عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
امام خمینی : غزلیات
عطر یار
ما ندانیم که دلبسته اوییم، همه
مست و سرگشته آن روی نکوییم، همه
فارغ از هر دو جهانیم و ندانیم که ما
در پی غمزه او بادیه پوییم، همه
ساکنان در میخانه عشقیم، مدام
از ازل، مست از آن طرفه سبوییم، همه
هر چه بوییم ز گلزار گلستان وی است
عطر یار است که بوییده و بوییم، همه
جز رخ یار، جمالی و جمیلی نبود
در غم اوست که در گفت و مگوییم، همه
خود ندانیم که سرگشته و حیران همگی
پی آنیم که خود روی به روییم، همه
امام خمینی : غزلیات
دریای هستی
در غم عشقت فتادم، کاشکی درمان نبودی
من سر و سامان نجویم، کاشکی سامان نبودی
زاده اسماء را با جَنّةُ الْمَأوی چه کاری؟
در چمِ فردوس می ماندم، اگر شیطان نبودی
از مَلَک پرواز کن و ز ملک هستی، رخت بر بند
نیست آدم‏زاده آنکس کز مَلَک پرّان نبودی
یوسفا، از چاه بیرون آی تا شاهی نمایی
گرچه از این چاه بیرون آمدن، آسان نبودی
ساغری از دست ساقی گیر و دل بر کن ز هستی
بر شود از قید هستی آنکه فکر جان نبودی
عاشقم، عاشق که درد عشق را جز او نداند
غرق بحر عشقم و چون نوح پشتیبان نبودی
امام خمینی : غزلیات
بار امانت
غمی خواهم که غمخوارم تو باشی
دلی خواهم، دل آزارم تو باشی
جهان را یک جوی ارزش نباشد
اگر یارم، اگر یارم تو باشی
ببوسم چوبه دارم به شادی
اگر در پای آن دارم تو باشی
به بیماری، دهم جان و سر خود
اگر یار پرستارم تو باشی
شوم، ای دوست! پرچمدار هستی
در آن روزی که سردارم تو باشی
رسد جانم به فوق قاب قوسین
که خورشید شب تارم تو باشی
کِشم بار امانت، با دلی زار
امانتدار اسرارم تو باشی
امام خمینی : غزلیات
محرم دل
باز گویم غم دل را که تو دلدار منی
در غم و شادی و اندوه و اَلَم، یار منی
جز گل رویِ توام در دو جهان، یاری نیست
چهره بگشای به رویم که تو غمخوار منی
چشم بیمار تو ای می زده، بیمارم کرد
پای بگذار به چشمم که پرستار منی
محرمی نیست که مرهم بنهد بر دل من
جز تو، ای دوست که خود محرم اسرار منی
زاری از غمزه غمزای تو، پیش که کنم؟
با که گویم که تو، سرچشمه آزار منی؟
بر گشا موی خم اندر خم و دست افشان باش
به خدا، یار منی، یار منی، یار منی
امام خمینی : غزلیات
غمزه دوست
جز سر کوی تو ای دوست، ندارم جایی
در سرم نیست، بجز خاک درت سودایی
بر در میکده و بتکده و مسجد و دیر
سجده آرم که تو شاید، نظری بنمایی
مشکلی حل نشد از مدرسه و صحبت شیخ
غمزه ای تا گره از مشکل ما بگشایی
این همه ما و منی، صوفی درویش نمود
جلوه ای تا من و ما را ز دلم بزدایی
نیستم، نیست، که هستی همه در نیستی است
هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمایی
پی هر کس شدم، از اهل دل و حال و طرب
نشنیدم طرب از شاهد بزم آرایی
عاکف درگه آن پرده نشینم، شب و روز
تا به یک غمزه او، قطره شود دریایی
امام خمینی : رباعیات
دل خواب
چشم تو و خورشید جهانتاب کجا؟
یاد رخ دلدار و دل خواب کجا؟
با این تن خاکی، ملکوتی نشوی
ای دوست تراب و ربّ الاَرباب کجا؟
امام خمینی : رباعیات
در وصل
ای دوست، ببین حال دل زار مرا
وین جانِ بلا دیده بیمار مرا
تا کی درِ وصلِ خود به رویم بندی؟
جانا، مپسند دیگر آزار مرا
امام خمینی : رباعیات
هیهات
فاطی تو و ره به کوی دلبر؟ هیهات!
نظّاره گریِّ روی دلبر؟ هیهات!
این راه، رهی نیست که پیمایی تو
جبریل در آن فکنده شهپر، هیهات!
امام خمینی : رباعیات
فریاد
از درد دلم، بجز تو کی با خبر است؟
یا با من دیوانه که در بام و در است؟
طغیان درون را به که بتوانم گفت؟
فریاد نهان را به دل کی اثر است؟
امام خمینی : رباعیات
تشنه پاسخ
ای دوست، هر آنچه هست، نورِ رُخ تو است
فریاد رس ِ دل، نظرِ فرّخ تو است
طی شد شب هجر (قدر) و مطلع فجر نشد
یارا! دل مرده، تشنه پاسخ تو است
امام خمینی : رباعیات
عشق
آن دل که به یاد تو نباشد، دل نیست
قلبی که به عشقت نتپد جز گِل نیست
آن کس که ندارد به سر کوی تو، راه
از زندگی بی ثمرش حاصل نیست
امام خمینی : رباعیات
شیرین
در محفل دوستان، بجز یاد تو نیست
آزاده نباشد آنکه آزاد تو نیست
شیرین لب و شیرین خط و شیرین گفتار
آن کیست که با این همه، فرهاد تو نیست؟
امام خمینی : رباعیات
راه
فصلی بگشا که وصف رویت باشد
آغازگر طُرّه مویت باشد
طومار علوم و فلسفه درهم پیچ
یارا، نظری که ره به سویت باشد
امام خمینی : رباعیات
قبله
ابروی تو قبله نمازم باشد
یاد تو گره ‏گشای رازم باشد
از هر دو جهان، برفکنم روی نیاز
گر گوشه چشمت به نیازم باشد
امام خمینی : رباعیات
جفا
فولاد دلی که آه، نرمش نکند
یا ناله دلسوخته گرمش نکند
طوقی ز جفا فکنده بر گردن خویش
آزار دلم، دچار شرمش نکند
امام خمینی : رباعیات
فروغ رخ
آن کس که رخش ندید، خفاش بُوَد
خورشیدْ، فروغ رخ زیباش بُوَد
سرّ است و هر آنچه هست اندر دو جهان
از جلوه ی نورِ روی او فاش بُوَد
امام خمینی : رباعیات
آن کیست؟
آن کیست که روی تو به هر کوی ندید؟
آوای تو در هر در و منزل نشنید؟
کو آنکه سخن ز هرکه گفت، از تو نگفت؟
آن کیست که از می وصالت نچشید؟
امام خمینی : رباعیات
بی‌قرار
یاران، دل دردمندِ ما را نگرید
طوفانِ کُشنده بلا را نگرید
از ما دلِ بیقرار و پرشور و نوا
فارغْ، دلِ یارِ بی‏وفا را نگرید
امام خمینی : رباعیات
رسوای تو
پروانه ی شمعِ رُخِ زیبای توام
دلباخته ی قامت رعنای توام
آشفته ‏ام از فراقت، ای دلبر حُسن
برگیر حجاب من که رسوای توام
امام خمینی : رباعیات
باغ زیبایی
ای روی تو نور بخش خلوتگاهم
یادِ تو فروغِ دلِ ناآگاهم
آن سرو بلند باغ زیبایی را
دیدن نتوان، با نظر کوتاهم