عبارات مورد جستجو در ۱۹۰۹ گوهر پیدا شد:
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۷۱ - شکایت از زمانه
گر نیستی زمانه به جنگ و نبرد خلق
پیوسته با زمانه کجا در نبردمی
ور آسیای چرخ بر غمم نگرددی
در جوی آسیا متوطن نگردمی
آب مراد زیر پل کس نمی‌رود
ورنه قفا ز ورطهٔ طوفان نخوردمی
با من غم خرابی عالم به کلبه‌ای
کی جفت گرددی اگر آزاد و فردمی
نفسی که گر بدان دگری مبتلا شدی
من در خلاص او به مثل حمله بردمی
یا در مدد چو مهره میان بندمی به مهر
یا گوییا که حادثه را ناگزردمی
یا کعبتین جانب خود باز مالمی
یا خود بساط حاصل خود در نوردمی
بر هر که عرضه داشتم از من کرانه کرد
گویی که صورت غم و تیمار و دردمی
از خواجگان شهر چو یاری نیافتم
گر خواجه شهریار نبودی چه کردمی
آزاد کیست حلیهٔ مردان و ای دریغ
آن دستگاه کو که من آزاد مردمی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳
نه صبر به گوشه‌ای نشاند ما را
نه عقل به کام دل رساند ما را
چون یار ز پیش می‌براند ما را
کو مرگ که زین باز رهاند ما را
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۵
از گردش این هفت مخالف بر هفت
هر هفت در افتیم به هفتاد آگفت
می ده که چو گل جوانیم در گل خفت
تا کی غم عالمی که چون رفتی رفت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۷
عیشی که نمودم از جوانی همه رفت
عهدی که خریدم از جهان دمدمه رفت
هین ای بز لنگ آفرینش بشتاب
وین سبزهٔ عاریت رها کن رمه رفت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۰
عمری بادت کزو به رشک آید نوح
راحی به کفت کزو خجل گردد روح
شام همه شبهات به صبح آبستن
صبح همه روزهات ضامن به صبوح
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴
جوهر که ز ایزدش همی نامد یاد
وز مرتبه آفتاب را بار نداد
از مرگ به یک تپانچه در خاک افتاد
احسنت ای مرگ هرگزت مرگ مباد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳
بس دور که چرخ و اختران بگذراند
تا مرد وشی چو بوالحسن باز آرند
کو حیدر هاشمی و کو حاتم طی
تا ماتم مردمی و مردی دارند
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۶
ای چرخ نفور از جفای تو نفیر
وی بخت جوان فغان از این عالم پیر
ای عمر گریزان ز توام نیست گزیر
وی دست اجل ز دست غم دستم گیر
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۸
تا دست طمع بشستم از عالم خاک
از گرد زمانه دامنی دارم پاک
امید بقا یکی شد و بیم هلاک
چون من ز جهان برفتم از مرگ چه باک
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۵
آمیختم از بهر تو صد رنگ و حیل
هم دست اجل قوی‌تر آمد به جدل
گر جان مرا قبول کردی به مثل
پیش از اجلش کشیدمی پیش اجل
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۵
لب نیست که از مراغه پر خنده نشد
آب قرقش دید و به جان بنده نشد
از مردهٔ گور او عجب می‌دارم
کز شهر برون رفت، چرا زنده نشد؟
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۳
گر من میرم مرا بیارید شما
مرده بنگار من سپارید شما
گر بوسه دهد بر لب پوسیدهٔ من
گر زنده شوم عجب مدارید شما
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۴
کوتاه کند زمانه این دمدمه را
وز هم بدرد گرگ فنا این رمه را
اندر سر هر کسی غروریست ولی
سیل اجل قفا زند این همه را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۲
با جان دو روزه تو چنان گشتی جفت
با تو سخن مرگ نمی‌شاید گفت
جان طالب منزلست و منزل مرگست
اما خر تو میانهٔ راه بخفت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۹
پائی که همی رفت به شبستان سر مست
دستی که همی چید ز گل دسته بدست
از بند و گشاد دهن دام اجل
آن دست بریده گشت و آن پای شکست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۴
در مرگ حیات اهل داد و دین است
وز مرگ روان پاک را تمکین است
آن مرگ لقاست نی جفا و کین است
نامرده همی میرد و مرگش این است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۵۵
یکبار به مردم و مرا کس نگریست
گر بار دگر زنده شوم دانم زیست
ای کرده تو قصد من ترا با من چیست
یا صحبت ابلهان همه دیگ تهیست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۲۱
از شربت سودای تو هر جان که مزید
زآن آب حیات در مزید است مزید
مرگ آمد و بو کرد مرا بوی تو دید
زانروی اجل امید از من ببرید
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۳۰
اکنون که رخت جان جهانی بربود
در خانه نشستنت کجا دارد سود
آن روز که مه شدی نمیدانستی
کانگشت نمای عالمی خواهی بود
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۲۱
رو نیکی کن که دهر نیکی داند
او نیکی را از نیکوان نستاند
مال از همه ماند و از تو هم خواهد ماند
آن به که بجای مال نیکی ماند