عبارات مورد جستجو در ۷۴ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶۶٠
ابن یمین فَرومَدی : اشعار عربی
شمارهٔ ١۵ - ایضاً
ابن یمین فَرومَدی : اشعار عربی
شمارهٔ ٢١ - ایضاً
ابن یمین فَرومَدی : اشعار عربی
شمارهٔ ٢٣ - ایضاً
ابن یمین فَرومَدی : اشعار عربی
شمارهٔ ۵٣ - ایضاً
ابن یمین فَرومَدی : اشعار عربی
شمارهٔ ۵٧ - ایضاً
قاسم انوار : مقطعات
شمارهٔ ۲۸
سید حسن غزنوی : قصاید
شمارهٔ ۹۸ - قصیده عربی از سید حسن غزنوی مشهور به اشرف
سلا کالطاف الاله الممجد
سلام کاخلاق النبی المؤید
سلام کتسلیم الحبیب الذی نای
زمانا فزار الصب من غیر موعد
سلام کمثل الصدغ یلهوبه الصبا
علی صفحتی کافور خد مورد
سلام کمانم النسیم تنفسا
باسرار ورد و هو متبسم ندی
سلام کطل صار (؟) عین نرجس
معطر ما بین الجفون منهد
سلام کالحان العنادل سحرة
یحاد بها سجع الحمام المغرد
سلام کما قارس فی دویقیه؟
لدی القاع یشفی علة الکبد الصدی
سلام به فی لیلة القدر تنزل
الملائکة والروح فیها الی الغد
سلام کانفاسی اذا کنت ناطقا
به مدح رسول الله جدی و سیدی
علی من تصدی منصبا ای منصب
علی من تولی سوددا ای سودد
علی من تلقی حکمه ای حکمه
علی من ترقی مصعدا ای مصعد
علی من تحراه الخلائق اوجدت
ولولم یکن ماکان شی ء بموجد
علی من تمطی قاب قوسین بالعلا؟
ففاز باسهام العلی و التفرد
علی من له عیسی بن مریم صاحب
علی من به موسی بن عمران مقید
علی من به عین القلوب تنبهت
فنام بعین الله فی خیر مرقد
امام جمیع المسلمین مطهر
رسول الله العالمین محمد
نظمت لکم عشرین من معجزاتة
علی آنهاوالله لم یتعدد
فمنها سحاب کالمظلمة فوفه
اقام و هو کالشمس بالنون یرتدی
ومنها حصاة سبحت فی بنانه
بنان الندی فاضت بماء مبرد
و منها بعیر جاه متظلما
و عفر مثل الساجد المتعبد
ومنها شواء قال انی ملطخ
فلا تدن منی یا فدینک و تعدی؟
و من ذاک بئرصب فیها طهوره
ففاضت له بحر مغرق الموج مرتد؟
هوی قصر کسری وانطفت نارشر کهم
لمیلاده المیمون فی خیر مولد
عدا رفئه کحلا فلیس قیاده
باعمی ولا المولی علی بارمد
لقد شهد الظبی النفور بصدقه
کماقاله یا ظبی من انا فاشهد
کذی نطق الضب الذی من ضلاله
الی جحره المالوف لم یک یهتد
وقد حلب العجفاء فی غایة الطوا
قدرت له فی خیمتی ام معبد
وایده فی الغار من غیره جاره
باغلب جند کم برده مجند
لقد شق قرص البدر عند امهاتهم؟
بایمائه مثل الرغیف المبرد
تجلی کلام الله فی قلبه الذی
هوالبحر ملی الدر لا فی الزبرجد
فسبحان من اسری فاسری بعبده
وعرجه من مسجد ثم مسجد
ایا سیدالعباد یا من تورمت
له قد ماه من دوام التهجد
نقلب من اصلاب النبیین آدم
وشیث و نوح و الخلیل الموحد
ایا خاتما الرسل کنت نبینا؟
و آدم ملقی بین طین و جلمد؟
فلولاک ما کان ملائکة التی
سجدن لنور فیه الا تحجد
ولولاک فی صلب الخلیل لما انطقت
علی جسمه ما رد قیل لها ابردی
ولو لم تکن ما اخدوت السفر التی؟
امرت علی حلق الذبیح و ماندی
سعی الشجر المجدی علی الارض نحوه
وحی عماد کالکتیب المعمد
ولو لم تکن نار و موسی مسلما
الی الله فی ضمن مهد مهند
ولو لم تکن ما جاء عیسی مبشرا
بمعهد مبعوث مسمی باحمد
ولولاک ماجاد الزمان بمکرم
ولولاک ما فاز الانام به مرشد
ولولاک ماکان السماء تحرکت
ولولاک الارضون الراسیات برکد
ولولاک ماکان النجوم برکع
ولولاک ما کان الظلال بسجد
علیک سلام الله یا قابض العدی
علیک سلام الله یا باسط الندی
علیک سلام الله یا دافع الردی
علیک سلام الله یا شافع الردی
الا ایها الحجاج صلوا و سلموا
علی من به فریم نحله مخلد
وصلو علی اصحابه انجم الهدی
بایهم من یقتدی فهو مهتد
(وبوبکر صدیق و) صاحب غاره
فتی قبل الاسلام دون تردد
(وعمر فاروق و) قائد جیشه
یقول به اللهم دینک اید
(وعثمان ذوالنورین) کاتب و حیه
فتی جمع القرآن لم تتبد
وخصوا علیا کرم الله وجهه
شجرا سخیا فی الملتقی بالمهند
اما ما قد اعطی خاتما فی رکوعه
و صار شهیدا و هو بین التشهد
علی قرنی عینیه و البضعه التی
لدی ربها طلب برویح و یعبد
جزی الله عنا المصطفی ما استحقه
و ما الله یجزی حید غیر حید
اتینا الی الرحمان معتصما به
و من یعتصم بالانبیاء فقد عدی
سلام کاخلاق النبی المؤید
سلام کتسلیم الحبیب الذی نای
زمانا فزار الصب من غیر موعد
سلام کمثل الصدغ یلهوبه الصبا
علی صفحتی کافور خد مورد
سلام کمانم النسیم تنفسا
باسرار ورد و هو متبسم ندی
سلام کطل صار (؟) عین نرجس
معطر ما بین الجفون منهد
سلام کالحان العنادل سحرة
یحاد بها سجع الحمام المغرد
سلام کما قارس فی دویقیه؟
لدی القاع یشفی علة الکبد الصدی
سلام به فی لیلة القدر تنزل
الملائکة والروح فیها الی الغد
سلام کانفاسی اذا کنت ناطقا
به مدح رسول الله جدی و سیدی
علی من تصدی منصبا ای منصب
علی من تولی سوددا ای سودد
علی من تلقی حکمه ای حکمه
علی من ترقی مصعدا ای مصعد
علی من تحراه الخلائق اوجدت
ولولم یکن ماکان شی ء بموجد
علی من تمطی قاب قوسین بالعلا؟
ففاز باسهام العلی و التفرد
علی من له عیسی بن مریم صاحب
علی من به موسی بن عمران مقید
علی من به عین القلوب تنبهت
فنام بعین الله فی خیر مرقد
امام جمیع المسلمین مطهر
رسول الله العالمین محمد
نظمت لکم عشرین من معجزاتة
علی آنهاوالله لم یتعدد
فمنها سحاب کالمظلمة فوفه
اقام و هو کالشمس بالنون یرتدی
ومنها حصاة سبحت فی بنانه
بنان الندی فاضت بماء مبرد
و منها بعیر جاه متظلما
و عفر مثل الساجد المتعبد
ومنها شواء قال انی ملطخ
فلا تدن منی یا فدینک و تعدی؟
و من ذاک بئرصب فیها طهوره
ففاضت له بحر مغرق الموج مرتد؟
هوی قصر کسری وانطفت نارشر کهم
لمیلاده المیمون فی خیر مولد
عدا رفئه کحلا فلیس قیاده
باعمی ولا المولی علی بارمد
لقد شهد الظبی النفور بصدقه
کماقاله یا ظبی من انا فاشهد
کذی نطق الضب الذی من ضلاله
الی جحره المالوف لم یک یهتد
وقد حلب العجفاء فی غایة الطوا
قدرت له فی خیمتی ام معبد
وایده فی الغار من غیره جاره
باغلب جند کم برده مجند
لقد شق قرص البدر عند امهاتهم؟
بایمائه مثل الرغیف المبرد
تجلی کلام الله فی قلبه الذی
هوالبحر ملی الدر لا فی الزبرجد
فسبحان من اسری فاسری بعبده
وعرجه من مسجد ثم مسجد
ایا سیدالعباد یا من تورمت
له قد ماه من دوام التهجد
نقلب من اصلاب النبیین آدم
وشیث و نوح و الخلیل الموحد
ایا خاتما الرسل کنت نبینا؟
و آدم ملقی بین طین و جلمد؟
فلولاک ما کان ملائکة التی
سجدن لنور فیه الا تحجد
ولولاک فی صلب الخلیل لما انطقت
علی جسمه ما رد قیل لها ابردی
ولو لم تکن ما اخدوت السفر التی؟
امرت علی حلق الذبیح و ماندی
سعی الشجر المجدی علی الارض نحوه
وحی عماد کالکتیب المعمد
ولو لم تکن نار و موسی مسلما
الی الله فی ضمن مهد مهند
ولو لم تکن ما جاء عیسی مبشرا
بمعهد مبعوث مسمی باحمد
ولولاک ماجاد الزمان بمکرم
ولولاک ما فاز الانام به مرشد
ولولاک ماکان السماء تحرکت
ولولاک الارضون الراسیات برکد
ولولاک ماکان النجوم برکع
ولولاک ما کان الظلال بسجد
علیک سلام الله یا قابض العدی
علیک سلام الله یا باسط الندی
علیک سلام الله یا دافع الردی
علیک سلام الله یا شافع الردی
الا ایها الحجاج صلوا و سلموا
علی من به فریم نحله مخلد
وصلو علی اصحابه انجم الهدی
بایهم من یقتدی فهو مهتد
(وبوبکر صدیق و) صاحب غاره
فتی قبل الاسلام دون تردد
(وعمر فاروق و) قائد جیشه
یقول به اللهم دینک اید
(وعثمان ذوالنورین) کاتب و حیه
فتی جمع القرآن لم تتبد
وخصوا علیا کرم الله وجهه
شجرا سخیا فی الملتقی بالمهند
اما ما قد اعطی خاتما فی رکوعه
و صار شهیدا و هو بین التشهد
علی قرنی عینیه و البضعه التی
لدی ربها طلب برویح و یعبد
جزی الله عنا المصطفی ما استحقه
و ما الله یجزی حید غیر حید
اتینا الی الرحمان معتصما به
و من یعتصم بالانبیاء فقد عدی
ادیب الممالک : قصاید عربی
ایضا این قصیده را فرستادم
ایا من جرت من حد مقوله العضب
عیون کماء الخضر عن مرسف عذب
و تلعب بالاقلام کفک و الندی
کلعب الصبافی الروض بالغصن الرطب
سقی الله ایاما مضت فی دیارکم
و طوبی لمن ناجاک فی ساحة القرب
سلام علی الرکب الذین و قوفهم
بحضرتک العلیاء فی المنزل الرحب
رمتنی ید الایام سهما مشعبا
رمیت بها فوق الجلامید فی الشعب
و قد ذبحتنی العین من صارم الهوی
کما یذبح العشاق من شفره الهدب
بنات المنایا صاد فتنی و قلقلت
بنات صدور فی فوادی و فی جنبی
صروف اللیالی طرقت بی بدائها
والفتنی الایام فی اعظم الخطب
فما فی خطوب الدهر اعظم لوحه
من الهجر و البین الممیت بلا ذنب
لا حتمل الافات الا فراقکم
فما الموت الا دون ذالحادث الصعب
متی غاب عن عینی محیاک لم ازل
تکفکف عینی الدمع کالعارض الصب
ابا جعفر ان لم تصدق مقالتی
لانکرت معنی القلب یهدی الی القلب
ففی کل داء معضل و ملمه
توکلت بالله العلی امه حسبی
عیون کماء الخضر عن مرسف عذب
و تلعب بالاقلام کفک و الندی
کلعب الصبافی الروض بالغصن الرطب
سقی الله ایاما مضت فی دیارکم
و طوبی لمن ناجاک فی ساحة القرب
سلام علی الرکب الذین و قوفهم
بحضرتک العلیاء فی المنزل الرحب
رمتنی ید الایام سهما مشعبا
رمیت بها فوق الجلامید فی الشعب
و قد ذبحتنی العین من صارم الهوی
کما یذبح العشاق من شفره الهدب
بنات المنایا صاد فتنی و قلقلت
بنات صدور فی فوادی و فی جنبی
صروف اللیالی طرقت بی بدائها
والفتنی الایام فی اعظم الخطب
فما فی خطوب الدهر اعظم لوحه
من الهجر و البین الممیت بلا ذنب
لا حتمل الافات الا فراقکم
فما الموت الا دون ذالحادث الصعب
متی غاب عن عینی محیاک لم ازل
تکفکف عینی الدمع کالعارض الصب
ابا جعفر ان لم تصدق مقالتی
لانکرت معنی القلب یهدی الی القلب
ففی کل داء معضل و ملمه
توکلت بالله العلی امه حسبی
ادیب الممالک : اصطلاحات علم رمل
شمارهٔ ۲ - قسم دیگر بلسان رمز
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۹ - فضیلت میزبانی
بدان که آنچه گفتیم در آن است که کسی ناخوانده به زیارت شود، اما حکم دعوت کردن دیگر است.
و گفته اند که چون مهمانی بیاید، هیچ تکلف مکنید و چون بخوانید هیچ بازمگیرید، یعنی هرچه توانید بکنید. و در فضیلت اخبار بسیار آمده است و آن بر عادت عرب است که ایشان در سفر بحله بر یکدیگر رسند و حق چنان مهمان گزاردن مهم است و برای این گفت رسول (ص)، «کسی که مهماندار نیست در وی خیر نیست»، و گفت، «برای مهمان تکلف مکنید که آنگاه وی را دشمن گیرند و هرکه مهمان را دشمن دارد خدای را دشمن داشته بود و هرکه خدای را دشمن دارد، خدای تعالی وی را دشمن دارد». و مهمانی غریب که فرا رسد، برای وی وامی کردن و تکلفی کردن روا باشد، اما برای دوستان که به زیادت یکدیگر آیند نباید که آن سبب تقاطع شود. ابورافع، مولای رسول (ص) می گوید که: رسول (ص) مرا گفت، «فلان جهود را بگوی تا مرا وام دهد تا ماه رجب که مرا مهمانی فرا رسیده است. آن جهود گفت، ندهم تا گروی نباشد، بازآمدم و بگفتم یا رسول الله گرو می خواهد. رسول گفت والله من در آسمان امینم و در زمین امینم، اگر بدادی بازدادمی، اکنون زره من گرو کن، ببردم و گرو کردم.»
و ابراهیم (ع) به طلب مهمان یک دو میل بشدی و نان نخوردی تا مهمان بیافتی و از صدق وی در مشهد وی آن ضیافت بمانده است که تا این غایت هیچ از شب از مهمان خالی نبوده است و گاه بود که صد و دویست مهمان بود آنجا و بر آن دیه ها وقف کرده اند.
و گفته اند که چون مهمانی بیاید، هیچ تکلف مکنید و چون بخوانید هیچ بازمگیرید، یعنی هرچه توانید بکنید. و در فضیلت اخبار بسیار آمده است و آن بر عادت عرب است که ایشان در سفر بحله بر یکدیگر رسند و حق چنان مهمان گزاردن مهم است و برای این گفت رسول (ص)، «کسی که مهماندار نیست در وی خیر نیست»، و گفت، «برای مهمان تکلف مکنید که آنگاه وی را دشمن گیرند و هرکه مهمان را دشمن دارد خدای را دشمن داشته بود و هرکه خدای را دشمن دارد، خدای تعالی وی را دشمن دارد». و مهمانی غریب که فرا رسد، برای وی وامی کردن و تکلفی کردن روا باشد، اما برای دوستان که به زیادت یکدیگر آیند نباید که آن سبب تقاطع شود. ابورافع، مولای رسول (ص) می گوید که: رسول (ص) مرا گفت، «فلان جهود را بگوی تا مرا وام دهد تا ماه رجب که مرا مهمانی فرا رسیده است. آن جهود گفت، ندهم تا گروی نباشد، بازآمدم و بگفتم یا رسول الله گرو می خواهد. رسول گفت والله من در آسمان امینم و در زمین امینم، اگر بدادی بازدادمی، اکنون زره من گرو کن، ببردم و گرو کردم.»
و ابراهیم (ع) به طلب مهمان یک دو میل بشدی و نان نخوردی تا مهمان بیافتی و از صدق وی در مشهد وی آن ضیافت بمانده است که تا این غایت هیچ از شب از مهمان خالی نبوده است و گاه بود که صد و دویست مهمان بود آنجا و بر آن دیه ها وقف کرده اند.
صفایی جندقی : ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی
بند ۹۳
صدری که سوده روح به پا صد رهش جبین
در صف به خون و خاک نگون شد ز صدر زین
افراخت اختر تعب از خاک تا سماک
انداخت فرش تعزیت از عرش تا زمین
هر پیکری ز رامش و آرام و امن و فرد
هر خاطری به حسرت و تیمار و غم قرین
سوگ سکون و صبر ز امکان و کون برد
تمکین شد از مکان و تمکن شد از مکین
صد جعبه تیر از پی یک سینه درکمان
صد قبضه تیغ در ره یک جثه در کمین
نادیده ظلمی از همه کیهان کس اینقدر
نشنیده جوری از همه دوران کس این چنین
از جویبار شرع قلم شد چه سروها
با تیشه ی تطاول ارباب کفر و کین
فتحی مبین شکست نمازادت این مصاف
با آنکه بودت از همه سو بی کس معین
با فرط استغاثه یاریت جز دو دست
یک تن نه از یسار برآمد نه از یمین
بر اهل بیت از همه حالات غم فزون
حسرت خورم به حالت بدرود واپسین
از دور ماجرای تو تا تن فتاده دور
با آه هم نشانم و با اشک هم نشین
قتلم نبود قسمت و مرگم نداد دست
از بی سعادتی نه نصیبم شد آن نه این
ز اسلام ناصبین نبود تا در این عمل
چون بنگری بهر یک ازین تخمه مسلمین
سبع المثانیش به لسان لیک عقد قلب
ایاک نعبدش نه و ایاک نستعین
اسلام خلق را به ریا خود صلا زدند
وآتش به دودمان رسول خدا زدند
در صف به خون و خاک نگون شد ز صدر زین
افراخت اختر تعب از خاک تا سماک
انداخت فرش تعزیت از عرش تا زمین
هر پیکری ز رامش و آرام و امن و فرد
هر خاطری به حسرت و تیمار و غم قرین
سوگ سکون و صبر ز امکان و کون برد
تمکین شد از مکان و تمکن شد از مکین
صد جعبه تیر از پی یک سینه درکمان
صد قبضه تیغ در ره یک جثه در کمین
نادیده ظلمی از همه کیهان کس اینقدر
نشنیده جوری از همه دوران کس این چنین
از جویبار شرع قلم شد چه سروها
با تیشه ی تطاول ارباب کفر و کین
فتحی مبین شکست نمازادت این مصاف
با آنکه بودت از همه سو بی کس معین
با فرط استغاثه یاریت جز دو دست
یک تن نه از یسار برآمد نه از یمین
بر اهل بیت از همه حالات غم فزون
حسرت خورم به حالت بدرود واپسین
از دور ماجرای تو تا تن فتاده دور
با آه هم نشانم و با اشک هم نشین
قتلم نبود قسمت و مرگم نداد دست
از بی سعادتی نه نصیبم شد آن نه این
ز اسلام ناصبین نبود تا در این عمل
چون بنگری بهر یک ازین تخمه مسلمین
سبع المثانیش به لسان لیک عقد قلب
ایاک نعبدش نه و ایاک نستعین
اسلام خلق را به ریا خود صلا زدند
وآتش به دودمان رسول خدا زدند
میرداماد : اشعار عربی
شمارهٔ ۲ - : بالله یا سکاری حی الحبیب قولو
میرداماد : اشعار عربی
شمارهٔ ۹ - : الهی و کم کنت فی نعمه لک
مولانا خالد نقشبندی : اشعار عربی
شماره ۳
خیر خلق الله غطریف العرب
وصفه الآتی علی کل وجب
ایبض اللون لحمر قد یمیل
ادعج العینین ذوخد اسیل
ابن عبدالله عبدالمطلب
هاشم عبدالمناف اسال اجب
هاشمی من قریش آمنه
بنت وهب امه اعلم موطنه
بدر سماه ببطحاء جلا
و بها للاربعین ارسلا
قده کما و کیفا اعتدل
فی ثلاث بعد خمسین انتقل
هاجرا فی طیبه عشرا ثوی
شیبه عشرین شعرا ما احتوی
مع ثلاث عاش ستین سنه
فی توفیه تکل الالسنه
غاب بیضا و جهه فی یثرب
طیبتها یا لها من مغرب
وصفه الآتی علی کل وجب
ایبض اللون لحمر قد یمیل
ادعج العینین ذوخد اسیل
ابن عبدالله عبدالمطلب
هاشم عبدالمناف اسال اجب
هاشمی من قریش آمنه
بنت وهب امه اعلم موطنه
بدر سماه ببطحاء جلا
و بها للاربعین ارسلا
قده کما و کیفا اعتدل
فی ثلاث بعد خمسین انتقل
هاجرا فی طیبه عشرا ثوی
شیبه عشرین شعرا ما احتوی
مع ثلاث عاش ستین سنه
فی توفیه تکل الالسنه
غاب بیضا و جهه فی یثرب
طیبتها یا لها من مغرب
نهج البلاغه : خطبه ها
شناخت أصحاب جمل
نهج البلاغه : خطبه ها
خبر از پایان کار خوارج
و قال عليهالسلام لما عزم على حرب الخوارج و قيل له إن القوم عبروا جسر النهروان
مَصَارِعُهُمْ دُونَ اَلنُّطْفَةِ
وَ اَللَّهِ لاَ يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ
وَ لاَ يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ
قال الشريف يعني بالنطفة ماء النهر
و هي أفصح كناية عن الماء و إن كان كثيرا جما
و قد أشرنا إلى ذلك فيما تقدم عند مضي ما أشبهه
مَصَارِعُهُمْ دُونَ اَلنُّطْفَةِ
وَ اَللَّهِ لاَ يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ
وَ لاَ يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ
قال الشريف يعني بالنطفة ماء النهر
و هي أفصح كناية عن الماء و إن كان كثيرا جما
و قد أشرنا إلى ذلك فيما تقدم عند مضي ما أشبهه
نهج البلاغه : خطبه ها
هشدار به بنى اميه به دلیل غصب حقش
و من كلام له عليهالسلام و ذلك حين منعه سعيد بن العاص حقه
إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَيُفَوِّقُونَنِي تُرَاثَ مُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوآله تَفْوِيقاً
وَ اَللَّهِ لَئِنْ بَقِيتُ لَهُمْ لَأَنْفُضَنَّهُمْ نَفْضَ اَللَّحَّامِ اَلْوِذَامَ اَلتَّرِبَةَ
قال الشريف و يروى التراب الوذمة و هو على القلب
قال الشريف و قوله عليهالسلام ليفوقونني
أي يعطونني من المال قليلا كفواق الناقة
و هو الحلبة الواحدة من لبنها
و الوذام جمع وذمة
و هي الحزة من الكرش
أو الكبد تقع في التراب فتنفض
إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَيُفَوِّقُونَنِي تُرَاثَ مُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوآله تَفْوِيقاً
وَ اَللَّهِ لَئِنْ بَقِيتُ لَهُمْ لَأَنْفُضَنَّهُمْ نَفْضَ اَللَّحَّامِ اَلْوِذَامَ اَلتَّرِبَةَ
قال الشريف و يروى التراب الوذمة و هو على القلب
قال الشريف و قوله عليهالسلام ليفوقونني
أي يعطونني من المال قليلا كفواق الناقة
و هو الحلبة الواحدة من لبنها
و الوذام جمع وذمة
و هي الحزة من الكرش
أو الكبد تقع في التراب فتنفض
نهج البلاغه : خطبه ها
دنيا شناسى
و من كلام له عليهالسلام في ذم صفة الدنيا
مَا أَصِفُ مِنْ دَارٍ أَوَّلُهَا عَنَاءٌ
وَ آخِرُهَا فَنَاءٌ
فِي حَلاَلِهَا حِسَابٌ
وَ فِي حَرَامِهَا عِقَابٌ
مَنِ اِسْتَغْنَى فِيهَا فُتِنَ
وَ مَنِ اِفْتَقَرَ فِيهَا حَزِنَ
وَ مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ
وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ
وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ
وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَيْهَا أَعْمَتْهُ
قال الشريف أقول و إذا تأمل المتأمل قوله عليهالسلام و من أبصر بها بصرته
وجد تحته من المعنى العجيب
و الغرض البعيد
ما لا تبلغ غايته و لا يدرك غوره
لا سيما إذا قرن إليه قوله و من أبصر إليها أعمته
فإنه يجد الفرق بين أبصر بها و أبصر إليها
واضحا نيرا و عجيبا باهرا
مَا أَصِفُ مِنْ دَارٍ أَوَّلُهَا عَنَاءٌ
وَ آخِرُهَا فَنَاءٌ
فِي حَلاَلِهَا حِسَابٌ
وَ فِي حَرَامِهَا عِقَابٌ
مَنِ اِسْتَغْنَى فِيهَا فُتِنَ
وَ مَنِ اِفْتَقَرَ فِيهَا حَزِنَ
وَ مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ
وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ
وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ
وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَيْهَا أَعْمَتْهُ
قال الشريف أقول و إذا تأمل المتأمل قوله عليهالسلام و من أبصر بها بصرته
وجد تحته من المعنى العجيب
و الغرض البعيد
ما لا تبلغ غايته و لا يدرك غوره
لا سيما إذا قرن إليه قوله و من أبصر إليها أعمته
فإنه يجد الفرق بين أبصر بها و أبصر إليها
واضحا نيرا و عجيبا باهرا
نهج البلاغه : خطبه ها
دعا براى طلب باران
و من خطبة له عليهالسلام في الاستسقاء
اَللَّهُمَّ قَدِ اِنْصَاحَتْ جِبَالُنَا
وَ اِغْبَرَّتْ أَرْضُنَا
وَ هَامَتْ دَوَابُّنَا
وَ تَحَيَّرَتْ فِي مَرَابِضِهَا
وَ عَجَّتْ عَجِيجَ اَلثَّكَالَى عَلَى أَوْلاَدِهَا
وَ مَلَّتِ اَلتَّرَدُّدَ فِي مَرَاتِعِهَا
وَ اَلْحَنِينَ إِلَى مَوَارِدِهَا
اَللَّهُمَّ فَارْحَمْ أَنِينَ اَلْآنَّةِ
وَ حَنِينَ اَلْحَانَّةِ
اَللَّهُمَّ فَارْحَمْ حَيْرَتَهَا فِي مَذَاهِبِهَا
وَ أَنِينَهَا فِي مَوَالِجِهَا
اَللَّهُمَّ خَرَجْنَا إِلَيْكَ حِينَ اِعْتَكَرَتْ عَلَيْنَا حَدَابِيرُ اَلسِّنِينَ
وَ أَخْلَفَتْنَا مَخَايِلُ اَلْجُودِ
فَكُنْتَ اَلرَّجَاءَ لِلْمُبْتَئِسِ
وَ اَلْبَلاَغَ لِلْمُلْتَمِسِ
نَدْعُوكَ حِينَ قَنَطَ اَلْأَنَامُ
وَ مُنِعَ اَلْغَمَامُ
وَ هَلَكَ اَلسَّوَامُ
أَلاَّ تُؤَاخِذَنَا بِأَعْمَالِنَا
وَ لاَ تَأْخُذَنَا بِذُنُوبِنَا
وَ اُنْشُرْ عَلَيْنَا رَحْمَتَكَ بِالسَّحَابِ اَلْمُنْبَعِقِ
وَ اَلرَّبِيعِ اَلْمُغْدِقِ
وَ اَلنَّبَاتِ اَلْمُونِقِ سَحّاً وَابِلاً
تُحْيِي بِهِ مَا قَدْ مَاتَ
وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ
اَللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْكَ مُحْيِيَةً مُرْوِيَةً
تَامَّةً عَامَّةً طَيِّبَةً مُبَارَكَةً هَنِيئَةً مَرِيعَةً
زَاكِياً نَبْتُهَا
ثَامِراً فَرْعُهَا
نَاضِراً وَرَقُهَا
تُنْعِشُ بِهَا اَلضَّعِيفَ مِنْ عِبَادِكَ
وَ تُحْيِي بِهَا اَلْمَيِّتَ مِنْ بِلاَدِكَ
اَللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْكَ تُعْشِبُ بِهَا نِجَادُنَا
وَ تَجْرِي بِهَا وِهَادُنَا
وَ يُخْصِبُ بِهَا جَنَابُنَا
وَ تُقْبِلُ بِهَا ثِمَارُنَا
وَ تَعِيشُ بِهَا مَوَاشِينَا
وَ تَنْدَى بِهَا أَقَاصِينَا
وَ تَسْتَعِينُ بِهَا ضَوَاحِينَا
مِنْ بَرَكَاتِكَ اَلْوَاسِعَةِ وَ عَطَايَاكَ اَلْجَزِيلَةِ عَلَى بَرِيَّتِكَ اَلْمُرْمِلَةِ
وَ وَحْشِكَ اَلْمُهْمَلَةِ
وَ أَنْزِلْ عَلَيْنَا سَمَاءً مُخْضِلَةً
مِدْرَاراً هَاطِلَةً
يُدَافِعُ اَلْوَدْقُ مِنْهَا اَلْوَدْقَ
وَ يَحْفِزُ اَلْقَطْرُ مِنْهَا اَلْقَطْرَ
غَيْرَ خُلَّبٍ بَرْقُهَا
وَ لاَ جَهَامٍ عَارِضُهَا
وَ لاَ قَزَعٍ رَبَابُهَا
وَ لاَ شَفَّانٍ ذِهَابُهَا
حَتَّى يُخْصِبَ لِإِمْرَاعِهَا اَلْمُجْدِبُونَ
وَ يَحْيَا بِبَرَكَتِهَا اَلْمُسْنِتُونَ
فَإِنَّكَ تُنْزِلُ اَلْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَ تَنْشُرُ رَحْمَتَكَ وَ أَنْتَ اَلْوَلِيُّ اَلْحَمِيدُ
تفسير ما في هذه الخطبة من الغريب
قال السيد الشريف رضي الله عنه
قوله عليهالسلام انصاحت جبالنا أي تشققت من المحول
يقال انصاح الثوب إذا انشق
و يقال أيضا انصاح النبت و صاح و صوح إذا جف و يبس
كله بمعنى
و قوله و هامت دوابُّنا أي عطشت و الهُيام العطش
و قوله حدابير السنين جمع حِدْبار و هي الناقة التي أنضاها السير
فشبه بها السنة التي فشا فيها الجدب
قال ذو الرمة
حدابير ما تنفك إلا مناخة على الخسف أو نرمي بها بلدا قفرا
و قوله و لا قزع ربابها
القزع القطع الصغار المتفرقة من السحاب
و قوله و لا شَفَّان ذهابها
فإن تقديره و لا ذات شَفَّان ذهابها
و الشَفَّان الريح الباردة
و الذهاب الأمطار اللينة
فحذف ذات لعلم السامع به
اَللَّهُمَّ قَدِ اِنْصَاحَتْ جِبَالُنَا
وَ اِغْبَرَّتْ أَرْضُنَا
وَ هَامَتْ دَوَابُّنَا
وَ تَحَيَّرَتْ فِي مَرَابِضِهَا
وَ عَجَّتْ عَجِيجَ اَلثَّكَالَى عَلَى أَوْلاَدِهَا
وَ مَلَّتِ اَلتَّرَدُّدَ فِي مَرَاتِعِهَا
وَ اَلْحَنِينَ إِلَى مَوَارِدِهَا
اَللَّهُمَّ فَارْحَمْ أَنِينَ اَلْآنَّةِ
وَ حَنِينَ اَلْحَانَّةِ
اَللَّهُمَّ فَارْحَمْ حَيْرَتَهَا فِي مَذَاهِبِهَا
وَ أَنِينَهَا فِي مَوَالِجِهَا
اَللَّهُمَّ خَرَجْنَا إِلَيْكَ حِينَ اِعْتَكَرَتْ عَلَيْنَا حَدَابِيرُ اَلسِّنِينَ
وَ أَخْلَفَتْنَا مَخَايِلُ اَلْجُودِ
فَكُنْتَ اَلرَّجَاءَ لِلْمُبْتَئِسِ
وَ اَلْبَلاَغَ لِلْمُلْتَمِسِ
نَدْعُوكَ حِينَ قَنَطَ اَلْأَنَامُ
وَ مُنِعَ اَلْغَمَامُ
وَ هَلَكَ اَلسَّوَامُ
أَلاَّ تُؤَاخِذَنَا بِأَعْمَالِنَا
وَ لاَ تَأْخُذَنَا بِذُنُوبِنَا
وَ اُنْشُرْ عَلَيْنَا رَحْمَتَكَ بِالسَّحَابِ اَلْمُنْبَعِقِ
وَ اَلرَّبِيعِ اَلْمُغْدِقِ
وَ اَلنَّبَاتِ اَلْمُونِقِ سَحّاً وَابِلاً
تُحْيِي بِهِ مَا قَدْ مَاتَ
وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ
اَللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْكَ مُحْيِيَةً مُرْوِيَةً
تَامَّةً عَامَّةً طَيِّبَةً مُبَارَكَةً هَنِيئَةً مَرِيعَةً
زَاكِياً نَبْتُهَا
ثَامِراً فَرْعُهَا
نَاضِراً وَرَقُهَا
تُنْعِشُ بِهَا اَلضَّعِيفَ مِنْ عِبَادِكَ
وَ تُحْيِي بِهَا اَلْمَيِّتَ مِنْ بِلاَدِكَ
اَللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْكَ تُعْشِبُ بِهَا نِجَادُنَا
وَ تَجْرِي بِهَا وِهَادُنَا
وَ يُخْصِبُ بِهَا جَنَابُنَا
وَ تُقْبِلُ بِهَا ثِمَارُنَا
وَ تَعِيشُ بِهَا مَوَاشِينَا
وَ تَنْدَى بِهَا أَقَاصِينَا
وَ تَسْتَعِينُ بِهَا ضَوَاحِينَا
مِنْ بَرَكَاتِكَ اَلْوَاسِعَةِ وَ عَطَايَاكَ اَلْجَزِيلَةِ عَلَى بَرِيَّتِكَ اَلْمُرْمِلَةِ
وَ وَحْشِكَ اَلْمُهْمَلَةِ
وَ أَنْزِلْ عَلَيْنَا سَمَاءً مُخْضِلَةً
مِدْرَاراً هَاطِلَةً
يُدَافِعُ اَلْوَدْقُ مِنْهَا اَلْوَدْقَ
وَ يَحْفِزُ اَلْقَطْرُ مِنْهَا اَلْقَطْرَ
غَيْرَ خُلَّبٍ بَرْقُهَا
وَ لاَ جَهَامٍ عَارِضُهَا
وَ لاَ قَزَعٍ رَبَابُهَا
وَ لاَ شَفَّانٍ ذِهَابُهَا
حَتَّى يُخْصِبَ لِإِمْرَاعِهَا اَلْمُجْدِبُونَ
وَ يَحْيَا بِبَرَكَتِهَا اَلْمُسْنِتُونَ
فَإِنَّكَ تُنْزِلُ اَلْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَ تَنْشُرُ رَحْمَتَكَ وَ أَنْتَ اَلْوَلِيُّ اَلْحَمِيدُ
تفسير ما في هذه الخطبة من الغريب
قال السيد الشريف رضي الله عنه
قوله عليهالسلام انصاحت جبالنا أي تشققت من المحول
يقال انصاح الثوب إذا انشق
و يقال أيضا انصاح النبت و صاح و صوح إذا جف و يبس
كله بمعنى
و قوله و هامت دوابُّنا أي عطشت و الهُيام العطش
و قوله حدابير السنين جمع حِدْبار و هي الناقة التي أنضاها السير
فشبه بها السنة التي فشا فيها الجدب
قال ذو الرمة
حدابير ما تنفك إلا مناخة على الخسف أو نرمي بها بلدا قفرا
و قوله و لا قزع ربابها
القزع القطع الصغار المتفرقة من السحاب
و قوله و لا شَفَّان ذهابها
فإن تقديره و لا ذات شَفَّان ذهابها
و الشَفَّان الريح الباردة
و الذهاب الأمطار اللينة
فحذف ذات لعلم السامع به