عبارات مورد جستجو در ۵۴۴۸ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨١۴
بر میوه های نوبر بستانسرای طبع
کردم بسان ماه بآئین صباغتی
دیوان من بخواه و بتدقیق در نگر
نا کرده هیچ زرگر ازینسان صیاغتی
اکنون گذشت انکه کسی گاه نظم و نثر
از من فصاحتی طلبد یا بلاغتی
صد شکر و صد سپاس کز اشغال روزگار
داد ایزدم فراغت و نیکو فراغتی
منبعد ننگرم بجهان و جهانیان
با این فراغت ار بودم هم رفاغتی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٣٠
خداوندا همیشه بود ما را
کتان و صوف و کمخاو عتابی
زر و اجناس و غله اسب و استر
ز پالانی و زینی و رکابی
کنون از جور چرخ ناسزاگار
چنان گشتست حالم از خرابی
اگر سالی بجوئی در سرایم
بجز غم هیچ مالی را نیابی
ازینسان خانه در عالم که دیدست
عفا الله خانه بوبک ربابی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨۶٨
منم آنکه در مدحتت طبع من
سپهر ازرقی گشت و مهر انوری
عطارد شود نکته های مرا
ببازار دانش بجان مشتری
بهر سو که روی آورم اهل فضل
گذارند با من سخن گستری
ز ناسازگاری گردون دون
بگردن در آمد مرا شاعری
و گر نه ز محمود نه لایقست
بمدحت سرائی شدن عنصری
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٧٧
مربی چو محمود باشد گرم
چه سنجد بمیزان من عنصری
چو سنجر هنر پروری کو مرا
که تا بشکنم رونق انوری
بزرگی این هر دو شاعر ز چیست
ز اکرام محمودی و سنجری
و گر نه نه اینست ابن یمین
چه دارند ایشان ازو برتری
ز دوران چنانم من اکنون که نیست
ز فکر شعیرم سر شاعری
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
آنکس که دلم بدو تولا کردست
وز طاعت غیر او تبرا کردست
خوش داشت مرا تا بکنون و اکنون هم
اسباب سعادتم مهیا کردست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
آن سرو سهی که جاش در چشم منست
بی لعل لبش بحر گهر چشم منست
دیدم برهش بتازگی آب روان
و آن آب روان هنوز در چشم منست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
ان روی چو افتاب در چشم منست
وانموی چو مشک ناب در چشم منست
دیدم بگه زوال خورشید رخش
زانلحظه هنوزم آب در چشم منست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۹
آن بت که سروردل و نور بصرست
معنیش یکی و در هزاران صورست
از وی چه نشان دهم که از غایت لطف
چون آب بهر جاش نشان دگرست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۱
انکس که ازوست نیش نوشم هم ازوست
زانکس که سکون ازوست جوشم هم ازوست
وانکس که ز دست اوست خاموشی من
چون نیک نگه کنی خروشم هم ازوست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
آنم که فلک بنده مطواع منست
دیو از حشم و پری ز اتباع منست
من فخر بدینعالم خاکی نکنم
چون عالم قدس جمله اقطاع منست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۹
تا روی ترا بدیدم ایعشوه پرست
در دیده من نقش خیال تو نشست
جز مردم دیده ستمدیده من
بر آب روان کس دگر نقش نبست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۸
زلفت صنما مایه ده مشک خطاست
با چین دو زلفت سخن از مشک خطاست
پیرامن شکرت نبات خود روی
چون بر لب آب زندگی مهر گیاست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۳
ای گشته خجل ز انرخ گلگون گل سرخ
غرقه شده از رشک تو در خون گل سرخ
همچون جگر لاله دلم سوخته شد
تا چهره بر افروخته ئی چون گل سرخ
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۲
آن دل که بر او مهر تو تابان باشد
میسوزد و شمعوار خندان باشد
تو جان منی و تا ابد خواهد بود
از تو نبرم تا ببرم جان باشد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۶
تا در سرم ای رشک پری چشم بود
از چشم توام ستمگری چشم بود
با این همه بهر دیدنت چون نرگس
از هر طرفی که بنگری چشم بود
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۲
چون جیش حبش گرد رخش صف میزد
چشمم ز غضب موج و دلم تف میزد
دندان صفت از لبش ندیدم کامی
و احوال دلم رقیب بر دف میزد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۰
خطش رقم غالیه بر ماه کشید
چشم بد از و دور که دلخواه کشید
نی نی غلطم زنک بر آئینه نشست
از بس که دل خسته من آه کشید
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۵
هر دل که هوای آشنائی دارد
همچون رخ فرخش صفائی دارد
سودای من از طره مشکین ویست
کو ته چکنم دراز نائی دارد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۹
ایدل اگرت هست سر دلبر خویش
موئی ز سر نگار سیمینبر خویش
با مشک سیه گلیم نسبت نکنی
کامد بخطا از شکم مادر خویش
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۶
در لهو و لعب عمر بسر برد دلم
گوی از همه شاطران بدر برد دلم
یکچند نظاره جهان کرد ولیک
زو کافرم ار حظ نظر برد دلم