عبارات مورد جستجو در ۳۰۰ گوهر پیدا شد:
سعدی : مثنویات
شمارهٔ ۲۱
همه دانند لشکر و میران
که جوانی نیاید از پیران
عذر من بر عذار من پیداست
بعد ازینم چه عذر باید خواست؟
سعدی : مثنویات
شمارهٔ ۳۱ - حکایت
پیری اندر قبیلهٔ ما بود
که جهاندیده‌تر ز عنقا بود
صد و پنجه بزیست یا صد و شصت
بعد از آن پشت طاقتش بشکست
دست ذوق از طعام باز کشید
خفت و رنجوریش دراز کشید
روز و شب آخ و آخ و ناله و وای
خویشتن در بلا و هر که سرای
گشته صد ره ز جان خویش نفور
او از آن رنج و ما از آن رنجور
نشنیدی حدیث خواجهٔ بلخ
مرگ خوشتر که زندگانی تلخ
موی گردد پس از سیاهی بور
نیست بعد از سپیدی الا گور
عاقبت پیک جانستان برسد
ما گرفتار و الامان برسد
جان سختش به پیش لب دیدم
روز عمرش به تنگ شب دیدم
بارکی گفتمش به خفیه لطیف
که به سملت بریم یا به خفیف
گفت خاموش ازین سخن زنهار
بیش زحمت مده صداع گذار
ابلهم تا هلاک جان خواهم؟
راست خواهی نه این نه آن خواهم
مگر از دیدنم ملول شدی
که به مرگم چنین عجول شدی؟
می‌روم گر تو را ز من ننگست
که نه شیراز و روستا تنگست
بسم این جایگه صباح و مسا
رفتم اینک بیار کفش و عصا
او درین گفت و تن ز جان پرداخت
رفت و منزل به دیگران پرداخت
اندر آن دم که چشمهاش بخفت
می‌شنیدم که زیر لب می‌گفت
ای دریغا که دیر ننشستم
رخت بی‌اختیار بر بستم
آرزوی زوال کس نکند
هرگز آب حیات بس نکند
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۳۴۲
در آینه چون نگاه کردم
یک موی سفید خود بدیدم
زاندیشهٔ ضعف و وهم پیری
در آینه نیز ننگریدم
امروز به شانه‌ای از آن موی
دیدم دو سه تار و برطپیدم
شاید که خورم غم جوانی
کز پیری خود چو بررسیدم
زایینهٔ معاینه بدیدم
وز شانه به صد زبان شنیدم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۸۷
رو ای غم و اندیشه خطا می‌گوئی
از کان وفا چرا جفا می‌گوئی
هر کودک را گر از جفا ترسانند
من پیر شدم در این مرا می‌گوئی
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۷
ز زندگانی خود، چرخ سیر کرد مرا
دم فسردهٔ این پیر، پیر کرد مرا
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۳
پیری مرا به گوشهٔ عزلت دلیل شد
بال شکسته شد به قفس راهبر مرا
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۲۸۲
گفتیم وقت پیری، در گوشه‌ای نشینیم
شد تازیانهٔ حرص، قدّ خمیدهٔ ما
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۳۰۰
چنان که شیر کند خواب طفل را شیرین
فزود غفلت من از سفیدموییها
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۷۵۳
از پشیمانی سخن در عهد پیری می‌زنم
لب به دندان می‌گزم اکنون که دندانم نماند
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۷۷۷
طی شد ایّام جوانی از بناگوش سفید
شب شود کوتاه، چون صبح از دو جانب سر زند
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۸۱۱
زود می‌پاشد ز هم در پیری اوراق حواس
آه سردی ریزش برگ خزان را بس بود
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۸۶۳
دور نشاط زود به انجام می‌رسد
می چون دو سال عمر کند، پیر می‌شود
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۹۴۵
صبح آگاهی شود گفتم مرا موی سفید
چشم بی‌شرم مرا شد پردهٔ خواب دگر
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۸۵
نگردید از سفیدیهای مو آیینه‌ام روشن
زهی غفلت که در صبح قیامت می‌برد خوابم
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۴۷
صبح بیداری شود گفتم مرا موی سفید
پردهٔ دیگر شد از غفلت برای خواب من
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۵۳
گفتم از پیری شود بند علایق سست‌تر
قامت خم حلقه‌ای افزود بر زنجیر من
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۴۷
ز پیری می‌کند برگ سفر یک یک حواس من
ز هم می‌ریزد اوراق خزان آهسته آهسته
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۴۹
به آب روی خود در منتهای عمر می‌لرزم
به دست رعشه دارم ساغر سرشار افتاده
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۱۴
شد از فشار گردون، موی سفید و سر زد
شیری که خورده بودیم، در روزگار طفلی
عطار نیشابوری : خسرونامه
در صفت چنگ
یکی پیری که او در پشت خم داشت
رگ و پی جمله بیرون شکم داشت
بسان دختری در پیش مادر
شده چون مصلحان در زیر چادر
چو مادر دست در خنیاگری برد
ازان دختر بناخن دختری برد
بسر ناخن ز زیر نیم چادر
ده و دو پرده ظاهرکرد بر در
بلی کو خم گرفته چون گمان بود
بران پل بحر شعرتر روان بود
ولی بر بحر هرگز پل نبودست
مگر گویی پلی زان سوی رودست
که از هرجا که برگویی سرودی
بپل با تو برد بیرون برودی
چو آواز از رگ آزرده بنمود
ز یک پرده ده و دو پرده بنمود
ز پرده روی بیرون کرده بودی
ولی آواز او در پرده بودی
نجنبیدی برو یک رگ ز سستی
چو زخمش آمدی دیدی درستی
مر او را نام گنج باشگونه
که موی سر نبودش هیچگونه
چو موی سر نبودش هیچ بر جای
چگونه میکشید او موی در پای
کسی کان پیر را در بر گرفتی
خوشی آن پیر زاری درگرفتی
بزاری پیر را دل زنده میداشت
رگی با جان هر شنونده میداشت
اگرچه پشت خم داشت و کهن بود
ولیکن سخت پیری خوش سخن بود