر : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
تا باد عتاب تو به من روی نهاد
بی جرم مرا چو خاک برداد به باد
تا کرد دلم زاتش عشقت فریاد
از هر مژه ایم جوی آبی بگشاد
ادیب صابر : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
روی تو روایت همه از نور کند
حسن تو حکایت همه از حور کند
وصل تو مرا ز خویشتن دور کند
تا مشک مرا به رنگ کافور کند
ادیب صابر : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
آن بت که به رخسار بهار آراید
چون رعد همی نالم و رحمش ناید
چون برق به خنده تا لبی بگشاید
چون ابر مرا گریستن فرماید
ادیب صابر : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
تا از خط مشکین توام هجر افتاد
صد چشمه کافور ز چشمم بگشاد
گر زلف چو عنبر توام ندهد داد
چون عود به سوختن رضا باید داد
ادیب صابر : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
گل رنگ ز روی لاله رنگ توبرد
در جنگ مرا ناله چنگ تو برد
تنگی دلم از دهان تنگ تو برد
بی دل زید آنکه دل ز چنگ تو برد
ادیب صابر : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
گر چه غم تو رخم به خون می شوید
عشق تو دراین دلم فزون می روید
آن است که عشق تو زبون می جوید
ورنه شکر تو تلخ چون می گوید
ادیب صابر : رباعیات
شمارهٔ ۳۷
سبزی و چو سبزه آبدار ای دلبر
من بی تو چو گل میان خار ای دلبر
هستی به دو رخساره بهار ای دلبر
زان سبز و خوشی بهار وار ای دلبر
ادیب صابر : رباعیات
شمارهٔ ۴۰
افتادن دندان تو ای بدر منیر
داده ست دو گلبرگ تو را رنگ زریر
چندین چه کشی زبهر دندان تشویر
از یک صدف ای نگار یک در کم گیر