عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۵۴
دل به دریا ده که تا دریا شوی
نزد ما بنشین که همچون ما شوی
ساغر دُردی درد دل بنوش
تا دمی همدرد بودردا شوی
از بلا چون کار ما بالا گرفت
رو به بالاکش که تا بالا شوی
غیر نور او نبیند چشم تو
گر به نور روی او بینا شوی
آن یکی در هر یکی بینی عیان
در دو عالم گر دمی یکتا شوی
عشق را جائی معین هست نیست
جای او یابی اگر بی جا شوی
نعمت الله جو که از ارشاد او
عارف یکتای بی همتا شوی
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۵۵
هر زمانی بر آهکی گروی
گوئیا پیش نفس در گروی
با تو مطلوب تو است همخانه
چون گدایان به هر دری چه روی
تخم نیکی بکار و بد برادر
نیک و بد هر چه کاری آن دروی
مرد باید که مرد راه بود
خواه مصری شمار و خواه هروی
در طریقت رفیق سید باش
گر بدین رسول می گروی
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۵۸
دل به دریا ده که دریادل شوی
وز وجود این و آن حاصل شوی
تو توئی بگذار و از ما در گذر
چون گذشتی از منی واصل شوی
می محبت ، عشق ساقی ، ما حریف
ذوق اگر داری بیا قابل شوی
ما ز دیائیم و دریا عین ما
تو چه موجی در میان حایل شوی
جان به جانان دل به دلبر گر دهی
جان جانان دلبر و هم دل شوی
خلق و حق با یکدگر نیکو بدار
چون بداری این و آن عادل شوی
نعمت الله را بگو ای جان من
گنج اسما جمله را حامل شوی
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۵۹
برو ای خواجهٔ عاقل از این دنیا چه می جوئی
چو بی دردی دوای دل ز بودردا چه می جوئی
دکان را کرده ویران و دادی مایه را بر باد
زیان کردی و سودی نه ازین سودا چه می جوئی
اگر تو آبرو جوئی در آ در بحر ما با ما
چو آبروی ما یابی دگر از ما چه می جوئی
چنان شهر خوشی داری چو در غربت گرفتاری
روان شو تا به شهر خود بگو اینجا چه می جوئی
در این خلوتسرای دل نگنجد غیر او دیگر
چو غیری نیست درخلوت تو غیری را چه می جوئی
به چشم مست ما بنگر که نور سید عینی
نظر کن دیدهٔ بینا ز نابینا چه می جوئی
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱
قرب صدسال عمر من بگذشت
قصد موری نکرده ام به خدا
نان خود خورده ام ز کسب حلال
مال غیری نخورده ام به خدا
در خرابات عشق رندانه
روزگاری سپرده ام به خدا
به خدا زنده ام به حق رسول
گرچه از خویش مرده ام به خدا
موی هستی به تیغ سرمستی
از سر خود سترده ام به خدا
تا عزیز خدا و خلق شدم
ذاکرانه شمرده ام به خدا
نفس خود به یاد سید خویش
عزت کس نبرده ام به خدا
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۳
فیضی که به تو رسید از ما
آن رحمت حق شناس ما را
تو نیز رسان به دوستانت
اسرار معانیش خدا را
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۴
دردمندی فقیر اگر یابی
به کرم درد او دوا فرما
وعده گر دهی به درویشی
وعدهٔ خویش را وفا فرما
این نصیحت قبول اگر افتد
دولتی دان و یاد ما فرما
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۷
هر چه در کاینات موجود است
همه مرحوم رحمت‌اللّه است
نیست نومید کس ز رحمت او
همه ممنون منت‌اللّه است
از کرم نعمتی به ما بخشید
بر همه فیض نعمت‌اللّه است
سر او را که نیک دریابد
محرم راز نعمت‌اللّه است
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۲۱
در راه خدا پای برهنه گو برو
آن یار که همچو بشر حافی اهل است
گر سر به ره است پا برهنه غم نیست
ور نیست به ره سر برهنه سهل است
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۳۳
گر چهل صبح از سر اخلاص
مخلصی گرد عاشقان گردد
چشمهٔ حکمت ای برادر من
از دلش بر زبان روان گردد
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۳۷
راستی کن که مرد کج رفتار
در ره او به منزلی نرسد
باش خاکی ولی چنانکه ز تو
گرد بر دامن دلی نرسد
نرسد در مقام اهل کمال
سالکی کو به کاهلی نرسد
دیدهٔ او جمال او بیند
رؤیت او به احولی نرسد
هر که بر مسند عدم بنشست
جاه او را تنزلی نرسد
هر که چون ما فتاد در دریا
ابداً او به ساحلی نرسد
کی چو سید قبول او گردد
بنده ای کو به مقبلی نرسد
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۴۶
مگر منعم بگوید شکر نعمت
و گر نه مفلس مسکین چه گوید
دعای دولتش گوئی و بنده
به جز از یارب و آمین چه گوید
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۴۷
نسب بی حسب چنان نبود
به حسب خود نسب به کار آید
نسب عالیش بود به کمال
به حسب گر نسب بیاراید
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۴۸
ای که پرسی ز حال میر تمور
با تو گویم که حال او چون است
گر چه چپ بود راست ره می رفت
راستی رفتنش به قانون است
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۵۵
این هیولا عجوزه‌ای عجب است
چادری بر سر است و می‌گردد
هر زمان صورت دگر گیرد
شده صورت پرست و می‌گردد
دم به دم شوهری کند وانگه
در پی دیگر است و می‌گردد
اعتمادی بر او نباید کرد
زانکه شخصی غر است و می‌گردد
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۵۶
کار عالم به پختگی باشد
شیخ ما بین که خام می‌گردد
جل سیاهی که دل سیاه کند
گرد عبدالسلام می‌گردد
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۵۹
حق تعالی وجود انسانی
به کمال و جمال خود پرورد
از چنان نطفه‌ای که می دانی
این چنین یوسفی پدید آورد
از همه برگزید انسان را
این عنایت ببین که با ما کرد
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۶۱
هر که او نقص دیگری گوید
شک ندارم که نقص او باشد
نقص مردم مگو که نیکو نیست
نقص آدم کجا نکو باشد
گر سراپای او فرو باشی
لطف او بر سرت فرو باشد
ور محب لقای او باشی
او محب لقای تو باشد
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۶۷
ای که پرسی ز حال میر تمور
با تو گویم که حال او چون بود
گر چه چپ بود راست ره می‌رفت
راستی رفتنش به قانون بود
شاه نعمت‌الله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۶۹
در نی نیزه بین که رفعت او
با تو گویم چنانکه می‌باید
روید او و زیاده می‌گردد
بند بر بند او بیفزاید
تا شود نیزه‌ای بدان رفعت
که از او کارهای نیک آید
آدمی اینچنین شود عالی
عالم است آنکه فهم فرماید