عبارات مورد جستجو در ۱۰۰۸ گوهر پیدا شد:
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۷۴
الهی مران کسی را که تو خود خواندی، آشکار مکن گناهی را که تو خود پوشیدی. کریما خود برگرفتی و کس نگفت که بردار، اکنون که برگرفتی مگذار و در سایه‌ی لطف خود می‌دار و جُز به فضل و رحمت خود مسپار.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۸۱
الهی ای گشایندهٔ زبان مناجات گویان و انس افزای خلوتهای ذاکران و حاضر نفسهای راز داران. خداوندا در حاجت کسی نظر کن که او تو را یک حاجت بیش نیست
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۸۲
الهی دعوی صاقانی، فرزندهٔ نفسهای دوستانی، آرام دل غریبانی، چون در میان جان حاضری از بیدلی میگویم که کُجایی، زندگانی را جانی و آیین زیاد به خود از خود ترجمانی، به حق تو بر توت که ما در سایهٔ غرور ننشانی و بوصال خود رسانی.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۹۱
الهی تو در ازل ما را بر گرفتی و کسی نگفت که بردار، اکنون که بر گرفتی نه بگذار، و در سایهٔ لطف تو خود میدار.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۹۵
الهی آمدم با دو دست تهی ف سوختم به امید روز بهی، چه باشد اگر بر این دل خسته ام مرهم نهی.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۹۹
الهی تو آنی که نور تجلی بر دلهای دوستان تابان کردی و چشمه های مهر در سر ایشان روان کردی، تو پیدا و به پیدایی خود در هر دو گیتی نا پیدا کردی. ای نور دیدهٔ آشنایان و سُوز دل دوستان و سرور جان نزدیکان، همه تو بودی و تویی، تو نه دوری تا ترا جوینده نه غافل تا ترا پرسند، نه ترا جز بتو یابند. خداوندا یکبار این پردهٔ من از من بردار، و عیب هستی من از من وادار و مرا در دست کوشش مگُذار بار خدایا کردار از ما در میار و زبان ما از ما وادار.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۰۱
الهی راهم نما بخود و باز رهان مرا از بنده خود، ای رساننده بخود برسانم که کسی نرسیده بخود، بار الها یاد تو عیش است و مهر تو سور، شناخت تو ملک است و یاد تو سرور، و صحبت و نزدیکی تو نور، جویندهٔ تو کُشتهٔ با جان است و یافت تتو رستخیز بی صور.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۰۴
الهی ای داننده هر چیز و سازنده هر کار و دارنده هر کس، نه کس را با تو انبازی و نه کس را از تو بی نیازی. کار به حکمت می اندازی و به لطف می سازی، نه بیداد است و نه بازی. بار خدایا بنده را نه چون و چرا در کار تو دانشی و نه کسی را بر تو فرمایشی، سزاها همه تو ساختی و نواها همه تو ساختی. نه از کس به تو نه از تو به کس، همه از تو به تو، همه تویی و بس. خلایق فانی و حق یکتا به خود باقیست.
نام تو شنید بنده دل داد به تو
چون دید رُخ تو دل داد به تو
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۰۹
الهی هر چه دادی نشان است و آیین فرداست و آنچه یافتیم پیغام است و خلعت بر جاست. خدایا نشانت بیقراری دل و غارت جان است و خلعت وصال در مُشاهدهٔ جلال.
روزی که سر از پرده برون خواهی کرد
دانم که زمانه را زبون خواهی کرد
گر زیب و جمال از این فزون خواهی کرد
یارب چه جگر هاست که خون خواهی کرد
ای خداوندی که فلک و ملک را نگاهدارنده تویی، ای بزرگی که از ماه تا مااهی دارنده تویی، ای کریمی که دعا را نیوشنده تویی و جفا را پوشنده تویی، ای لطیفی که عطا را دهنده تویی و خطا را برازنده تویی ای یکتایی که در صفت جلال و جمال پاینده تویی، عاصیان را شوینده تویی و طالبان را جوینده تویی.
بنمای رهی که ره نماینده تویی
بگشای دری که در گشاینده تویی
زنگار غمان گرفت دور دل دل من
بزدای که زنگ دل زداینده تویی
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۱۳
الهی ای یادگار جانها و یاد رشتهٔ دلها، به فضل خود ما را یاد کن ف و بیاد لطفی ما را شاد کن.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۲۶
الهی به عنایت ازلی تخم هدایت کاشتی، به رسالت پیامبران آبدادی و بیاری توفیق رویانیدی و به نظر و احسان خود به بر آوردی از لطف تتو میخواهم که زهر های خشم از آن باز داری و نسیم داد بر او بجهانی و کاشتهٔ عنایت ازلی را به رعایت ابدی مَدَد کنی.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۲۹
الهی هر چند از بد سزای خویش بدردم لیکن از مفلس نوازی تتو شادم. خداوندا من قدرو شان تو را ندارم و سزای تو را نا توانم و در بیچارگی خود سر گردانم و روز بروز بر زیانم. خدایا من کیستم که بر درگاه تو زارم یا قصهٔ درد خود بتو پردازم
در عشق تو من کیم که در منزل من
از وصل رخت گلی دمد بر گل من
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۳۱
الهی از خود تو هر مفلسی را نصیبی و از کرم تو هر درد مندی را طبیبی و از وسعت رحمت تو هر کسی را سهمی است. ای یار بارم ده تا داستان درد خود به تو پردازم، بر درگاه تو میزارم و در امید بینم تو مینازم یک نظر در من نگر تا دو گیتی به آب اندازم
مهر تو بمهر خاتم ندهم
وصلت بدم مسیح مریم ندهم
عشقت به هزار باغ خرم ندهم
یکدم غم او بهر دو عالم ندهم
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۳۲
الهی هر چند ما گُنه کاریم تو غفاری هر چند ما زشت کاریم تو ستاری، پادشاهان گنج فضل تو داری وبی نظیر و بی یاری سزاست که خطاهای ما را درگذاری.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۳۴
الهی دانی که من به خود به این ورزم و نه به کفایت خود شمع هدایت افروزم از من چه آید ؟ و از کردار من چه گشاید طاعت من به توفیق تو خدمت به هدایت تو، توبهٔ من به رعایت تو، شکر من به انعام تو، ذکر من به الهام تو. همه تویی من کیم اگر فضل تو نباشد من چه ام.
هر که او را دلی و جانی بود
شد به میدان عاشقی گویش
کشته گشتند عاشقان و هنوز
نشنیده است هیچکس بویش
رحلت عاشقان ز هر سویی
هست از قصد دل مگر سویش
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۴۱
الهی دوستدار از زبان خاموش است ولی حالش همه زبان است، و اگر جان در سر دوستی کرد شاید، که دوست را به جای جان است، غرق شده آب نبیند که گرفتار آن است به روز چراغ نیفروزند که روز خود چراغ جهان است. خداوندا گناه من زیر حلم تو پنهان است تو پردهٔ عفو بر من گستران و مرا ببخش.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۴۷
الهی نظر خود بر ما مدام کن و ما را بر داشتهٔ خود نام کن و به وقت رفتن، بر جان ما سلام کن.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۵۵
الهی حاجت بسیار دارم و بر همه چیز توانایی آنچه می خواهم می توانی که به این بنده برسانی و از شر ظالمان مرا برهانی ای رحمت تو دستگیر ما و ای کرم تو عذرپذیر ما، ای دانندهٔ هر حالی و شنوندهٔ هر شکوایی، ای مجیب هر خواننده و ای قریب هر داننده.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۵۶
الهی چون عزیزان به ناز پرورده، ما را فراموش کنند، تو بر ما رحمت کن.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۵۷
الهی غافلانیم نه کافرانیم.صمدا! به برکت نواختگان حضرت تو و به برکت گُداختگان هیبت تو.