عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۲
ای ماه شب است پردهٔ وصل بساز
وی چرخ مدر پردهٔ خاقانی باز
ای شب در صبح‌دم همی دار فراز
ای صبح کلید روز در چاه انداز
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۴
آن کعبهٔ دل گرفته رنگ است هنوز
با ماش به پای پیل جنگ است هنوز
دادیم ز دست پیل بالا زر و سیم
هم دست مراد زیر سنگ است هنوز
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۵
خاقانی رو چو سیر عریان وش باش
تو تو چو پیاز و دل پر از آتش باش
چون جنبش چرخ گندنائی کش باش
گشنیز تویی دیگ فلک را خوش باش
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۷
ای گشته به نور معرفت ناظر خویش
آشفته مکن به معصیت خاطر خویش
چون نفس تو می‌کند به قصد ایمان را
باید که شوی به جان و دل حاضر خویش
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۱
نه خاک توام به آدمی کردهٔ عشق
نه مرغ توام به دانه پروردهٔ عشق
پس بر چو منی پرده دری را مگزین
کآهنگ شناس نیست در پردهٔ عشق
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۳
زرین چکنم قدح گلین آر ای دل
پای از گل غم مرا برون آر ای دل
تا از گل گورم ندمد خار ای دل
گلگون می در گلین قدح دار ای دل
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۸
سوزی که در آسمان نگنجد دارم
وان ناله که در دهان نگنجد دارم
گفتی ز جهان چه غصه داری آخر
آن غصه که در جهان نگنجد دارم
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۲
کو زهر؟ که نام دوستکانیش نهم
کو تیغ که آب زندگانیش نهم
کو زخم؟ که حکم آسمانیش نهم
کو قتل که نزل آن جهانیش نهم
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۶
ما ژنده سلب شدیم در خز نخزیم
جز خار نخائیم و به جز گز نگزیم
از لعل بتان شکر رامز نمزیم
رخسار به خون دختر رز نرزیم
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۷
چون از چشم بتان فسون ساز کنم
می‌زیبد اگر دعوی اعجاز کنم
وقت است که از نگاه گرم ساقی
چون نشئه به بال باده پرواز کنم
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۱
افغان که ز دل برای سوز آوردم
نه ناوک آه سینه دوز آوردم
بیهوده چو آفتاب و مه زیر سپهر
روزی به شب و شبی به روز آوردم
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۳
چون پای غم ار ز مجلست بیرونم
از دست غمت چو می در آب و خونم
تو مجلس می نشانده دانم چونی
من غرقه خون نشسته دانی چونم
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۴
بی‌آنکه بدی بجای آن مه کردم
یا هیچ گنه نعوذبالله کردم
از جرم نکرده توبه صد ره کردم
چون توبه قبول نیست کوته کردم
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۵
کشتند مرا کز تو پاکنده شوم
غم نیست اگر بر درت افکنده شوم
تو چشمهٔ حیوانی و من ماهی خضر
هرگه که به تو باز رسم زنده شوم
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۶
دل دل طلبید از پی ره دلجویم
بدرود کنان کرد گذر در کویم
گفتم که ز راه راه و دل دل کم کن
بنگر که من آه آه و دل دل گویم
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۹
از حلقهٔ زلف تو سر افکنده‌ترم
وز جرعهٔ جام پراکنده‌ترم
گرچه ز شبه دل تو آزادتر است
از لعل نگین تو تو را بنده‌ترم
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۳
در خواب شوم روی تو تصویر کنم
بیدار شوم وصل تو تعبیر کنم
گر هر دو جهان خواهی و جان و دل و دین
بر هر دو و هر سه چار تکبیر کنم
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۹
گر هیچ به بندگیت درخور باشم
در شهر تو سال و مه مجاور باشم
شروان ز پی تو کعبه شد جان مرا
گر برگردم ز کعبه کافر باشم
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۶
بس کور دل است این فلک بی‌سر و بن
زان کم نگرد به صورت آرای سخن
خاقانی اگر ممیزی عرضه مکن
آن یوسف تازه را بر این گرگ کهن
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۸
ای دوست به ماتم چه نشینی چندین
کز ماتم تو شدیم با مرگ قرین
زین ماتم کاندرونی ای شمع زمین
چون برخیزی به ماتم ما بنشین