عبارات مورد جستجو در ۶۲۵۴ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۱
عالم همه محنت است و ایّام غم است
گردون همه آفت است و گیتی ستم است
فی الجمله چو در کار جهان می نگرم
آسوده کسی نیست وگر هست کم است
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۸
کامل زیکی هنر ده و صد بیند
ناقص همه جا معایب خود بیند
خلق آینهٔ چشم و دل همدگرند
در آینه نیک نیک و بد بد بیند
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۲۲
من پیرو طبعم این ضلالت زآن است
بی حاصلم از عمر ملالت زآن است
از بی سودی نمی خورم چندین غم
سرمایه زیان است خجالت زآن است
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۲۳
در باغ وجودم چو گیاهی بنماند
وز لشکر صبرم چو سپاهی بنماند
تا خرمن عمر بود من خفته بدم
بیدار کنون شدم که کاهی بنماند
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۲۷
دل از پی آب و نان در آتش نبود
چون حال پریشان و مشوش نبود
پیرانه به کنجی به سکونت بنشین
کز موی سپید کودکی خوش نبود
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱
گر معترفی به زشتخویی نیکی
گر عیب کسی دگر نجویی نیکی
بد گفتن و نیک بودنت کاری نیست
گر بد باشی و بد نگویی نیکی
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۲
ای دل زنفاق درگذر تا برهی
بر صدق همی دار نظر تا برهی
غم می خوری و نان نگه می داری
رو غم مخور و نان بخور تا برهی
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۶
چون گل به میان خار می باید زیست
با دشمن دوست وار می باید زیست
خواهی که سخن زپرده بیرون نشود
در پردهٔ روزگار می باید زیست
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۲
هر تن که سرشت بد بود محضر او
ناچار همان بدی بکوبد در او
بنمای کسی را که زاندیشهٔ بد
سرّ دل او نشد قضای سر او
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۵
هان تا نکنی هرآنچ بتوانی کرد
بس کینه کش است روزگار ای سره مرد
بر خصم چو یافتی ظفر ای سره مرد
چندان زنش آن زمان که بتوانی خورد
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۹
بس خون جگر که مرد را خورده شود
تا بیش بدی با دگران بُرده شود
با آنک بدی کرد برو نیکی کن
تا فرق میان تو و او کرده شود
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۲۱
آن به که دلت زهر بدی پرهیزد
گل کار که ارخار بکاری خیزد
تو دوست گزین که با تو مهر انگیزد
دشمنت زمانه خود هزار انگیزد
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۲۸
بامدعیان چو آب و آتش مامیز
چون باد زخاک تا توانی برخیز
خواهی که چو خاک آب رویت نبرند
چون باد سبک مباش و چون آتش تیز
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۳۳
در خوی خوش است عیش خوش کز جان است
ور عیشی هست غیر ازین سرد آن است
با بدخویی تو را جهان تنگ آید
خو خوش کن و چشم سوزنی میدان است
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۴۰
می باید ساختن گرت برگ صفاست
با نیک و بد و خرد و بزرگ و کژ و راست
با آتش و آب و باد باید بودن
وندر حرکت چو گرد برباید خاست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱
هیهات و ان تکون فی العشق ملول
و العاشق فی العشق صبور و حمول
اذ امکنک العیش بعیش موصول
لاتغفل فالزّمان لازال تحول
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۲
در عشق تو گر کشته شوم باکی نیست
کم دامن عشق است بر او چاکی نیست
خلقی زپی تو دوست دشمن گشتند
با این همه چون تو دوستی باکی نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۸
در عشق اگرچه شور و شر بسیار است
بودن بی عشق رهروان را عار است
عشق است حیات عالم و عالمیان
وآن را که نه عشق می کشد مردار است
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۳۴
اندر ره عاشقی کما بیشی نیست
با هیچ کسی زمانه را خویشی نیست
افتادهٔ عشق را ملامت مکنید
این عشق به خواجگی و درویشی نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۳۵
در بادیهٔ عشق دویدن چه خوش است
وز عیب کسان نظر بریدن چه خوش است
زین سان که من احوال جهان می بینم
دامن ز زمانه در کشیدن چه خوش است