عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۸
ای خدمت تو ز زندگانی خوشتر
وی عهد تو از دور جوانی خوشتر
دریاب مرا که نیست فریاد رسی
از عدل تو ای آصف ثانی خوشتر
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۰
ای دوست بیا و دل آواره ببر
وین خسته روان ز تن به یکباره ببر
من با دل و دیده بی تو بس می نالم
دل بردیم از دو دیده نظاره ببر
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۹
بیروی تو آرام ندارم هرگز
جز تو به کسی دل نسپارم هرگز
جز کوی تو راهی نرود دل زنهار
جز خاک درت سر بگذارم هرگز
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۱
ای دل به فراق یار بگداز و بسوز
جز خرقه درد و غم بر این خسته مدوز
بهتر ز دعای نیم شب هیچ مدان
خواهی که اگر شب غمش گردد روز
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۳
ای داغ غم تو بر جبین‌ها که مپرس
وی برده به یغما دل و دین‌ها که مپرس
رهن سر کوی تو وطن‌ها که مگوی
وقف دم تیغ تو انین‌ها که مپرس
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۴
ای ریخته خون‌ها به زمین‌ها که مپرس
بر تیغ تو از من آفرین‌ها که مپرس
در راه دلم ترا کمین‌ها که مگوی
در کوی غمت مرا انین‌ها که مپرس
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۷
آن نامه که درد ماش چون در درگوش
آمد بر تو که حال ما گوید دوش
چون دید ترا دگر ز مایاد نکرد
گوئی ز پی خدمت تو رفت ز هوش
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۲
دل گشته ز دوریت به مردن نزدیک
بی نور تو خانه وجودم تاریک
تشنه شده ام به شعله آتش تو
همچون که شود به آب تابستان ریک
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۹
یاد نمک صحبتت ای مهر گسل
تازه کندم جراحت کهنه دل
تومرهم جان دگران باش که ما
با زخم غم تو سر بر آریم ز گل
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۷
از عشق تو در سر هوسی داشته ام
از شعله آتش قفسی داشته ام
دردا که ترا وفا بسی داشته ام
پنداشته بودم که کسی داشته ام
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۰
امشب به غم تو با قضا کوشیدم
چون در ته خم می کهن جوشیدم
دریا دریا می بلا نوشیدم
تا شعله آتش به گیا پوشیدم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۲
بر تیر تو دیده گفتم آماج کنم
روز رخ تو مه شب داج کنم
هر شب ز جفای تو همی از تف دل
دوزخ به شرار خویش محتاج کنم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۴
تا با سر زلفت آشنائی دارم
مشکین نفسی به عطر سائی دارم
از سر به رهت بیعت پائی دارم
جغد غمم و سر همائی دارم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۸
تانیت صحبت وصالت بستم
قفل در کاخ نقد جان بشکستم
همچون معنی اساس و اسباب وجود
در خانه دل نهادم و بنشستم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۰
خون شد جگرم که غرق خون باد دلم
وز پردهئ عاقبت برون باد دلم
بازیچه بخت واژگون بین تو چنین
از دست دلم سرنگون باد دلم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۲
خواهم هدف تیر عتابت باشم
چون سعد فلک خاص جنابت باشم
اقبال شهنشهی نیم من کم چرخ
آن بخت دهد که در رکابت باشم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۳
در گلشن ایجادم اگر خار توام
بی قدر متاعم و به بازار توام
مخلوق توام اگر چه طاعت نکنم
در کار تو نیستم ولی کار توام
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۰
رخت خود از اینسوی برون بربستم
چون فکر تو در درون خود بنشستم
با دست خیال تو از اینسان یعنی
تا دامن حشر عهد صحبت بستم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۵
گاهی آتش از تف درون می سازم
گاهی به نفس ستاره خون می سازم
گفتی که به روز هجر چون می سازی
روزی چه بیا ببین که چون می سازم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۷
مرغ چمن وصلم و چون اهرمنم
دل بتکده غم است و من برهمنم
با این دل تیره بخت آخر چکنم
روزی که سموم هجر سوزد بدنم