عبارات مورد جستجو در ۳۴۴۱ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۹۶
چون نقاب از رخ گشایی، دیده گریان بهتر است
رو نماییهای گل، در وقت باران بهتراست
کمتر از آیینه نتوان بود در تاثیر عشق
پیش ازان کافتد به رویت چشم، حیران بهتراست
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۱۶
شبی که جام می وصل درمیان آید
چو شیشه هر نفس آن شوخ در کنار خوش است
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۲۹
چون به آب رود چشمم سبز گردد گلبنی
خنده گلها، هم آواز صدای گریه است
دهر شد ماتم سرای فوت مطلبهای دل
چون کنم در گریه ضبط خود، که جای گریه است
همچو مینایی که می افتد نگون در بزم شوق
سرزمین خنده ام در زیر پای گریه است
بس که ما را کلک قسمت کرده رنگ آمیز درد
صورت دیوار ما در هایهای گریه است
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۳۲
نوبر سبزه شادی نکند تا به ابد
سرزمینی که به آنجا نرسد پای غمت
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۳۸
سفید گشت سرم از شکوفه پیری
اگر چه برگ رسان جوانی ام چو درخت
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۳۵
در مدرسه عشق، چو من بی خبری نیست
با هر که در بحث گشودم، خجلم کرد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۳۹
از رشک آبیاری ساقی در آتشیم
ما را کباب کرد، ترا چون شراب داد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۸۶
سرزلف ترا تا دید دل، از پای می افتد
مدام این طفل را در اول شب، خواب می آید
چنان طفل نگه را بی رخت سرگشته می بینم
که پنداری ز راه کوچه گرداب می آید
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۸۸
تبسم از لب آن تندخو نمی آید
چو آب لعل که موجش به رو نمی آید
چه سان کند مژه ام منع اشک ریزی چشم
عنان چشمه گرفتن ز جو نمی آید
کسی که داد چو خورشید، تن به عریانی
سرش به اطلس گردون فرو نمی آید
چو کودکی که بیفتد ز کتف دایه خود
ز ترس، بر سر دوشم سبو نمی آید
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۹۲
با رنگ نوبهاری، چون در خزان برآیی
بوی تو لاله و گل، از خار و خس برآرد
ندارد آه ما جولانگهی از آسمان بهتر
ز ناچاری سرآتش به خاکستر فرود آید
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۰۹
چون هوای کوچه بند نی، درین سبز آشیان
رو به هر جانب که آوردم، سر ره بسته بود
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۲۱
چون کند چشم ترم گلریزی باران اشک
می دود بهر تماشا، ابر در بالای ابر
هرچه می آید به دستش، می کند امروز صرف
در غم فردا نباشد طبع بی پروای ابر
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۵۲
نگیرم چون سر زلف سیاهش؟
که خود پرورده ام از دود آهش
محبت داد ما را سرزمینی
که آب دیده می خواهد گیاهش
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۶۶
من سودازده را داغ منه بر سر دست
هیچ عاقل نسپرده ست به دیوانه چراغ
دل بیتاب مرا عشق و هوس یکسان است
نکند فرق ز هم، محرم و بیگانه چراغ
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۶۷
موسم گل شد که از وی بشکفد دل، باغ باغ
فصل گلگشت است، لیکن بی دماغم، بی دماغ
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۸۵
افشان گلها می کند، صدرنگ پیدا می کند
روزی که پر وا می کند، طاووس بی پروای دل
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۰۳
با شب تیره ز تاریکی آن مو گفتم
مه چو سر زد، سخن از پرتو آن رو گفتم
بی حجابانه مبادا که به پایت افتد
«مگذار آینه را بر سر زانو» گفتم
سرمه را تیره شب اختر چشمت خواندم
وسمه را ابر سیاه مه ابرو گفتم
همچو من تا نشود دورنشین بت خود
سبب سوختن خویش به هندو گفتم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۱۵
چشم و دل پاس خیالش را به نوبت داشتند
دل سحرخیزانه چون بیدار شد، خوابید چشم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۲۹
بر سر خود جای می دادند ما را دلبران
همچو گل در کیسه گر یک مشت زر می داشتیم
گریه می کردیم در هجران فردوس وطن
ما غریبان گر نشانی از پدر می داشتیم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۳۱
بس که در هر سخنم صد غلط آید به زبان
لب به حرفی نگشودم که پشیمان نشوم
من کم از شانه نیم در ره غیرت، ز چه رو
بهر جمعیت زلف تو پریشان نشوم؟