عبارات مورد جستجو در ۵۳۷ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۲
محیط قمی : هفت شهر عشق
شمارهٔ ۴۹ - در منقبت شاه اولیا و سلطان اوصیا علیه السلام
مرغ دل پر در هوای آشنایی می زند
فرصتش بادا که پر در خوش هوایی می زند
گوش و دل بگشا و بشنو نغمه ی جان بخش نی
کین شکر لب دم زلعل دل ربایی می زند
این نواهای مخالف را مدد از یک دم است
گرچه هر مطرب دم از دیگر نوایی می زند
عارفان دانند فرق، آواز خضر و غول را
ورنه در راه طلب آن هم صدایی می زند
پشت پا باید به عالم اسرار نیست
هرکه بینی در خور اندیشه رایی می زند
هیچ کس را آگهی از عالم اسرار نیست
هرکه بینی کاسه و با بوریایی می زند
همت درویش را نازم که کوس سلطنت
با سفالین کاسه و با بوریایی می زند
گر بداند لذت وارستگی سلطان قدم
در ره فقر و فنا با هر گدایی می زند
جبهه می ساید به درگاه شه مردان «محیط»
نقد قلب خویش را بر کیمیایی می زند
فرصتش بادا که پر در خوش هوایی می زند
گوش و دل بگشا و بشنو نغمه ی جان بخش نی
کین شکر لب دم زلعل دل ربایی می زند
این نواهای مخالف را مدد از یک دم است
گرچه هر مطرب دم از دیگر نوایی می زند
عارفان دانند فرق، آواز خضر و غول را
ورنه در راه طلب آن هم صدایی می زند
پشت پا باید به عالم اسرار نیست
هرکه بینی در خور اندیشه رایی می زند
هیچ کس را آگهی از عالم اسرار نیست
هرکه بینی کاسه و با بوریایی می زند
همت درویش را نازم که کوس سلطنت
با سفالین کاسه و با بوریایی می زند
گر بداند لذت وارستگی سلطان قدم
در ره فقر و فنا با هر گدایی می زند
جبهه می ساید به درگاه شه مردان «محیط»
نقد قلب خویش را بر کیمیایی می زند
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۹
بابافغانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۴۵ - الطریقة
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۳۸
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۴۱
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۵
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۵
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۶
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۲۸
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۴۶
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۴۴
اوحدالدین کرمانی : الباب التاسع: فی السفر و الوداع
شمارهٔ ۴۵
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۷
خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۳۶۲
سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۹۳
اگر دریا ز اشکم دم زند، آشوب می خواهد
وگر آتش کند دعوی به آهم، چوب می خواهد!
نمی خواهم که از راز من او هم باخبر گردد
چو عشق اینجا رسد، کی قاصد و مکتوب می خواهد
ز روی دل بود نقشی که بر آیینه ی جان است
بد کس را نخواهد هرکه خود را خوب می خواهد
در اصلاح دل من گوشه ی دامان او کافی ست
غبار خانه ی آیینه کی جاروب می خواهد
سلیم از جذبه ی ظاهر چنین تحقیق شد ما را
که یوسف را زلیخا بیش از یعقوب می خواهد
وگر آتش کند دعوی به آهم، چوب می خواهد!
نمی خواهم که از راز من او هم باخبر گردد
چو عشق اینجا رسد، کی قاصد و مکتوب می خواهد
ز روی دل بود نقشی که بر آیینه ی جان است
بد کس را نخواهد هرکه خود را خوب می خواهد
در اصلاح دل من گوشه ی دامان او کافی ست
غبار خانه ی آیینه کی جاروب می خواهد
سلیم از جذبه ی ظاهر چنین تحقیق شد ما را
که یوسف را زلیخا بیش از یعقوب می خواهد
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۱
الهی ره نما سوی خود این مدهوش غافل را
زدردت جامه زیب داغ چون طاووس کن دل را
برد بی طاقتی از عالم هستی برون دل را
تپیدن بال پرواز است مرغ نیم بسمل را
تب عشقت چنان در آتش بیتابی ام دارد
که شریان از طپیدن در فلاخن می نهد دل را
برآ از خویش و در گلزار مقصد کامرانی کن
ز خود رفتن به سالک می کند نزدیک منزل را
شود از جنبش گهواره خواب طفل سنگین تر
تپیدن بیشتر غافل کند دل های غافل را
زطوفان حوادث فیض عجزت ایمنی بخشد
شکستن می برد جویا به ساحل کشتی دل را
زدردت جامه زیب داغ چون طاووس کن دل را
برد بی طاقتی از عالم هستی برون دل را
تپیدن بال پرواز است مرغ نیم بسمل را
تب عشقت چنان در آتش بیتابی ام دارد
که شریان از طپیدن در فلاخن می نهد دل را
برآ از خویش و در گلزار مقصد کامرانی کن
ز خود رفتن به سالک می کند نزدیک منزل را
شود از جنبش گهواره خواب طفل سنگین تر
تپیدن بیشتر غافل کند دل های غافل را
زطوفان حوادث فیض عجزت ایمنی بخشد
شکستن می برد جویا به ساحل کشتی دل را
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۳۴۰
رفتی و حال دل از بسیاری غم درهم است
در چمن هر شاخ گل دور از تو نخل ماتم است
حرف بی مغزی بریزد گر ز نوک خامه ای
دلنشین ساده لوحان همچو نقش خاتم است
عذرخواهی چاره باشد خاطر رنجیده را
چرب نرمی زخم شمشیر زبان را مرهم است
گر ندانی خویش را داناترین مردمی
شعر خوب اکثر به نام مولوی لااعلم است
آرزوی مستی سرشارم امشب در سر است
گر همه پر می کنی پیمانه، ساقی! پر، کم است
شوخ ما را نیست جز در دامن وحشت قرار
چون شرار این شعله خو آغوش پرورد رم است
تا توانی در شکست دشمن سرکش مکوش
خار تا در پای نشکسته است آزارش کم است
ای جفا جو بر جوانیهای عشقم رحم کن
چهرهٔ خاطر هنوزم نو خط گرد غم است
نیستی بگزین که ره یابی به معراج قبول
شکل لابر دعویم آری دلیل سلم است
در چمن هر شاخ گل دور از تو نخل ماتم است
حرف بی مغزی بریزد گر ز نوک خامه ای
دلنشین ساده لوحان همچو نقش خاتم است
عذرخواهی چاره باشد خاطر رنجیده را
چرب نرمی زخم شمشیر زبان را مرهم است
گر ندانی خویش را داناترین مردمی
شعر خوب اکثر به نام مولوی لااعلم است
آرزوی مستی سرشارم امشب در سر است
گر همه پر می کنی پیمانه، ساقی! پر، کم است
شوخ ما را نیست جز در دامن وحشت قرار
چون شرار این شعله خو آغوش پرورد رم است
تا توانی در شکست دشمن سرکش مکوش
خار تا در پای نشکسته است آزارش کم است
ای جفا جو بر جوانیهای عشقم رحم کن
چهرهٔ خاطر هنوزم نو خط گرد غم است
نیستی بگزین که ره یابی به معراج قبول
شکل لابر دعویم آری دلیل سلم است
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۴۹
شوی ز خویش چو بیگانه یار خود باشی
گر از میانه روی در کنار خود باشی
به روی شاهد مقصود دیده بگشایی
گر از صفای دل آیینه دار خود باشی
چو ریگ شیشهٔ ساعت خوش آن کز آزادی
سفر کنی و مقیم دیار خود باشی
بنوش باده که که گل ها ز خویشتن چینی
پیاله گیر که جوش بهار خود باشی
ز عالم گذران اعتبار گیر دمی
عجب که در طلب اعتبار خود باشی
گر از میانه روی در کنار خود باشی
به روی شاهد مقصود دیده بگشایی
گر از صفای دل آیینه دار خود باشی
چو ریگ شیشهٔ ساعت خوش آن کز آزادی
سفر کنی و مقیم دیار خود باشی
بنوش باده که که گل ها ز خویشتن چینی
پیاله گیر که جوش بهار خود باشی
ز عالم گذران اعتبار گیر دمی
عجب که در طلب اعتبار خود باشی