عبارات مورد جستجو در ۵۸۳۶ گوهر پیدا شد:
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۳۱
حامی دین پیمبر حاج زین العابدین
ریخت صهبای سعادت در ایاغ مردگان
مکتبی بهر زراعت ساخت در آن ناحیت
تا شود گیتی منور از چراغ مردگان
مردگان مردگان از این سعادت تن زدند
زانکه زور می فزون بود از دماغ مردگان
این زمان بیدار گشتندی و خواهند از هنر
طوطی و بلبل شود جغد و کلاغ مردگان
بار دیگر برگشودند آن در دولت که علم
آید از مغرب به مشرق در سراغ مردگان
افتتاح ثانوی را بنده مهمان بودمی
نزد آن والا گهر در باغ و راغ مردگان
بهر این تارخ جستم از امیری نکته ای
گفت تاریخش بجو از «باب باغ مردگان »
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۳۲
شبی در روستا مهمان خود خواند
مرا در خانه پیری طاعن السن
همی گفت ای دریغ از هوش این خلق
که نشناسد مذنب را ز محسن
گرانی زان فتاد اندر ورامین
که کشتش جمله ارزانی است بر سن
چرا باری نسوزانند سن را
مگر نشنیده اند السن بالسن
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۳۵ - در تهنیت ولادت
چو بر شد هفت ساعت ثلث کم از شام دوشنبه
شد اندر نیم شب ناگه چراغ صبحگه روشن
نهم از ماه شوال المکرم بود کز فره
سپهر سلطنت را کرد ماهی چارده روشن
ز گردون ولیعهدی مهم سرزد بنام ایزد
که شد از پرتو رویش وثاق مهر و مه روشن
بماناد این پسر یارب به گیتی جاودان اندر
از او جان ملک خرم بدو چشم سپه روشن
رواق دولتش همچون بنای عقل مستحکم
وثاق عشرتش همچون دل مردان ره روشن
به چشم دشمن دین روز روشن را سیه سازد
کند در دیده یاران شه روز سیه روشن
رقم زد منشی کلک امیری تهنیت گویان
برای سال میلادش، همایون چشم شه روشن
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۳۷
دوش گفتم بدوستی که بود
حفظ این آب و خاک بر همه دین
راز حب الوطن من الایمان
هست دستور سید ثقلین
وز برای رواج این بازار
به غزا رفت شاه بدر و حنین
پی این کار شد علی مقتول
بهر این امر کشته گشت حسین
گفت آری ولیک گفته جحی
کش ابوالغصن کنیه نام دجین
نجس العین گشته دولت ما
تا بساقین و ساعدین و یدین
گر نسازی ازاله عینش را
نرود این نجاست از ما بین
لیک امیدوارم آنکه شود
پاک و طاهر پس از ازاله عین
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۳۸ - ماده تاریخ قنات نوین نیر الدوله در مشهد
در زمان شهریار دادگر
«شه مظفر» خسرو گیتی ستان
داور مشرق زمین «سلطان حسین »
آنکه رایش پیرو اقبالش جوان
«نیر دولت » که از انوار او
هر زمان تابد مهی بر آسمان
ساخت جاری کوثر اندر باغ خلد
و آب خضر اندر بهشتی بوستان
بهر این خیرات جاری خواستم
نغز تاریخی که ماند جاودان
ناگهان کلک امیری زد رقم
«آب بر جوی سعادت شد روان »
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۳۹ - تاریخ جلوس مظفرالدین شاه
تاریخ جلوس شه مظفر
آن خسرو آفتاب تمکین
جستم ز خرد نکو سرائید
لفظی خوش و گفته نوآیین
گفتا که دو سال دیگر ار تخت
از شاه شهید داشت تزیین
تاریخ جلوس شاه نو بود
نامش یعنی «مظفرالدین »
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۴۰ - اندرز به احمد شاه قاجار هنگام جلوس ۱۳۲۹
شها ز روی تفکر درآ در این ایوان
بخوان حدیث انوشیروان و شادروان
چنان بکوش در آیین داد تا گویند
به روزگار تو خلق جهان ز پیر و جوان
بدور احمد نوشیروان همی نازد
چنانکه احمد مرسل بدور نوشروان
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۴۵
چهار کار نکو کردی ای ملک آغاز
که ایزدت دهد از فضل عمر بی پایان
نخست راندی بدسیرتان و دونان را
دوم سپردی کار جهان به دانایان
سوم دریدی توقیع های ناواجب
که بود هر یک از آنها بسوختن شایان
چهارم آنکه بدان رای پاک و عزم قوی
نتیجه خواستی از صحبت نکورایان
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۵۳ - تاریخ کشته شدن جعفرخان رشیدالسلطان و علیخان ارشدالدوله در شهر رمضان المبارک ۱۳۲۹
رشید و ارشد به جنگ ملت
زاسب هستی شده پیاده
رشیدسلطان نخست از جهل
در بلا را به رخ گشاده
معز سلطان به یاری بخت
سزای او را به تیر داده
ولیک ارشد بسان روباه
به چنگ ضیغم در اوفتاده
چو تشنه بودند ز ساغر مرگ
به کامشان ریخت زمانه باده
برای تاریخ سرود امیری
رشید و ارشد دو مرد ماده
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۵۷ - ماده تاریخ جلوس محمدعلیشاه قاجار
شهنشاه ایران محمدعلی شه
بگردون دولت برافراشت خرگه
سریر از سپهر آمدش افسر از خور
سپاه از کواکب شدش رایت از مه
نسیم عنایات او باغ دین را
چو اردی بهشت است یا فروردین مه
همایون خدیوی که شاهان ببارش
سر بندگی سوده بر خاک درگه
ز سهم خدنگش هژبران جنگی
خزیدند در غارها همچو روبه
شها آسمان از خدائی و شاهی
نصیب شهان پنج داد و ترا ده
همین بس که رای ترا کرد امضا
شهنشاه ماضی سقی الله رمسه
تو آزاد کردی همه بندگان را
که بد قلبت از سر این حکمت آگه
بدانستی ای شه که بیمار ملکت
چو دارو نیابد بمیرد بنا گه
بدانستی ای شه که در شام غفلت
نسوزد چراغ ستم تا سحرگه
نشاندی شه معدلت را به کرسی
کشیدی برون یوسف داد از چه
بخواندی همه مردمان هنرور
براندی همه شوخ چشمان گمره
ز روی تو شد دیده ملک روشن
چو از معجز عیسوی چشم اکمه
خیال نفاق از وفاقت مشوش
جمال ستم ز اعتدالت مشوه
رهی ساختی از کرامت که دایم
رود کاروان عدالت در آن ره
بقا آنت تشبیه کردم ولیکن
خرد بانک زد کای فلان قصه کوته
ازیرا که تشبیه کامل به ناقص
خلاف است از این گفته استغفرالله
که سال جلوس همایونش آمد
خداوند قاآن محمدعلی شه
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۵۹ - تاجگذاری پادشاه ۱۳۳۲
آفتابی است تاج شاهنشاه
سایه گستر به فرق ظل آله
آفتابی فراز سایه حق
سایه ای ز آفتاب هشته کلاه
آفتابی که زهره و مه و مهر
زیر چترش همی برند پناه
سایه ای کز فروغ او ریزد
عرق از چهر مهر و عارض ماه
آفتابی که بی تجلی اوست
روز تاریک و روزگار سیاه
سایه ای زیر سایه اش تابان
چتر و تیغ و نگین و افسر و گاه
چیست این آفتاب تاج ملک
کیست این سایه ذات اقدس شاه
غیر تاج خدایگان ملوک
جز بر و یال شاه گردون جاه
شمس دیدی دمد ز مطلع ارض
سایه دیدی به چرخ زد خرگاه
عقل بر هوش او شده است ضمین
عدل بر داد او ستاده گواه
داریوش کبیر را ماند
چون بر آید فراز افسر و گاه
از دعا بر سرش زده رایت
در رکاب وی از قلوب سپاه
ابر دستش چو بر زمین بارد
بحر سازد به خون دیده شناه
لعل روید به جای لاله ز خاک
سیم خیزد همی به جای گیاه
پادشاه یگانه دل عدوه
شهریار زمانه ظل بقاه
شاه آزاد زاد یابنده
عین حکمت علیه عین الله
هست یزدان همیشه با شه از آنک
سایه با سایه دار شد همراه
ای کشانیده امور به فکر
ای نگهبان ملک و دین بنگاه
شکرالله که از جلوس تو کشت
بخت همراه و کار بر دلخواه
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۶۰ - لراقمها ایضا شهر رجب ۱۳۲۳
ملک ایران در دو عهد از دست افغان شد خراب
نام افغان زین سبب در گوش ما شوم آمده
آن یکی در دولت مشئوم شه سلطان حسین
بس خرابیها ز افغان کاندرین بوم آمده
باز در عهد مظفر شه ز افغان شد چنانک
خوردنی زهر هلاهل شهد زقوم آمده
لیک فرق این دو افغان را که شد در این دو عهد
گویمت کاندر نظر پیدا و معلوم آمده
آن زمان از جنبش افغان ظالم شد خراب
این زمان از شورش افغان مظلوم آمده
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۶۱
تا سپهدار به شطرنج هنر
چیره بر دشمن خونخوار شده
ماحی سیرت ناهنجاران
حامی زمره احرار شده
چتر استبداد از صرصر داد
پست و وارون و نگونسار شده
با عدالت همه جا بود رفیق
با خرد در همه جا یار شده
شهر ری از قدمش خرم و شاد
خوشتر از خلخ و فرخار شده
شه محمدعلی از هیبت او
خوار و شرمنده ز کردار شده
شبش از برق چو روز روشن
روزش از دود شب تار شده
آخرالامر ز دیهیم و سریر
گشته مستعفی و بیزار شده
جستم از طبع امیری تاریخ
گفت «شه مات سپهدار شده »
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۶۵
به حاجی رضا خان دکتر ز من گو
که کاس طمع را تو باشی حمیه
چو از حارث کلده باشد نژادت
شرف داری از دودمان سمیه
چو عمت زیادبن صخر است بی شک
تو هستی ز انصار آل امیه
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۶۸
ابوالفتح خان ای که ایوان قدرت
بلند آسمان را شکست از درستی
به فرهنگ و هوش تو اقرار داد
ابونصر یمگان ابوالفتح بستی
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۷۷
شاد زی ای شهریار قدر دان کز فضل تو
گشت بازار معارف گرم و پشت دین قوی
قطب عالم باش و خورشید جهان اندر زمین
همچو خط استوا آیین ملکت مستوی
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۸۱
بحاجی رضاخان دکتر بگوی
که جام طمع را حمیه توئی
چو از دوده حارث کلده ای
گل بوستان سمیه توئی
چو عم تو باشد زیادبن صخر
ز انصار آل امیه توئی
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۸۳
ای خواجه عون سلطنه ای داوری که نیست
یک تن همال و شبه تو در صفحه زمی
داری هر آنچه ذکر شود جز کمال و فضل
مانی بهر چه در نظر آید جز آدمی
گشت از نظام سلطنه شیراز منقلب
مانند خاک بغداد از ابن علقمی
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۸۶
دادگر شاها پس از پنجاه سالی پادشاهی
از سریر خود چرا بی موجبی کردی جدائی
شاه ما بودی نه بالله ماه ما بودی ازیرا
بی چراغت ملک ایران را نباشد روشنائی
چند کرت گرد گیتی گشتی و باز آمدی خوش
این سفر شاها کجا رفتی که دیگر می نیائی
می ندانم در کجا رفتی و چون آهنگ کردی
آنقدر دانم که اندر ظل عرش کبریائی
سایه حق بودی و اندر جوارش جا گرفتی
زانکه دایم سایه را با ذات باشد آشنائی
سالها خدمت به دین مصطفی کردی و اینک
در صف فردوس شادان از وجود مصطفائی
شهد می دانستمت ای نعمت دنیا ولیکن
آزمودم دیدمت یکسر شرنگ جان گزائی
ناصرالدین شه انارالله برهانه جهان را
کرد بدرود ای فلک با او نپائی با که پائی
دانم ای گل از فروغ ماه نو با آب و رنگی
دانم ای بلبل بشکر شاه نودستان سرائی
با همه پژمردگی ها کآمد از ایام بر تو
بار دیگر زین بهار ای باغ دولت با صفائی
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۹۴
گویند در عمارت بابل بجای ماند
این نکته یادگار ز شاپور اردشیر
گردون مقامر است و زمین نطع برد و باخت
ما مردمان چو مهره ی شطرنج و نردشیر