عبارات مورد جستجو در ۱۰۷ گوهر پیدا شد:
محمود شبستری : کنز الحقایق
التعظیم لامر الله و الشفقه علی خلق الله
به جان تعظیم امر حق به جا آر
بدل بر خلق شفقت نیز میدار
شریعت ورز کان تعظیم امر است
که شفقت نیکوی با زید و عمرو است
برای خود به امرش کار میکن
مسلمانی خود اظهار میکن
هر آنچت گفت حق کلی به جا آر
نه بهر نفس خود بهر خدا آر
که تعظیم آن بود کان را کنی کار
نداری کار او بر جان خود بار
رها کن بوالفضولی و هوس را
مرنج از کس مرنجان نیز کس را
به ناخوانده مشو مهمان مردم
منه باری ز خود بر جان مردم
وگر آیند مهمانان به ناگاه
گرامی دا و عذرش نیز میخواه
وگر داری تو وامی باز ده زود
کز این رو شد خدا و خلق خشنود
مده وام ار دهی دیگر مخواهش
به سختی تقاضا جان مکاهش
مگو درد دلت با خلق بسیار
وگر گویند با تو گوش میدار
ز کس چیزی مخواه و گر بخواهند
بده گر باشدت هرچند کاهند
مگو غیب کسان ور زانکه ایشان
کنندت عیب کمتر شو پریشان
مکن غیبت وگر گویند مشنو
چو میدانی تفاوت نیست یک جو
منه بهتان که آن جرمی عظیمست
مزن بر روی کودک چون یتیم است
یتیمان را پدر باش و برادر
بدان حق پدر با حق مادر
ضعیفان را فرو مگذار در راه
که افتد اینچنین بسیار در راه
مکن با دیگری کاری که آنت
اگر با تو کنند باشد گرانت
مکن بهر طمع با کس نکوئی
که رنجور است مطمع از دو روئی
بدان تعظیمت افشای سلام است
یقین دان شفقتت بذل طعام است
چو کردی با کسی احسان نعمت
بر او منت منه زو دار منت
دگر گر با کسی کردی نکوئی
نباشد نیکوئی چون باز گوئی
بدل بر خلق شفقت نیز میدار
شریعت ورز کان تعظیم امر است
که شفقت نیکوی با زید و عمرو است
برای خود به امرش کار میکن
مسلمانی خود اظهار میکن
هر آنچت گفت حق کلی به جا آر
نه بهر نفس خود بهر خدا آر
که تعظیم آن بود کان را کنی کار
نداری کار او بر جان خود بار
رها کن بوالفضولی و هوس را
مرنج از کس مرنجان نیز کس را
به ناخوانده مشو مهمان مردم
منه باری ز خود بر جان مردم
وگر آیند مهمانان به ناگاه
گرامی دا و عذرش نیز میخواه
وگر داری تو وامی باز ده زود
کز این رو شد خدا و خلق خشنود
مده وام ار دهی دیگر مخواهش
به سختی تقاضا جان مکاهش
مگو درد دلت با خلق بسیار
وگر گویند با تو گوش میدار
ز کس چیزی مخواه و گر بخواهند
بده گر باشدت هرچند کاهند
مگو غیب کسان ور زانکه ایشان
کنندت عیب کمتر شو پریشان
مکن غیبت وگر گویند مشنو
چو میدانی تفاوت نیست یک جو
منه بهتان که آن جرمی عظیمست
مزن بر روی کودک چون یتیم است
یتیمان را پدر باش و برادر
بدان حق پدر با حق مادر
ضعیفان را فرو مگذار در راه
که افتد اینچنین بسیار در راه
مکن با دیگری کاری که آنت
اگر با تو کنند باشد گرانت
مکن بهر طمع با کس نکوئی
که رنجور است مطمع از دو روئی
بدان تعظیمت افشای سلام است
یقین دان شفقتت بذل طعام است
چو کردی با کسی احسان نعمت
بر او منت منه زو دار منت
دگر گر با کسی کردی نکوئی
نباشد نیکوئی چون باز گوئی
سنایی غزنوی : الباب الاوّل: در توحید باری تعالی
فی رؤیا الصنّاعین
مرد طبّاخ نعمت بسیار
همچو قصّاب در تباهی کار
رنج و بیماریست مرد طبیب
خاصه آنرا که هست خوار و غریب
درزی آنکس که رنجها و بلا
همه بر دست او شود زیبا
مرد خفاف و نعلی و خرّاز
از مواریث آنکه داند راز
مرد بزاز و زرگر و عطار
خوبی کار و نعمت بسیار
مرد خمّار و مُطرب و رادی
مایهٔ شادمانی و شادی
مرد بیطار و رائض و کحّال
چون دلیلاند بر تباهی حال
هست در خواب دیدن صیّاد
مایهٔ مکر و حیله بر مرصاد
مرد شمشیرگر دلیل عناست
همچو آن تیرگر که تیرآراست
مرد سقّا و گِلگر و حمال
هر سه آنرا دلیل دان بر مال
همچو قصّاب در تباهی کار
رنج و بیماریست مرد طبیب
خاصه آنرا که هست خوار و غریب
درزی آنکس که رنجها و بلا
همه بر دست او شود زیبا
مرد خفاف و نعلی و خرّاز
از مواریث آنکه داند راز
مرد بزاز و زرگر و عطار
خوبی کار و نعمت بسیار
مرد خمّار و مُطرب و رادی
مایهٔ شادمانی و شادی
مرد بیطار و رائض و کحّال
چون دلیلاند بر تباهی حال
هست در خواب دیدن صیّاد
مایهٔ مکر و حیله بر مرصاد
مرد شمشیرگر دلیل عناست
همچو آن تیرگر که تیرآراست
مرد سقّا و گِلگر و حمال
هر سه آنرا دلیل دان بر مال
سنایی غزنوی : الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب
در صفت خلوت و تنهایی گوید
سلوتی نیست روح را از کس
سلوت روح خلوت آمد و بس
دهر بد رای و خلق بد بینند
راهت این است و مردمان اینند
یا به خلوت به خوش دلی تن زن
یا بر اینها نشین و جان میکن
کی فروشد خرد به رستهٔ جان
آب سیساله را به تایی نان
مگس و گربه سوی خوان پویند
سگ و زاغند کاستخوان جویند
گربه از بهر لقمهای به صد خواری
میکشد با خروش و با زاری
گربه از بهر لقمه جور برد
ببر و شیر و پانگ خود بدرد
باز شیر درنده در صحرا
گورخر را همی درد تنها
سلوت روح خلوت آمد و بس
دهر بد رای و خلق بد بینند
راهت این است و مردمان اینند
یا به خلوت به خوش دلی تن زن
یا بر اینها نشین و جان میکن
کی فروشد خرد به رستهٔ جان
آب سیساله را به تایی نان
مگس و گربه سوی خوان پویند
سگ و زاغند کاستخوان جویند
گربه از بهر لقمهای به صد خواری
میکشد با خروش و با زاری
گربه از بهر لقمه جور برد
ببر و شیر و پانگ خود بدرد
باز شیر درنده در صحرا
گورخر را همی درد تنها
ملکالشعرای بهار : ارمغان بهار
فقرۀ ۱۵۳
مردم دوستی از بنیک منشی (یعنی هواداری اصول) و خوبخیمی (یعنی خوشخویی) از خوب ایواژی (آراستگی) بتوان دانست.
قسمت اخیر را طور دیگر هم میتوان معنی کرد: خوشاخلاقی مردم را از خوشسخنی و آهنگ گفتار (آواز)شان میتوان دانست.
سر خویها، مردمان دوستیاست
نگر تا خداوند این خوی کیست
کسی کش منش ره بهبنیاد داشت
بن و بیخ کار جهان یاد داشت
جهان است پیشش یکی خانهای
نبیند در آن خانه بیگانهای
همه مردمان بستگان ویند
زن و مرد پیوستگان ویند
بجوید دلش مهر برنا و پیر
که از مهر پیوند نبود گریز
به خوی خوش مردم و رازشان
توان راه بردن از آوازشان
قسمت اخیر را طور دیگر هم میتوان معنی کرد: خوشاخلاقی مردم را از خوشسخنی و آهنگ گفتار (آواز)شان میتوان دانست.
سر خویها، مردمان دوستیاست
نگر تا خداوند این خوی کیست
کسی کش منش ره بهبنیاد داشت
بن و بیخ کار جهان یاد داشت
جهان است پیشش یکی خانهای
نبیند در آن خانه بیگانهای
همه مردمان بستگان ویند
زن و مرد پیوستگان ویند
بجوید دلش مهر برنا و پیر
که از مهر پیوند نبود گریز
به خوی خوش مردم و رازشان
توان راه بردن از آوازشان
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۱۸
فرخی سیستانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۷
جامی : سبحةالابرار
بخش ۲۴ - حکایت وارد شدن میهمان بر اعرابی
آن عرابی به شتر قانع و شیر
در یکی بادیه شد مرحلهگیر
ناگهان جمعی از ارباب قبول
شب در آن مرحله کردند نزول
خاست مردانه به مهمانیشان
شتری برد به قربانیشان
روز دیگر ره پیشینه سپرد
بهر ایشان شتری دیگر برد
عذر گفتند که: «باقیست هنوز،
چیزی از دادهٔ دوشین امروز»
گفت: «حاشا که ز پس ماندهٔ دوش
دیگ جود آیدم امروز به جوش»
روز دیگر به کرمورزی، پشت
کرد محکم، شتری دیگر کشت
بعد از آن بر شتری راکب شد
بهر کاری ز میان غایب شد
قوم چون خوان نوالش خوردند
عزم رحلت ز دیارش کردند،
دست احسان و کرم بگشادند
بدرهای زر به عیالش دادند
دور ناگشته هنوز از دیده
میهمانان کرم ورزیده،
آمد آن طرفه عرابی از راه
دید آن بدره در آن منزلگاه
گفت: که این چیست؟ زبان بگشودند
صورت حال بدو بنمودند
خاست بدره به کف و نیزه به دوش
وز پی قوم برآورد خروش
کای سفیهان خطااندیشه!
وی لئیمان خساستپیشه!
بود مهمانیام از بهر کرم
نه چو بیع از پی دینار و درم
دادهٔ خویش ز من بستانید!
پس رواحل به ره خود رانید!
ورنه تا جان برود از تنتان
در تن از نیزه کنم روزنتان
دادهٔ خویش گرفتند و گذشت
و آن عرابی ز قفاشان برگشت
در یکی بادیه شد مرحلهگیر
ناگهان جمعی از ارباب قبول
شب در آن مرحله کردند نزول
خاست مردانه به مهمانیشان
شتری برد به قربانیشان
روز دیگر ره پیشینه سپرد
بهر ایشان شتری دیگر برد
عذر گفتند که: «باقیست هنوز،
چیزی از دادهٔ دوشین امروز»
گفت: «حاشا که ز پس ماندهٔ دوش
دیگ جود آیدم امروز به جوش»
روز دیگر به کرمورزی، پشت
کرد محکم، شتری دیگر کشت
بعد از آن بر شتری راکب شد
بهر کاری ز میان غایب شد
قوم چون خوان نوالش خوردند
عزم رحلت ز دیارش کردند،
دست احسان و کرم بگشادند
بدرهای زر به عیالش دادند
دور ناگشته هنوز از دیده
میهمانان کرم ورزیده،
آمد آن طرفه عرابی از راه
دید آن بدره در آن منزلگاه
گفت: که این چیست؟ زبان بگشودند
صورت حال بدو بنمودند
خاست بدره به کف و نیزه به دوش
وز پی قوم برآورد خروش
کای سفیهان خطااندیشه!
وی لئیمان خساستپیشه!
بود مهمانیام از بهر کرم
نه چو بیع از پی دینار و درم
دادهٔ خویش ز من بستانید!
پس رواحل به ره خود رانید!
ورنه تا جان برود از تنتان
در تن از نیزه کنم روزنتان
دادهٔ خویش گرفتند و گذشت
و آن عرابی ز قفاشان برگشت
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۱۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: أَ وَ لا یَعْلَمُونَ نمیدانند ایشان أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ که اللَّه میداند ما یُسِرُّونَ آنچه نهان میدارند وَ ما یُعْلِنُونَ (۷۷) و آنچه آشکارا میکنند.
وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ و هست از جهودان قومى که نویسنده نهاند لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ توریة ندانند از نوشته، إِلَّا أَمانِیَّ مگر چیزى خوانند از فراشنیده، وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ (۷۸) و نیستند مگر بر پنداره که مىپندارند و گمان مىبرند.
فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ ویل ایشان را یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ که نوشته مىنویسند بدست خویش ثُمَّ یَقُولُونَ و آن گه میگویند هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ این از نزدیک خداست عز و جل لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا تا بفروختن حق به بهاى اندک مىخرند، فَوَیْلٌ لَهُمْ ویل ایشان را مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ از آن دروغ که مىنویسند بدست خویش وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ (۷۹) و ویل ایشان را از آنچه میستانند از رشوت.
وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ و گفتند که نرسد بکسى از ما آتش دوزخ فردا إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً مگر روزى چند شمرده قُلْ پاسخ کن ایشان را و گوى أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً نزدیک اللَّه پیمانى گرفته دارید؟ فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ اگر دارید اللَّه عهد خود را خلاف نکند، أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ یا بر خداى عز و جل چیزى مىگویید که ندانید.
بَلى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً آرى هر که بدى کند وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ و در آید گرد بر گرد وى گناه وى فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ ایشانند که دوزخیانند هُمْ فِیها خالِدُونَ (۸۱) ایشان جاوید در آنند.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا و ایشان که بگرویدند و رساننده را استوار گرفتند وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و نیکیها کردند أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ ایشانند که بهشتیاناند هُمْ فِیها خالِدُونَ (۸۲) ایشان در آن بهشت جاودانند.
وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ و عهد گرفتیم و پیمان ستدیم از فرزندان یعقوب لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ که تا نپرستید جز از اللَّه وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً و پدر و مادر را نوازند و با ایشان نیکویى کنند وَ ذِی الْقُرْبى و با خویشان و نزدیکان وَ الْیَتامى و با کودکان پدر مردگان وَ الْمَساکِینِ و با درویشان وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً و مردمان را نیکویى گوئید، وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ و نماز بهنگام بپاى دارید وَ آتُوا الزَّکاةَ و زکاة مال خویش بدهید ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ پس از آن وصیت که شما را کردیم برگشتید إِلَّا قَلِیلًا مِنْکُمْ مگر اندکى از شما وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (۸۳) و از وفا روى گردانیدید.
وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ و هست از جهودان قومى که نویسنده نهاند لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ توریة ندانند از نوشته، إِلَّا أَمانِیَّ مگر چیزى خوانند از فراشنیده، وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ (۷۸) و نیستند مگر بر پنداره که مىپندارند و گمان مىبرند.
فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ ویل ایشان را یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ که نوشته مىنویسند بدست خویش ثُمَّ یَقُولُونَ و آن گه میگویند هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ این از نزدیک خداست عز و جل لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا تا بفروختن حق به بهاى اندک مىخرند، فَوَیْلٌ لَهُمْ ویل ایشان را مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ از آن دروغ که مىنویسند بدست خویش وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ (۷۹) و ویل ایشان را از آنچه میستانند از رشوت.
وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ و گفتند که نرسد بکسى از ما آتش دوزخ فردا إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً مگر روزى چند شمرده قُلْ پاسخ کن ایشان را و گوى أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً نزدیک اللَّه پیمانى گرفته دارید؟ فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ اگر دارید اللَّه عهد خود را خلاف نکند، أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ یا بر خداى عز و جل چیزى مىگویید که ندانید.
بَلى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً آرى هر که بدى کند وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ و در آید گرد بر گرد وى گناه وى فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ ایشانند که دوزخیانند هُمْ فِیها خالِدُونَ (۸۱) ایشان جاوید در آنند.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا و ایشان که بگرویدند و رساننده را استوار گرفتند وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و نیکیها کردند أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ ایشانند که بهشتیاناند هُمْ فِیها خالِدُونَ (۸۲) ایشان در آن بهشت جاودانند.
وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ و عهد گرفتیم و پیمان ستدیم از فرزندان یعقوب لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ که تا نپرستید جز از اللَّه وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً و پدر و مادر را نوازند و با ایشان نیکویى کنند وَ ذِی الْقُرْبى و با خویشان و نزدیکان وَ الْیَتامى و با کودکان پدر مردگان وَ الْمَساکِینِ و با درویشان وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً و مردمان را نیکویى گوئید، وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ و نماز بهنگام بپاى دارید وَ آتُوا الزَّکاةَ و زکاة مال خویش بدهید ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ پس از آن وصیت که شما را کردیم برگشتید إِلَّا قَلِیلًا مِنْکُمْ مگر اندکى از شما وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (۸۳) و از وفا روى گردانیدید.
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۳۹ - النوبة الاولى
قوله تعالى: یَسْئَلُونَکَ ترا مىپرسند ما ذا یُنْفِقُونَ که چه هزینه کنند قُلْ بگوى ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ هر چه نفقه کنید از مال فَلِلْوالِدَیْنِ بر پدر و مادر کنید وَ الْأَقْرَبِینَ و بر خویشاوندان وَ الْیَتامى و نارسیدان پدر مردگان وَ الْمَساکِینِ و درویشان وَ ابْنِ السَّبِیلِ و راه گذریان و مهمانان، وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ و هر چه نفقه کنید از مال فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ خداى بآن دانا است.
کُتِبَ عَلَیْکُمُ واجب نبشته آمد بر شما الْقِتالُ کشتن کردن با دشمنان دین وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ و شما را آن دشوار آمد وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ و مگر که دشوار آید شما را چیزى و آن بهتر بود شما را وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ، و مگر دوست دارید چیزى و آن بدتر بود شما را، وَ اللَّهُ یَعْلَمُ و خداى داند که بخلق چه خواهد و ایشان را چه راند و ایشان را بهى در چه بود وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ و شما ندانید
یَسْئَلُونَکَ مىپرسند ترا عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ از ماه حرام و کشتن کردن در آن قُلْ بگوى قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ کشتن کردن در ماه حرام کارى بزرگ است وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ و باز داشتن است راه گذرى را از راه بردن و حاج را از حج کردن وَ کُفْرٌ بِهِ و کافر شدنست بآزرم ماه حرام وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ و کافر شدنست بحق مسجد حرام وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ و بیرون کردن شما از مکه که اهل آن بودید و آن خانه شما بود أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ آن مه است نزد خداى از آن مشرک که شما گشتید وَ الْفِتْنَةُ و آن که شما را فتنه میکردند و عذاب مىکردند که از مسلمانى باز پس آئید و بمحمد کافر شید، أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ آن مه بود از کشتن که شما مشرکى کشتید وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ و همیشه با شما کشتن خواهند کرد هر گاه که دست یابند حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ تا شما را از دین خود بر گردانند إِنِ اسْتَطاعُوا اگر توانند، وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ و هر که بر گردد از شما از دین خویش فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ و بمیرد و او کافر بود، فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ ایشان آنند که حابط گشت و باطل و تباه کردارهاى ایشان، و از پاداش آن در ماندند فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ هم در این جهان و هم در آن جهان، وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ و ایشانند آتشیان جاویدان در آن.
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ایشان که بگرویدند وَ الَّذِینَ هاجَرُوا و ایشان که از خان و مان خویش ببریدند وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ و از بهر خدا در راه وى جهاد کردند، و با دشمنان او باز کوشیدند أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ ایشان بخشایش اللَّه مىپیوسند وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ و خداى آمرزگارست مهربان
کُتِبَ عَلَیْکُمُ واجب نبشته آمد بر شما الْقِتالُ کشتن کردن با دشمنان دین وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ و شما را آن دشوار آمد وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ و مگر که دشوار آید شما را چیزى و آن بهتر بود شما را وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ، و مگر دوست دارید چیزى و آن بدتر بود شما را، وَ اللَّهُ یَعْلَمُ و خداى داند که بخلق چه خواهد و ایشان را چه راند و ایشان را بهى در چه بود وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ و شما ندانید
یَسْئَلُونَکَ مىپرسند ترا عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ از ماه حرام و کشتن کردن در آن قُلْ بگوى قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ کشتن کردن در ماه حرام کارى بزرگ است وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ و باز داشتن است راه گذرى را از راه بردن و حاج را از حج کردن وَ کُفْرٌ بِهِ و کافر شدنست بآزرم ماه حرام وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ و کافر شدنست بحق مسجد حرام وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ و بیرون کردن شما از مکه که اهل آن بودید و آن خانه شما بود أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ آن مه است نزد خداى از آن مشرک که شما گشتید وَ الْفِتْنَةُ و آن که شما را فتنه میکردند و عذاب مىکردند که از مسلمانى باز پس آئید و بمحمد کافر شید، أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ آن مه بود از کشتن که شما مشرکى کشتید وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ و همیشه با شما کشتن خواهند کرد هر گاه که دست یابند حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ تا شما را از دین خود بر گردانند إِنِ اسْتَطاعُوا اگر توانند، وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ و هر که بر گردد از شما از دین خویش فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ و بمیرد و او کافر بود، فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ ایشان آنند که حابط گشت و باطل و تباه کردارهاى ایشان، و از پاداش آن در ماندند فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ هم در این جهان و هم در آن جهان، وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ و ایشانند آتشیان جاویدان در آن.
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ایشان که بگرویدند وَ الَّذِینَ هاجَرُوا و ایشان که از خان و مان خویش ببریدند وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ و از بهر خدا در راه وى جهاد کردند، و با دشمنان او باز کوشیدند أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ ایشان بخشایش اللَّه مىپیوسند وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ و خداى آمرزگارست مهربان
رشیدالدین میبدی : ۴- سورة النساء- مدنیة
۱۶ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ إِذا حُیِّیتُمْ و هر گه که شما را بنوازند، بِتَحِیَّةٍ بنواختى، فَحَیُّوا باز نوازید آن نوازنده را، بِأَحْسَنَ مِنْها بنواختى نیکوتر از آن، أَوْ رُدُّوها یا آن نواخت او را راست هم چنان باز دهید، إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ حَسِیباً (۸۶) اللَّه بر همه چیز گوشوان است، و هر کارى را بسنده.
اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ اللَّه آنست که خدایى نیست مگر او، لَیَجْمَعَنَّکُمْ شما را فراهم میآرد، إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ تا بروز رستاخیز، لا رَیْبَ فِیهِ هیچشک نیست در آن، وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً (۸۷) و آن کیست راست سخنتر از خداى؟
فَما لَکُمْ چه بود شما را و چه رسد، فِی الْمُنافِقِینَ در کار منافقان، فِئَتَیْنِ که دو گروهاید، وَ اللَّهُ أَرْکَسَهُمْ و خداى ایشان را با همان کفر افکنده است، بِما کَسَبُوا بآنچه مىبرزند و میکنند از بد، أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا میخواهید که راه نمائید؟ مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ آن کس را که اللَّه گمراه کرد او را، وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ و هر که اللَّه او را گمراه کرد، فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا (۸۸) وى را نه چاره یابى و نه راه.
وَدُّوا دوست میدارند این منافقان، لَوْ تَکْفُرُونَ اگر شما کافر شوید در نهان، کَما کَفَرُوا چنان که ایشان کافر شدند، فَتَکُونُونَ سَواءً تا شما با ایشان یکسان بید، فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ شما که مؤمناناید از ایشان دوستان مگیرید، حَتَّى یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ تا هجرت کنند با رسول خدا، فَإِنْ تَوَلَّوْا اگر برگردند، فَخُذُوهُمْ گیرید ایشان را، وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ و بکشید ایشان را هر جا که یابید ایشان را، وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (۸۹) و از ایشان نه دوست گیرید و نه یار.
إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ مگر ایشان که مىپیوندند، إِلى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ با قومى که میان شما و میان ایشان پیمانى است، أَوْ جاؤُکُمْ یا بشما آیند، حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ بگرفته دلهاى ایشان، أَنْ یُقاتِلُوکُمْ که با شما کشتن کنند، أَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ یا با قوم خود کشتن کنند، وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ و اگر اللَّه خواهد ایشان را بر شما گمارد،فَلَقاتَلُوکُمْ تا چنان که در دل دارند با شما کشتن کنندید، فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ اگر چنانست که از شما کران گیرند، فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ و از کشتن با شما باز ایستند، وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ و سخن آشتى بشما او کنند، فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا (۹۰) اللَّه شما را در ایشان نه راه گذاشت و نه دست.
سَتَجِدُونَ آخَرِینَ آرى قومى یابید دیگران، یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ ازینان که میخواهند از شما آمن باشند، وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ و از قوم خود آمن باشند، کُلَّما رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ هر گه که ایشان را با آزمایش گذارند، و فرا کفر یازند پس اقرار، أُرْکِسُوا فِیها ایشان را با آن مىاوکنند، و با آن مىآلایند و مىآمیزند، فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ پس اگر از جنگ با شما کرانه نگیرند، وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ و آن سخن آشتى بشما نیوکنند، وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ و دست از کشتن فرو نگیرند، فَخُذُوهُمْ گیرید ایشان را، وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ و بکشید ایشان را هر جا که یابید، وَ أُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبِیناً (۹۱) و ایشان آنند که شما را در ایشان حجّت دادیم،.
اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ اللَّه آنست که خدایى نیست مگر او، لَیَجْمَعَنَّکُمْ شما را فراهم میآرد، إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ تا بروز رستاخیز، لا رَیْبَ فِیهِ هیچشک نیست در آن، وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً (۸۷) و آن کیست راست سخنتر از خداى؟
فَما لَکُمْ چه بود شما را و چه رسد، فِی الْمُنافِقِینَ در کار منافقان، فِئَتَیْنِ که دو گروهاید، وَ اللَّهُ أَرْکَسَهُمْ و خداى ایشان را با همان کفر افکنده است، بِما کَسَبُوا بآنچه مىبرزند و میکنند از بد، أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا میخواهید که راه نمائید؟ مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ آن کس را که اللَّه گمراه کرد او را، وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ و هر که اللَّه او را گمراه کرد، فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا (۸۸) وى را نه چاره یابى و نه راه.
وَدُّوا دوست میدارند این منافقان، لَوْ تَکْفُرُونَ اگر شما کافر شوید در نهان، کَما کَفَرُوا چنان که ایشان کافر شدند، فَتَکُونُونَ سَواءً تا شما با ایشان یکسان بید، فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ شما که مؤمناناید از ایشان دوستان مگیرید، حَتَّى یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ تا هجرت کنند با رسول خدا، فَإِنْ تَوَلَّوْا اگر برگردند، فَخُذُوهُمْ گیرید ایشان را، وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ و بکشید ایشان را هر جا که یابید ایشان را، وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (۸۹) و از ایشان نه دوست گیرید و نه یار.
إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ مگر ایشان که مىپیوندند، إِلى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ با قومى که میان شما و میان ایشان پیمانى است، أَوْ جاؤُکُمْ یا بشما آیند، حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ بگرفته دلهاى ایشان، أَنْ یُقاتِلُوکُمْ که با شما کشتن کنند، أَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ یا با قوم خود کشتن کنند، وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ و اگر اللَّه خواهد ایشان را بر شما گمارد،فَلَقاتَلُوکُمْ تا چنان که در دل دارند با شما کشتن کنندید، فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ اگر چنانست که از شما کران گیرند، فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ و از کشتن با شما باز ایستند، وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ و سخن آشتى بشما او کنند، فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا (۹۰) اللَّه شما را در ایشان نه راه گذاشت و نه دست.
سَتَجِدُونَ آخَرِینَ آرى قومى یابید دیگران، یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ ازینان که میخواهند از شما آمن باشند، وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ و از قوم خود آمن باشند، کُلَّما رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ هر گه که ایشان را با آزمایش گذارند، و فرا کفر یازند پس اقرار، أُرْکِسُوا فِیها ایشان را با آن مىاوکنند، و با آن مىآلایند و مىآمیزند، فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ پس اگر از جنگ با شما کرانه نگیرند، وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ و آن سخن آشتى بشما نیوکنند، وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ و دست از کشتن فرو نگیرند، فَخُذُوهُمْ گیرید ایشان را، وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ و بکشید ایشان را هر جا که یابید، وَ أُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبِیناً (۹۱) و ایشان آنند که شما را در ایشان حجّت دادیم،.
رشیدالدین میبدی : ۳۰- سورة الرّوم مکّیة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ حق خویشاوند او را ده وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ و درویش را و راهگذرى را ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ آن به است ایشان را که خداى را میخواهند و پاداش او میجویند وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۳۸) و ایشانند که پیروز آمدگان جاویداند.
وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً چیزى که دهید از ربا لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ تا بیفزاید در مال مردمان فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ آن بنزدیک خداى بنفزاید وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ و آنچه بخشید و دهید از زکاة تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ که بآن خداى را خواهید و پاداش او فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (۳۹) ایشاناند که بیکىاند باو نایند.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ اللَّه اوست که بیافرید شما را ثُمَّ رَزَقَکُمْ و پس روزى داد شما را ثُمَّ یُمِیتُکُمْ و پس میراند شما را ثُمَّ یُحْیِیکُمْ و پس زنده کند شما را هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ کس هست از این که انبازان خوانید شما؟ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْءٍ که ازین هیچ چیز کند سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ (۴۰) پاکى و بىعیبى او را و برترى از آن انبازى که وى را میگویند.
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ آشکارا گشت و فراوان تباهى در دشتها و شهرها بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ ببد کرد دستهاى مردمان لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا تا بچشاند ایشان را پاداش لختى از آنچه کردند لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۴۱) تا مگر بازگردند.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ گوى بروید در زمین فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ درنگرید چون بود سرانجام ایشان که ازین پیش بودند کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ (۴۲) که باللّه مىانبازان گرفتند.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ پس آهنگ و روى خود راست دار لِلدِّینِ الْقَیِّمِ این دین درست راست پاینده را مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ پیش از آن که روزى آید، لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ روزى که چون اللَّه آن را آورده بود با پس نبرد یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ (۴۳) آن روز مىباز پراکنند در دو راه.
مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ هر که کافر شود گزند کفر او برو وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً و هر که نیکى کند فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ (۴۴) خویشتن را مىنشستگاه سازد و مى بساط گستراند.
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ تا پاداش دهد ایشان را که بگرویدند و نیکها کردند مِنْ فَضْلِهِ از بخشیده خویش إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ (۴۵) که او دوست ندارد ناگرویدگان را.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانهاى اوست أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ که میفروگشاید از هوا بادهایى بشارت ده وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ و تا بچشاند شما را از بخشایش خویش وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ و تا بآن باد کشتى رود بفرمان او وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ و بآن بجوئید روزى او وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۴۶) تا مگر شکر کنید.
لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ و فرستادیم پیش از توسُلًا إِلى قَوْمِهِمْ فرستادگانى بقوم ایشانجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ بایشان آوردند پیغامهاى روشنانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا ما کین ستدیم از ایشان که کافر شدند کانَ حَقًّا عَلَیْنا و بر ما حق بود صْرُ الْمُؤْمِنِینَ (۴۷) یارى دادن گرویدگان.
اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ اللَّه اوست که فرو مىگشاید بادها فَتُثِیرُ سَحاباً تا مىانگیزاند و فراهم میآرد میغ فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ و مىگستراند آن را در هوا چنان که میخواهد و وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً و آن را پاره پاره طبق طبق میکند، فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ تا باران بینى رگها که مىبیرون آید از رشحههاى آن فَإِذا أَصابَ بِهِ چون رساند آن را، مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ بآن که خواهد از بندگان خویش، إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (۴۸) ایشان بآن رامش مىبرند و شاد مىباشند.
وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ و هر چند که پیش از آنکه بر ایشان فرو فرستادند باران مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ (۴۹) از پیش هنگام باران فرو مانده بودند نومید.
فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ در نگر درین نشانهاى مهربانى اللَّه. کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها که چون زنده میکند زمین را پس مرگ آن إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتى او که آن میفرستد زنده کننده مردگان است وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۵۰) و او بر همه چیز تواناست.
وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً و اگر بادى گشائیم فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا تا آن را زرد گشته بینند لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ (۵۱) پس آن که آن چنان دیدند به نسپاسى و بد اندیشى کافر میشوند.
فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى پس میدان که تو نتوانى مردگان را شنوایى، وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ و نتوانى که کران را شنوانى إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ (۵۲) آن گه که برگردند از خواننده و پشت کنند بر پیغام.
وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ و تو نابینایان را راه نماینده نیستى عَنْ ضَلالَتِهِمْ تا ایشان را از گمراهى بازدارى إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا نشنوانى تو مگر آن کس که بگرود به پیغام و سخنان ما فَهُمْ مُسْلِمُونَ (۵۳) ایشاناند که گردن نهاد گاناند ما را.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ اللَّه اوست که بیافرید شما را از چیزى سست ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً پس بعد آن جوانى داد و نیروى آفرید و کرد ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً پس بعد آن جوانى و نیروى سستى و پیرى آفرید و کرد یَخْلُقُ ما یَشاءُ مىآفریند چنان که خواهد وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ (۵۴) اوست آن تواناى دانا.
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ و آن روز که رستاخیز بپاى شود یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ سوگند خورند ناگرویدگان ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ جز از ساعتى نبودند کَذلِکَ هم چنان کانُوا یُؤْفَکُونَ (۵۵) در دروغ مىافکندند.
وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ و ایشان گویند، که اللَّه ایشان را دانش داد و ایمان، لَقَدْ لَبِثْتُمْ بودید در درنگ خویش فِی کِتابِ اللَّهِ در حکم و دانش و خواست خداى إِلى یَوْمِ الْبَعْثِ تا روز انگیخت فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ اینک امروز روز انگیخت وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (۵۶) لکن شما قومى بودید که ندانستید.
فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا آن روزى است سود ندارد ایشان را که کافر شدند مَعْذِرَتُهُمْ عذر گفتن ایشان وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (۵۷) و از ایشان خشنود نشوند و عذر نپذیرند.
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ و زدیم مردمان را درین قرآن از هر سانى وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ و اگر آرى بایشان پیغامى و نشانى، لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ناچاره کافران گویند إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ (۵۸) نیستید شما مگر کژ سخنان و دروغسازان.
کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ هم چنین مهر بر نهد اللَّه عَلى قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ (۵۹) بر دلهاى ایشان که نمیدانند.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ پس شکیبایى کن که وعده اللَّه راست است وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ و تراست خرد و نادان نیابند الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ (۶۰) ایشان که ناگرویدگاناند و بر پى گمانى نمىافتند.
وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً چیزى که دهید از ربا لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ تا بیفزاید در مال مردمان فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ آن بنزدیک خداى بنفزاید وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ و آنچه بخشید و دهید از زکاة تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ که بآن خداى را خواهید و پاداش او فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (۳۹) ایشاناند که بیکىاند باو نایند.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ اللَّه اوست که بیافرید شما را ثُمَّ رَزَقَکُمْ و پس روزى داد شما را ثُمَّ یُمِیتُکُمْ و پس میراند شما را ثُمَّ یُحْیِیکُمْ و پس زنده کند شما را هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ کس هست از این که انبازان خوانید شما؟ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْءٍ که ازین هیچ چیز کند سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ (۴۰) پاکى و بىعیبى او را و برترى از آن انبازى که وى را میگویند.
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ آشکارا گشت و فراوان تباهى در دشتها و شهرها بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ ببد کرد دستهاى مردمان لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا تا بچشاند ایشان را پاداش لختى از آنچه کردند لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۴۱) تا مگر بازگردند.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ گوى بروید در زمین فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ درنگرید چون بود سرانجام ایشان که ازین پیش بودند کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ (۴۲) که باللّه مىانبازان گرفتند.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ پس آهنگ و روى خود راست دار لِلدِّینِ الْقَیِّمِ این دین درست راست پاینده را مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ پیش از آن که روزى آید، لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ روزى که چون اللَّه آن را آورده بود با پس نبرد یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ (۴۳) آن روز مىباز پراکنند در دو راه.
مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ هر که کافر شود گزند کفر او برو وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً و هر که نیکى کند فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ (۴۴) خویشتن را مىنشستگاه سازد و مى بساط گستراند.
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ تا پاداش دهد ایشان را که بگرویدند و نیکها کردند مِنْ فَضْلِهِ از بخشیده خویش إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ (۴۵) که او دوست ندارد ناگرویدگان را.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانهاى اوست أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ که میفروگشاید از هوا بادهایى بشارت ده وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ و تا بچشاند شما را از بخشایش خویش وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ و تا بآن باد کشتى رود بفرمان او وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ و بآن بجوئید روزى او وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۴۶) تا مگر شکر کنید.
لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ و فرستادیم پیش از توسُلًا إِلى قَوْمِهِمْ فرستادگانى بقوم ایشانجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ بایشان آوردند پیغامهاى روشنانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا ما کین ستدیم از ایشان که کافر شدند کانَ حَقًّا عَلَیْنا و بر ما حق بود صْرُ الْمُؤْمِنِینَ (۴۷) یارى دادن گرویدگان.
اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ اللَّه اوست که فرو مىگشاید بادها فَتُثِیرُ سَحاباً تا مىانگیزاند و فراهم میآرد میغ فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ و مىگستراند آن را در هوا چنان که میخواهد و وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً و آن را پاره پاره طبق طبق میکند، فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ تا باران بینى رگها که مىبیرون آید از رشحههاى آن فَإِذا أَصابَ بِهِ چون رساند آن را، مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ بآن که خواهد از بندگان خویش، إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (۴۸) ایشان بآن رامش مىبرند و شاد مىباشند.
وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ و هر چند که پیش از آنکه بر ایشان فرو فرستادند باران مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ (۴۹) از پیش هنگام باران فرو مانده بودند نومید.
فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ در نگر درین نشانهاى مهربانى اللَّه. کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها که چون زنده میکند زمین را پس مرگ آن إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتى او که آن میفرستد زنده کننده مردگان است وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۵۰) و او بر همه چیز تواناست.
وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً و اگر بادى گشائیم فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا تا آن را زرد گشته بینند لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ (۵۱) پس آن که آن چنان دیدند به نسپاسى و بد اندیشى کافر میشوند.
فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى پس میدان که تو نتوانى مردگان را شنوایى، وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ و نتوانى که کران را شنوانى إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ (۵۲) آن گه که برگردند از خواننده و پشت کنند بر پیغام.
وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ و تو نابینایان را راه نماینده نیستى عَنْ ضَلالَتِهِمْ تا ایشان را از گمراهى بازدارى إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا نشنوانى تو مگر آن کس که بگرود به پیغام و سخنان ما فَهُمْ مُسْلِمُونَ (۵۳) ایشاناند که گردن نهاد گاناند ما را.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ اللَّه اوست که بیافرید شما را از چیزى سست ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً پس بعد آن جوانى داد و نیروى آفرید و کرد ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً پس بعد آن جوانى و نیروى سستى و پیرى آفرید و کرد یَخْلُقُ ما یَشاءُ مىآفریند چنان که خواهد وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ (۵۴) اوست آن تواناى دانا.
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ و آن روز که رستاخیز بپاى شود یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ سوگند خورند ناگرویدگان ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ جز از ساعتى نبودند کَذلِکَ هم چنان کانُوا یُؤْفَکُونَ (۵۵) در دروغ مىافکندند.
وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ و ایشان گویند، که اللَّه ایشان را دانش داد و ایمان، لَقَدْ لَبِثْتُمْ بودید در درنگ خویش فِی کِتابِ اللَّهِ در حکم و دانش و خواست خداى إِلى یَوْمِ الْبَعْثِ تا روز انگیخت فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ اینک امروز روز انگیخت وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (۵۶) لکن شما قومى بودید که ندانستید.
فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا آن روزى است سود ندارد ایشان را که کافر شدند مَعْذِرَتُهُمْ عذر گفتن ایشان وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (۵۷) و از ایشان خشنود نشوند و عذر نپذیرند.
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ و زدیم مردمان را درین قرآن از هر سانى وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ و اگر آرى بایشان پیغامى و نشانى، لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ناچاره کافران گویند إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ (۵۸) نیستید شما مگر کژ سخنان و دروغسازان.
کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ هم چنین مهر بر نهد اللَّه عَلى قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ (۵۹) بر دلهاى ایشان که نمیدانند.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ پس شکیبایى کن که وعده اللَّه راست است وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ و تراست خرد و نادان نیابند الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ (۶۰) ایشان که ناگرویدگاناند و بر پى گمانى نمىافتند.
کمالالدین اسماعیل : قطعات
شمارهٔ ۲۶۳ - وله ایضا
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
عنصرالمعالی : قابوسنامه
باب بیست و چهارم: اندر خانه و عقار خریدن
اما ای پسر بدان و آگاه باش که اگر ضیعت و خانه خواهی خرید هر چه خواهی از خرید و فروخت حد شرع درو نگاه دار، هر چه بخری در وقت کاسدی بخر و در وقت روایی فروش و سود طلب کن و عیب مدار که گفتهاند: بباید جمید اگر بخواهی خرید، و از مکاس کردن غافل مباش که مکاس و نفیر یک نیمه از تجارت است، اما آنچ نخری باندازهٔ سود و زیان باید خرید؛ اگر خواهی که مفلس نگردی از سود ناکرده خرج مکن، اگر خواهی که بر مایه زیان نکنی از سودی که عاقبت آن زیان خواهد بود بپرهیز و اگر خواهی که با خواستهٔ بسیار باشی و درویش مباشی حسود و آزمند مباش و در همه کار ها صبور باش، که صابری دوام عاقلیست و اندر همه کارها از صلاح خویشتن غافل مباش، که غافلی دوم احمقی است. چون کار بر تو پوشیده شود و در شغل بر تو بسته شود زود بر سر رشته شو و صبور باش تا روی کار پدید آید، هیچ کار از شتاب زدگی نیکو نشود؛ چون بر سر بیع رسیدی اگر خواهی که خوانه خری در کویی خر که مردم مصلح باشند و بکنارهٔ شهر مخر و اندرین باره مخر و از بهر ارزانی خانهٔ ویران مخر و اول همسایه نگر که گفتهاند: الجار ثم الدار.
بزرجمهر حکیم گوید که: چهار چیز بلای بزرگ است: اول همسایهٔ بد، دوم عیال بسیار، سیوم زن ناسازگار، چهارم تنگدستی و بهمسایهٔ علویان البته مخر و از آن دانشمندان و خادمان مخر و جهد کن تا در آن کوی خری که توانگرتر تو باشی، اما همسایه مصلح گزین و چون خانه خریدی همسایه را حق و حرمت دار، که چنین گفتهاند: الجار احق و با مردمان کوی و محلت نیکو زندگانی کن و بیماران را پرسیدن رو و خداوندان تعزیت را بتعزیت و بجنازهٔ مردگان رو و بهر شغل که همسایه را باشد با وی موافقت کن، اگر شادی بود با وی شادی کن و بطاقت خویش هدیه فرست، یا خوردنی یا داشتنی، تا محتشم ترین کوی تو باشی و کودکان کوی و محلت را بپرس و بنواز و پیران کوی را بپرس و حرمت دار و در مسجد کوی جماعت بپای دار و ماه رمضان بشمع و قندیل فرستادن تقصیر مکن، که مردمان با هر کسی آن راه دارند که ایشان با مردمان دارند و بدانک هر چه مردم را باید از نیک و بد از ورزیدهٔ خود یا بدکی باشد، پس ناکردنی مکن و ناگفتنی مگوی، که هر آن کس آن کند که نباید کرد آن بیند که نباید دید؛ اما وطن خویش تا توانی در شهر های بزرگ ساز و اندر آن شهر باش که ترا سازوار تر باشد؛ خانه چنان خر که بام تو از دیگر بامها بلندتر بود، تا چشم مردمان بر خانه تو نیفتد، لکن تو رنج نگرستن از همسایه دور دار و اگر ضیعت خری بیهمسایه و بیمعدن مخر و هر چه خری بفراخ سال خر و تا ضیعت بیمقسوم و بیشبهت یابی با مقسوم و باشبهت مخر و خواستهٔ بیمخاطره ضیعت را شناس اما چون ضیعت خری پیوسته در اندیشهٔ عمارت ضیعت باش، هر روز عمارتی نو همیکن، تا هر وقت دخلی بنوی همییابی؛ البته از عمارت کردن ضیاع و عقار میآسای، که ضیاع بدخل عزیز بود، که اگر بیدخل روا باشد چنان دان که جمله بیابانها ضیاع تست و دخل را جز بعمارت نتوان یافت.
بزرجمهر حکیم گوید که: چهار چیز بلای بزرگ است: اول همسایهٔ بد، دوم عیال بسیار، سیوم زن ناسازگار، چهارم تنگدستی و بهمسایهٔ علویان البته مخر و از آن دانشمندان و خادمان مخر و جهد کن تا در آن کوی خری که توانگرتر تو باشی، اما همسایه مصلح گزین و چون خانه خریدی همسایه را حق و حرمت دار، که چنین گفتهاند: الجار احق و با مردمان کوی و محلت نیکو زندگانی کن و بیماران را پرسیدن رو و خداوندان تعزیت را بتعزیت و بجنازهٔ مردگان رو و بهر شغل که همسایه را باشد با وی موافقت کن، اگر شادی بود با وی شادی کن و بطاقت خویش هدیه فرست، یا خوردنی یا داشتنی، تا محتشم ترین کوی تو باشی و کودکان کوی و محلت را بپرس و بنواز و پیران کوی را بپرس و حرمت دار و در مسجد کوی جماعت بپای دار و ماه رمضان بشمع و قندیل فرستادن تقصیر مکن، که مردمان با هر کسی آن راه دارند که ایشان با مردمان دارند و بدانک هر چه مردم را باید از نیک و بد از ورزیدهٔ خود یا بدکی باشد، پس ناکردنی مکن و ناگفتنی مگوی، که هر آن کس آن کند که نباید کرد آن بیند که نباید دید؛ اما وطن خویش تا توانی در شهر های بزرگ ساز و اندر آن شهر باش که ترا سازوار تر باشد؛ خانه چنان خر که بام تو از دیگر بامها بلندتر بود، تا چشم مردمان بر خانه تو نیفتد، لکن تو رنج نگرستن از همسایه دور دار و اگر ضیعت خری بیهمسایه و بیمعدن مخر و هر چه خری بفراخ سال خر و تا ضیعت بیمقسوم و بیشبهت یابی با مقسوم و باشبهت مخر و خواستهٔ بیمخاطره ضیعت را شناس اما چون ضیعت خری پیوسته در اندیشهٔ عمارت ضیعت باش، هر روز عمارتی نو همیکن، تا هر وقت دخلی بنوی همییابی؛ البته از عمارت کردن ضیاع و عقار میآسای، که ضیاع بدخل عزیز بود، که اگر بیدخل روا باشد چنان دان که جمله بیابانها ضیاع تست و دخل را جز بعمارت نتوان یافت.
محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۲۹
هم در آن وقت که شیخ بوسعید به نشابور بود حسن مؤدب کی خادم خاص شیخ بود، از هر کسی چیزی قرض کرده بودو بر درویشان خرج کرده، و چیزی دیرتر پدید میآمد و غنیمان تقاضا میکردند. یک روز جملۀ جمع بدر خانقاه آمدند، شیخ حسن را گفت بگوی تا درآیند، حسن ایشان را درآورد. چون شیخ را خدمت کردند، کودکی از در خانقاه بگذشت و ناطف آواز میداد، شیخ گفت آن طواف را آواز دهید، او را بیاوردند. شیخ گفت آنچ داری جمله بسنج، همه بسخت و پیش درویشان نهاد تا بکار بردند. کودک طواف گفت زر میباید شیخ گفت پدید آید. ساعتی بود، دیگربار تقاضا کرد، شیخ همان جواب داد کودک گفت استاد مرا بزند. این بگفت و در گریستن استاد. در حال کسی از در خانقاه درآمد و صرۀ زر پیش شیخ نهاد، گفت فلان کس فرستاده است و گفته که ما را بدعا یاددار. شیخ حسن را گفت برگیر و تفرقه کن بر متقاضیان. حسن زر همه بداد و زر ناطف آن کودک بداد، هیچ باقی نماندو نه هیچ دربایست. شیخ گفت در بند اشک این کودک بودست.
محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۱۰۸
درویشی بود در از جاه او را حمزۀ سکاک نام بود، مرید شیخ بود و هر روز که نوبت مجلس شیخ بودی بمیهنه آمدی و چون شیخ مجلس بگفتی حمزه بازگشتی.مگر روز پنجشنبه شیخ نماز آدینه بگزاردی بازگشتی و مردی عزیز و گرم رو بود اما چون بی دلی بود. و در آن وقت جمعی صوفیان در مسجد خانۀ شیخ زاویۀ داشتندی. روزی گرمگاه این حمزه در مسجد شیخ آمد وغلبۀ بکرد و در مسجد بدرشتی هرچ تمامتر باز زد چنانک همۀ درویشان از آن آسیب کوفته شدند و متغیر شدند. شیخ را از آن حال آگاهی بود، بیرون آمد و معهود شیخ نبود کی در آن وقت بیرون آید. چون شیخ بیرون آمد جمع در اضطراب درآمدند و از حمزه شکایت کردند که ما را بشولیده میدارد. شیخ بفرمود که تا حمزه را بخوانند وحمزه به بازار رفته بود، برفتند و او را پیش آوردند. شیخ گفت یاحمزه درویشان از تو شکایت میکنند که اوقات ایشان را بشولیده میداری ؟ حمزه گفت: ای شیخ چون طاقت بار حمزه نمیدارند جامۀ حمالان برباید کشید، شیخ را وقت خوش ببود و نعرۀ بزد و گفت بازگوی! حمزه بازگفت. شیخ نعرۀ دیگر بزد پس حسن را فرمود کی شکر آورد، حسن طبقی شکر پیش شیخ آورد، شیخ بدست مبارک خویش بسر حمزه فرو میریخت و همچنان نعره میزد ومیگفت: من لم یطق احتمال الاذی فعلیه ان ینزع ثوب الحمالین.
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۸۰
شیخ گفت هرکه با ما درین حدیث موافقست او ما را خویش است اگر چه ازو تا ما مرحلهاست و هرکه هم پشت ما نیست درین حدیث او ما را هیچ کس نیست آنگه گفت قحط خدا آمده است، و هرگه که کاروانی را دیدی گفتی از هم کاران ما هیچ کس با شما بودند کی جامهای پاره پاره پوشند و آنگه با جمع خویش گفتی هم کاران ما اندکیاند و ایشان را در دوجهان کار نیست.
ابوعلی عثمانی : باب ۵۳ تا آخر
بخش ۱۶ - فصل
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١۴٩