عبارات مورد جستجو در ۳۶۴۲ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۳۰
سر مستان را ز محتسب ترسانند
شد محتسب مست همه میدانند
این مردم شهر ما اگر مردانند
این مستان را چرا گرو نستانند
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۶۳
یک سو مشکوة امر پیغام نهاد
یک سوی دگر هزار گون دام نهاد
هر نیک و بدی که اول و آخر رفت
او کرد ولی بهانه بر عام نهاد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۷۱
اندیشهٔ دهرت ز چه بگداخت جگر
طبع تو مزاج دهر نشناخت مگر
پندار که نطفه‌ای نینداخت پدر
انگار که گلخنی نپرداخت قدر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۲۱
من مسخرهٔ تو نیسستم ای فاجر
تا مسخرگی نمایمت بس نادر
ویران کنمت چنانکه باید کردن
عاجز شود از عمارتت هر عامر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۵۴
زین سنگدلان نشد دلی نرم هنوز
زین یخ‌صفتان یکی نشد گرم هنوز
نگرفت دباغت آخر این چرم هنوز
نگرفت یکی را ز خدا شرم هنوز
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۶۷
فانی شدم و برید اجزای تنم
می‌چرخ که بر چرخ بد اول وطنم
مستند و خوشند و می‌پرستند همه
در عیب از این وحشت و زندان که منم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱۷
ای عاشق گفتار و تفاصیل سخن
ای گر ز سخنوران قهارهٔ کن
روزیت چو نیست علم نونو هله ور
ای کهنه فروش در سخنهای کهن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۷۹
رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین
نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین
نی حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین
اندر دو جهان کرا بود زهرهٔ این
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۴۴
ای چرخ فلک پایهٔ پیروزهٔ تو
زنبیل جهان گدای دریوزهٔ تو
صد سال فلک خدمت خاک تو کند
نگزارده باشد حق یکروزهٔ تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۳۰
صاحب‌نظران راست تحیر پیشه
مر کوران را تفکر و اندیشه
صد شاخ خوش از غیب گل افشان بر تو
بر شاخ رضا چه میزنی تو تیشه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۴۶
میدان فراخ و مرد میدانی نه
احوال جهان چنانکه میدانی نه
ظاهرهاشان به اولیا ماند لیک
در باطنشان بوی مسلمانی نه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۵۹
آن روز که دیوانه سر و سودائی
در سلسلهٔ دولتیان می‌آئی
امروز از آن سلسله زان محرومی
کامروز تو عاقلی و کارافزائی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۰۳
ای ابر که تو جهان خورشیدانی
کاری مقلوب می‌کنی نادانی
از ظلم تو بر ماست جهان ظلمانی
بس گریه نصیب ماست تا گریانی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۶۹
ای آنکه تو بر فلک وطن داشته‌ای
خود را ز جهان پاک پنداشته‌ای
بر خاک تو نقش خویش بنگاشته‌ای
وان چیز که اصل تست بگذاشته‌ای
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۷۱
ای آنکه حریف بازی ما بده‌ای
این مجلس جانست چرا تن زده‌ای
چون سوسن و سرو از غم آزاد بدی
بنده غم از آن شدی که خواجه شده‌ای
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۳۱
چشم مستت ز عادت خماری
افغان که نهاد رسم تنها خواری
چون می مددیست ای بخیلیت چراست
می می نخوری و شیره می‌افشاری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۵۱
خیری بنمودی و ولیکن شری
نرمی و خبیث همچو مار نری
صدری و بزرگی و زرت هست ولیک
انصاف بده که سخت مادر غری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۸۱
دیروز فسون سرد برخواند کسی
او سردتر از فسون خود بود بسی
بر مایدهٔ عشق مگس بسیار است
ای کم ز مگس کو برمد از مگسی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۹۱
زاهد که نبرد هیچ سود ای ساقی
آن زهد نبود می‌نمود ای ساقی
مردانه درآ مرو تو زود ای ساقی
کاندر ازل آنچه هست بود ای ساقی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۱۰
کافر نشدی حدیث ایمان چکنی
بی‌جان نشدی حدیث جانان چکنی
در عربدهٔ نفس رکیکی تو هنوز
بیهوده حدیث سر سلطان چکنی