عبارات مورد جستجو در ۱۷۲ گوهر پیدا شد:
قائم مقام فراهانی : جلایرنامه
بخش ۴
جلایر سینه پر سوز دارد
وطن در تکیه نوروز دارد
کند هر روز و شب یک اشرفی صرف
سوای قیمت فرش و مس و ظرف
زمستان است و درها پرده خواهند
اروسی های کاغذ کرده خواهند
زغال وهیمه و یوشن گران است
کلک جفتی به یک صاحبقران است
کرای حجره و اصطبل خواهند
که از ما بعد و از ما قبل خواهند
نباشد در کف اکنون پول نقدی
که باری حل شود از صره عقدی
به چو خط سنگک از خباز گیرم
پیازی با هزاران ناز گیرم
پنیر تند و تیزی هم چو تیزاب
که سنگ و روی و آهن را کند آب
ادام نان کنم، در هر سحرگاه
خورم نان، و کنم جان، و کشم آه!
جلایر زاده ها آبگوش خواهند
یتیمان رخت و بالاپوش خواهند
سه شاهی کاسه از پیتی پز آرد
دو عباسی ز کرباسی گز، آرد
ز هرگز یک گره بزاز دزدد
مرق از کاسه پیتی ساز دزدد
سه کمچه آب لای اندود پیسه
به هر یک رفته یک شاهی زکیسه
برای کودکان آرد یتیمی
که خود نوشد از آن در راه نیمی
همه بیگانه ز انصاف اند اصناف
چه بزاز و چه بقال و چه علاف
خوشا آنان که از بزکهره گیرند
نه از قصاب پیه و شهره گیرند
امان ازیاد دوشاب ملایر
که آرد آب در کام جلایر
وطن در تکیه نوروز دارد
کند هر روز و شب یک اشرفی صرف
سوای قیمت فرش و مس و ظرف
زمستان است و درها پرده خواهند
اروسی های کاغذ کرده خواهند
زغال وهیمه و یوشن گران است
کلک جفتی به یک صاحبقران است
کرای حجره و اصطبل خواهند
که از ما بعد و از ما قبل خواهند
نباشد در کف اکنون پول نقدی
که باری حل شود از صره عقدی
به چو خط سنگک از خباز گیرم
پیازی با هزاران ناز گیرم
پنیر تند و تیزی هم چو تیزاب
که سنگ و روی و آهن را کند آب
ادام نان کنم، در هر سحرگاه
خورم نان، و کنم جان، و کشم آه!
جلایر زاده ها آبگوش خواهند
یتیمان رخت و بالاپوش خواهند
سه شاهی کاسه از پیتی پز آرد
دو عباسی ز کرباسی گز، آرد
ز هرگز یک گره بزاز دزدد
مرق از کاسه پیتی ساز دزدد
سه کمچه آب لای اندود پیسه
به هر یک رفته یک شاهی زکیسه
برای کودکان آرد یتیمی
که خود نوشد از آن در راه نیمی
همه بیگانه ز انصاف اند اصناف
چه بزاز و چه بقال و چه علاف
خوشا آنان که از بزکهره گیرند
نه از قصاب پیه و شهره گیرند
امان ازیاد دوشاب ملایر
که آرد آب در کام جلایر
قائم مقام فراهانی : نامههای فارسی
شمارهٔ ۳۳ - خطاب به میرزا صادق
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
ذرهم و مایقولون. شمسات، ما با همسات آنها چه طور است؟
انما العاقل من الجم فاه بلجام بگذارند خاموش باشم بهتر است.
بیم آن داریم کز بس نیشمان بر دل زنند
تنگمان آرند و نطق بسته مان را وا کنند
مسطورات شما کلا مفرح روح است و بشارت فتوح، روح و ریحان و جنه نعیم، لاشک اگر بر وفق علم شما در این مملکت عمل شود، کارها بر حسب مراد خواهد بود، ولیکن غافلید که فراهم کردن اسباب چه قدرها مرارت دارد، خصوصا طاعون پارسال و سفر دو سال نوکر و رعیت، آذربایجان را ضرب کامل زده و قحط و غلای خراسان ملتزمین و رکاب والا را از بضاعت انداخته. حالا که اول بهار است ملبوس و مواجب و چادر و اسقاط دواب باید داد یا جواب. راست بفرمائید ببینم کدام یکی از این دو تا را میدهید؟
هما خطتا اما اسار و ذمه و اما دم و الموت بالحرا جدره.
این چند سطر به خط رمز بوده
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
ذرهم و مایقولون. شمسات، ما با همسات آنها چه طور است؟
انما العاقل من الجم فاه بلجام بگذارند خاموش باشم بهتر است.
بیم آن داریم کز بس نیشمان بر دل زنند
تنگمان آرند و نطق بسته مان را وا کنند
مسطورات شما کلا مفرح روح است و بشارت فتوح، روح و ریحان و جنه نعیم، لاشک اگر بر وفق علم شما در این مملکت عمل شود، کارها بر حسب مراد خواهد بود، ولیکن غافلید که فراهم کردن اسباب چه قدرها مرارت دارد، خصوصا طاعون پارسال و سفر دو سال نوکر و رعیت، آذربایجان را ضرب کامل زده و قحط و غلای خراسان ملتزمین و رکاب والا را از بضاعت انداخته. حالا که اول بهار است ملبوس و مواجب و چادر و اسقاط دواب باید داد یا جواب. راست بفرمائید ببینم کدام یکی از این دو تا را میدهید؟
هما خطتا اما اسار و ذمه و اما دم و الموت بالحرا جدره.
این چند سطر به خط رمز بوده
قائم مقام فراهانی : نامههای فارسی
شمارهٔ ۳۹ - این نامة را قائم مقام از خراسان به وقایع نگار نوشته است
صبا بلطف بگو آن غزال رعنا را
که سر بکوه و بیابان تو داده ما را
جاده خراسان را شما پیش پای ما گذاشتید و حال می فرمائید پول پارسال هنوز نرسیده است، بلی، شما لطف کنید ان شاءالله تعالی ما را برحسب دلخواه باز آرید، پنج را پنج الف بگیرید. ما کجا این جا کجا؟ مرغ مسکین چه خبر داشت که گلزاری هست. الحمدلله کارهای این جا همه خوب است، مگر این که نقد و غله هیچ بهم نمیرسد؛ اگر اکراد بگذارند، در هرات و سرخس سیورسات فراوان هست، لاش و فرا، هم استدعای ساخلو کرده اند و تعهد نقد و غله میکنند، لکن هم حضرات کرد بد عادت کرده اند، هم کاغذهای شما بسیار دلنشین شده است، تا تقدیر چه باشد. این کاغذ آخری شما هم با آن که هیچ کس این طور گمان نمیبرددلنشین شد و فی الواقع از غرایب بود، اما حکم شد که در این باب اول ملک شما را ببیند. والسلام
که سر بکوه و بیابان تو داده ما را
جاده خراسان را شما پیش پای ما گذاشتید و حال می فرمائید پول پارسال هنوز نرسیده است، بلی، شما لطف کنید ان شاءالله تعالی ما را برحسب دلخواه باز آرید، پنج را پنج الف بگیرید. ما کجا این جا کجا؟ مرغ مسکین چه خبر داشت که گلزاری هست. الحمدلله کارهای این جا همه خوب است، مگر این که نقد و غله هیچ بهم نمیرسد؛ اگر اکراد بگذارند، در هرات و سرخس سیورسات فراوان هست، لاش و فرا، هم استدعای ساخلو کرده اند و تعهد نقد و غله میکنند، لکن هم حضرات کرد بد عادت کرده اند، هم کاغذهای شما بسیار دلنشین شده است، تا تقدیر چه باشد. این کاغذ آخری شما هم با آن که هیچ کس این طور گمان نمیبرددلنشین شد و فی الواقع از غرایب بود، اما حکم شد که در این باب اول ملک شما را ببیند. والسلام
قائم مقام فراهانی : نامههای فارسی
شمارهٔ ۴۳ - خطاب به میرزا بزرگ وزیر نواب
هر کس که بدست جام دارد
سلطانی جم مدام دارد
اگر خواجه راست میگفت میرزا علی خان که جام در دستش است، بایست یک دانه شلغم داشته باشد که خودش از گرسنگی نمیرد؛ تا بماها که مهمان این سرزمینیم چه رسد؟ حال ها نیز بگردد ز روش گاه بگاه، پریروز گندم در اردوی سرخس صد من، یک صاحبقران خریدار نداشت، امروز در منزل جام، جو یک من دو صاحبقران بهم نمیرسد؛ قوت حیوان وانسان منحصر است ببرف و برد. عالیجاه میرزا احمد میگفت کاغذی از خدمت میرزا برای تو آورده ام، اما هنوز این اخلاص مند بزیارت آن فایز نشده، جز جدال او و خلیفه چیزی ندیده ام.
بلی بعد از مجادلات ومحاورات شدیده عدیده بحمدالله تعالی نگار خامة معجز نگار زیادت شد و از این که بیاد شما بوده ام شکرها کردم و چون مضمون کاغذ جز معرفی و سفارش عالیجاه مشارالیه چیزی دیگر نبود، با آن که دراین وادی غیرذی زرع از هر جهه خجالت حاصل بود، باز یک طوری راه انداختم که چون خودش خوب کسی است؛ ان شاءالله تعالی در خدمت شما نارضائی از من نخواهد کرد و از خدا می خواهم تا زنده ام خلاف فرمایش شما از من صادر نشود، خواه جزئی و خواه کلی و توفیق کرامت فرماید که از عهدة خدمت توانم برآمد.
قو علی خدمتک جوارحی و اشدد علی العزیمه جوانحی وهب لی الجدء فی خشیتک والدوم فی الاتصال بخدمتک
والسلام
سلطانی جم مدام دارد
اگر خواجه راست میگفت میرزا علی خان که جام در دستش است، بایست یک دانه شلغم داشته باشد که خودش از گرسنگی نمیرد؛ تا بماها که مهمان این سرزمینیم چه رسد؟ حال ها نیز بگردد ز روش گاه بگاه، پریروز گندم در اردوی سرخس صد من، یک صاحبقران خریدار نداشت، امروز در منزل جام، جو یک من دو صاحبقران بهم نمیرسد؛ قوت حیوان وانسان منحصر است ببرف و برد. عالیجاه میرزا احمد میگفت کاغذی از خدمت میرزا برای تو آورده ام، اما هنوز این اخلاص مند بزیارت آن فایز نشده، جز جدال او و خلیفه چیزی ندیده ام.
بلی بعد از مجادلات ومحاورات شدیده عدیده بحمدالله تعالی نگار خامة معجز نگار زیادت شد و از این که بیاد شما بوده ام شکرها کردم و چون مضمون کاغذ جز معرفی و سفارش عالیجاه مشارالیه چیزی دیگر نبود، با آن که دراین وادی غیرذی زرع از هر جهه خجالت حاصل بود، باز یک طوری راه انداختم که چون خودش خوب کسی است؛ ان شاءالله تعالی در خدمت شما نارضائی از من نخواهد کرد و از خدا می خواهم تا زنده ام خلاف فرمایش شما از من صادر نشود، خواه جزئی و خواه کلی و توفیق کرامت فرماید که از عهدة خدمت توانم برآمد.
قو علی خدمتک جوارحی و اشدد علی العزیمه جوانحی وهب لی الجدء فی خشیتک والدوم فی الاتصال بخدمتک
والسلام
قائم مقام فراهانی : نامههای فارسی
شمارهٔ ۷۶ - خلاصه ای است از مطالب فریدون میرزا که از تبریز به خراسان نبشته
فرزند نواب مستطاب فریدون میرزا مطالب چند اظهار فرمودند و جواب آنها از جانب ولیعهد روحی فداه صادر شود.
اولاک در باب مواجب مقرری که امیرزادگان عظام چهار هزار و پانصد تومان دارند وفریدون میرزا خرج و خدمت و زحمتش از آنها بیشتر است.
چنین میدانم که چهار هزار و پانصد تومان بل زیاده داده شده باشد، اما با مستمری های ولایات که میرزا محمدحسن از سرخس رقم برد، البته از خداداد بپرس.
ثانیاً: در باب مواجب محمدحسن میرزا که ولایتی خواهش نموده بود، بدلیل این که سایر برادرهاش را این طور مرحمت ها مکرر فرموده اند و باو خودش هرگز نشده.
ملفوفه خط مبارک کاغذ ترمه، که این تفاوت بسبب مادر خودشان و بی مادری و بامادری زنهاشان نیست، بل بسبب آن است که آنها از خانه هاشان در آمدند، بقدر حال زحمتی کشیدند و او هرگز در نیامده. هرگاه او هم در آید بی تفاوت نسبت باو رفتار خواهد شد.
بسم الله، ارادتی بنما تا سعادتی ببری.
ثالثاً: در باب عروسی خودش و برادرش سلطان مراد میرزا و فرهاد میرزا که شاهزاده نوشته و جواب به شاهزاده باید نوشته شود.
نواب فرهاد میرزا از اذن خواسته که همشیره طهماسب میرزا باشد، نواب فریدون میرزا صبیه ظل السلطان است، گویا از خواهر تاج الدوله. نواب سلطان مراد میرزا را استدعا نموده که مشخص فرمایند خرج هر یکی را دستورالعمل بامیر نظام مرحمت کنند، برای بهار که یکجا و یک بار ان شاءالله بشود.
شاهزاده در باب دختر خواهر تاج و فریدون میرزا استدعای تفاوت خرج کرده با سایر.
رابعا: شاهنشاه نشان خدمت مرحمت فرموده اند، از سرکار ولیعهد هم اذن استعمال رسیده لکن سه سال است که در قشون فرستادن و قورخانه و توپخانه انجام دادن، خدمت ها شده. در حقیقت هر که هرجا خدمتی کرده من رسدی در آن خدمت داشته ام حالا اکثری از جانب ولیعهد صاحب نشانند و من عاطل، روا نیست.
حضرت ولیعهد روحی فداه. نشان جز بکسی که در جنگ خدمت کند نمیدهند. ان شاءالله نوبت جنگ و غوغا بشما هم خواهد رسید و این طور خدمت رجوع خواهند فرمود که شما هم با نشان باشید و عاطل نباشید. قدری رضامندی لازم دارد بسبب حسن خدمت او در راه انداختن قشون ها و زحمت.
اگر ولایتی بمحمدحسین میرزا مرحمت نشود، باری بخودش اعانتی که پر مقروض شده و با خانه او تفقدی خلعتی، یادبودی که برافت والا خرسند و امیدوار شود. ان شاءالله تعالی
این عیب ندارد. اگر تفقد بفرمائید دلجوئی خواهد شد و بسیار بسیار خوب است.
استدعای توجهی بزینل بیک و حسین بیک کرده ه از سایر خالوها وانمانند و سخن بامیرزاده درین باب نگویند.
توقع امیرزاده درین باب جزئی است. بشصت و هفتاد میتوان ساکت نمود. امر امر والاست.
پسر سهراب خان سرتیب را امیرزاده؛ یوزباشی کرده، غلامان که در تبریزند همه را باو سپرده و یک بار بسرحد قراداغ فرستاده، خدمت از او دیده، تحسین نوشته، استدعا کرده است که بپدرش بسیار مرحمت ها میشود، بقدر صد تومان دویست تومان از آن مرحمت ها را آنجا مدهید. اینجا مقرر دارید که بپسرش برسد.
اگر مواجب نو هم مرحمت فرمایند امر، امر والاست چرا که منسوب بخانه شاگردی هم هست.
حاجی میرزا آقاسی را میرزا خداداد می داند چقدر مقرری دارد که کفافش کند یا نکند. امیرزاده قسم خورده است که نظر بقدغن والا و ریزه خوانی که فرمودند باو خبر رسید توبه کرده از هیچ امیرزاده بنده نشد، گرسنه محض مانده است و خبر یک هزار تومان و تیول دهی که مثل شهر است به میرزا نصرالله شنیده، یکپارچه آتش شده؛ معهذا از خدمت او به امیرزادگان و پاسبانی و اهتمام مصطفی بیک در آستانه اندرون بسیار رضامندی نوشته است.
غله میرزا احمد مجتهد
همان بیست و پنج خروار انباردان است که میخواهد به میرزا اسمعیل از محل دیگر مرحمت شود و این غله تیول او باشد.
املاک میرزای شیخ الاسلام
منظور این است که پانصد تومان مستمری او را مقرر دارند از مالیات دهات ملکی خودش باشد. در حقیقت پانصد تومان تیول بشود و حق این است که هر چه مالیات در شهر و دهات بخودش تعلق میگیرد نه رعیت، باید از پانصد تومان محسوب شود.
مواجب ملاعلی. مواجب میرزا ابراهیم مهندس
این دو نفر باین سبب سوختند که مواجبشان داخل امیرزاده ها بود به آن ها نمیدهند. اما نه به آن شدت ها، تند باید رفت، نه این قدرها کندغ که هر دو خلاف حکم و فرمان والا بود. حالا اگر مقرر فرمایند امیرنظام مال هر کس را بصاحبش بدهد.
اولاک در باب مواجب مقرری که امیرزادگان عظام چهار هزار و پانصد تومان دارند وفریدون میرزا خرج و خدمت و زحمتش از آنها بیشتر است.
چنین میدانم که چهار هزار و پانصد تومان بل زیاده داده شده باشد، اما با مستمری های ولایات که میرزا محمدحسن از سرخس رقم برد، البته از خداداد بپرس.
ثانیاً: در باب مواجب محمدحسن میرزا که ولایتی خواهش نموده بود، بدلیل این که سایر برادرهاش را این طور مرحمت ها مکرر فرموده اند و باو خودش هرگز نشده.
ملفوفه خط مبارک کاغذ ترمه، که این تفاوت بسبب مادر خودشان و بی مادری و بامادری زنهاشان نیست، بل بسبب آن است که آنها از خانه هاشان در آمدند، بقدر حال زحمتی کشیدند و او هرگز در نیامده. هرگاه او هم در آید بی تفاوت نسبت باو رفتار خواهد شد.
بسم الله، ارادتی بنما تا سعادتی ببری.
ثالثاً: در باب عروسی خودش و برادرش سلطان مراد میرزا و فرهاد میرزا که شاهزاده نوشته و جواب به شاهزاده باید نوشته شود.
نواب فرهاد میرزا از اذن خواسته که همشیره طهماسب میرزا باشد، نواب فریدون میرزا صبیه ظل السلطان است، گویا از خواهر تاج الدوله. نواب سلطان مراد میرزا را استدعا نموده که مشخص فرمایند خرج هر یکی را دستورالعمل بامیر نظام مرحمت کنند، برای بهار که یکجا و یک بار ان شاءالله بشود.
شاهزاده در باب دختر خواهر تاج و فریدون میرزا استدعای تفاوت خرج کرده با سایر.
رابعا: شاهنشاه نشان خدمت مرحمت فرموده اند، از سرکار ولیعهد هم اذن استعمال رسیده لکن سه سال است که در قشون فرستادن و قورخانه و توپخانه انجام دادن، خدمت ها شده. در حقیقت هر که هرجا خدمتی کرده من رسدی در آن خدمت داشته ام حالا اکثری از جانب ولیعهد صاحب نشانند و من عاطل، روا نیست.
حضرت ولیعهد روحی فداه. نشان جز بکسی که در جنگ خدمت کند نمیدهند. ان شاءالله نوبت جنگ و غوغا بشما هم خواهد رسید و این طور خدمت رجوع خواهند فرمود که شما هم با نشان باشید و عاطل نباشید. قدری رضامندی لازم دارد بسبب حسن خدمت او در راه انداختن قشون ها و زحمت.
اگر ولایتی بمحمدحسین میرزا مرحمت نشود، باری بخودش اعانتی که پر مقروض شده و با خانه او تفقدی خلعتی، یادبودی که برافت والا خرسند و امیدوار شود. ان شاءالله تعالی
این عیب ندارد. اگر تفقد بفرمائید دلجوئی خواهد شد و بسیار بسیار خوب است.
استدعای توجهی بزینل بیک و حسین بیک کرده ه از سایر خالوها وانمانند و سخن بامیرزاده درین باب نگویند.
توقع امیرزاده درین باب جزئی است. بشصت و هفتاد میتوان ساکت نمود. امر امر والاست.
پسر سهراب خان سرتیب را امیرزاده؛ یوزباشی کرده، غلامان که در تبریزند همه را باو سپرده و یک بار بسرحد قراداغ فرستاده، خدمت از او دیده، تحسین نوشته، استدعا کرده است که بپدرش بسیار مرحمت ها میشود، بقدر صد تومان دویست تومان از آن مرحمت ها را آنجا مدهید. اینجا مقرر دارید که بپسرش برسد.
اگر مواجب نو هم مرحمت فرمایند امر، امر والاست چرا که منسوب بخانه شاگردی هم هست.
حاجی میرزا آقاسی را میرزا خداداد می داند چقدر مقرری دارد که کفافش کند یا نکند. امیرزاده قسم خورده است که نظر بقدغن والا و ریزه خوانی که فرمودند باو خبر رسید توبه کرده از هیچ امیرزاده بنده نشد، گرسنه محض مانده است و خبر یک هزار تومان و تیول دهی که مثل شهر است به میرزا نصرالله شنیده، یکپارچه آتش شده؛ معهذا از خدمت او به امیرزادگان و پاسبانی و اهتمام مصطفی بیک در آستانه اندرون بسیار رضامندی نوشته است.
غله میرزا احمد مجتهد
همان بیست و پنج خروار انباردان است که میخواهد به میرزا اسمعیل از محل دیگر مرحمت شود و این غله تیول او باشد.
املاک میرزای شیخ الاسلام
منظور این است که پانصد تومان مستمری او را مقرر دارند از مالیات دهات ملکی خودش باشد. در حقیقت پانصد تومان تیول بشود و حق این است که هر چه مالیات در شهر و دهات بخودش تعلق میگیرد نه رعیت، باید از پانصد تومان محسوب شود.
مواجب ملاعلی. مواجب میرزا ابراهیم مهندس
این دو نفر باین سبب سوختند که مواجبشان داخل امیرزاده ها بود به آن ها نمیدهند. اما نه به آن شدت ها، تند باید رفت، نه این قدرها کندغ که هر دو خلاف حکم و فرمان والا بود. حالا اگر مقرر فرمایند امیرنظام مال هر کس را بصاحبش بدهد.
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣١
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٢۵
قصه پر غصه بر درگاه خاتون جهان
عرضه دارم گر ز راه مکرمت اصغا کند
میکند گردون دون با من ستم بیموجبی
عدلت آخر چون روا دارد که او اینها کند
هر زمان آرد محصل نسخه ئی کابن یمین
مبلغی چندین ادا در وجه مولانا کند
وجه جستن چون بر اینمنوال دید ابن یمین
گشت واجب آنکه بر رأی منیر آنها کند
کاین رهی وجه معیشت چون نمییابد بجهد
وجه این نوع حوالت از کجا پیدا کند
عرضه دارم گر ز راه مکرمت اصغا کند
میکند گردون دون با من ستم بیموجبی
عدلت آخر چون روا دارد که او اینها کند
هر زمان آرد محصل نسخه ئی کابن یمین
مبلغی چندین ادا در وجه مولانا کند
وجه جستن چون بر اینمنوال دید ابن یمین
گشت واجب آنکه بر رأی منیر آنها کند
کاین رهی وجه معیشت چون نمییابد بجهد
وجه این نوع حوالت از کجا پیدا کند
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٨٣
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٧١
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٢٠
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۳
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۶۲ - اسراف مکن
عسجدی : اشعار باقیمانده
شمارهٔ ۷۵ - در مدیحه گوید
ملا احمد نراقی : باب چهارم
حقیقت دنیا در حق بندگان
و اما حقیقت دنیا در حق بندگان عبارت است از آنچه پیش از مردان از برای ایشان حاصل می شود و آنچه را بعد از مردن بیابند آن آخرت است پس هر چه پیش از مردن از برای بنده در آن بهره و حظی و غرضی و لذتی است آن دنیاست در حق او و از برای او دو نوع علاقه به آن چیز است یکی علاقه دل، که دوستی آن است و دیگری گرفتاری بدن، که مشغول شدن به اصلاح و تربیت آن است، تا استیفای حظ خود را از آن کند.
و حقیقت دنیا در حق بندگان، همان علاقه قلبیه و گرفتاریهای بدنیه و لذات نفسیه است، که حاصل می شود نه آن اعیانی که علاقه به آنها دارد یا مشغول به آنها می شود.
و چنین ندانی که هر چه بندگان را پیش از وفات رغبت و میل به آن است که دنیا در حق ایشان عبارت از آن است، همه اینها مذموم و بد است، زیرا که آنچه را آدمی در این عالم میل به آن دارد بر دو قسم است:
یکی آنکه فایده آن بعد از مردن به او می رسد، و غرض از تحصیل آن و میل به آن، اثر و ثمره اش در عالم آخرت است، مثل علم نافع و عمل صالح، که صاحب آن به آن بلند می شود بلکه بسا باشد که آن محبوب ترین و لذیذترین چیزها در نزد او باشد و این اگرچه از دنیاست، چون حصول آن و التذاذ به آن، در این عالم نیز متحقق می شود و لیکن از دنیای مذموم نیست، زیرا که عمده اثر آن در آخرت به او می رسد و آن را از دنیا می شمرند به جهت آنکه در آنجا حاصل می شود
و از این جهت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نماز را از دنیا شمردند و فرمودند: «حبب إلی من دنیاکم ثلث الطیب و النساء و قره عینی فی الصلوه» یعنی «سه چیز از دنیای شما در نزد من محبوب است بوی خوش، و زنان، و روشنی چشم من در نماز است» و با وجود اینکه نماز از اعمال آخرت است پس دنیای مذموم عبارت است از لذتی که وسیله لذت دیگر در آخرت نباشد و آن نیست مگر تلذذ به معاصی، و تنعم در مباحاتی که زاید بر قدر ضرورت است.
و اما تحصیل قدری که در بقاء حیات، و معاش عیال، و حفظ آبرو ضروری است از اعمال صالحه و عبادات حسنه است چنان که در احادیث به آن تصریح شده است.
از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «عبادت هفتاد جزء است و افضل آنها طلب روزی حلال است» و نیز از آن حضرت مروی است که «ملعون است هر که کل بر مردمان شود، و ثقل خود را بر دیگران افکند» از سید سجاد علیه السلام مروی است که «دنیا بر دو قسم است: دنیائی است که قدر کفایت و ضرورت است و دنیائی است که ملعون است» و حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود که «هر که در دنیا طلب روزی نماید به جهت استغنای از مردم، و وسعت بر عیال، و احسان با همسایگان، ملاقات خواهد کرد خدای را در حالتی که روی او مانند ماه شب چهارده بوده باشد» و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که «کسی که سعی کند در تحصیل روزی عیال، مثل کسی است که در راه خدا جهاد نماید و به درستی که خدا دوست دارد سفرکردن و اختیار غربت را درطلب روزی» و فرمود که «از ما نیست کسی که دنیا را به جهت آخرت ترک کند یا آخرت را به جهت دنیا ترک نماید» «روزی شخصی به آن حضرت عرض کرد که ما دنیا را می طلبیم و دوست داریم که که به ما رو آورد حضرت فرمود: چه می خواهی با آن کنی؟ عرض کرد که می خواهم خود و عیالم از آن منتفع گردیم و صله رحم به جا آورم و تصدق نمایم و حج و عمره به عمل آورم فرمود: این طلب دنیا نیست، بلکه طلب آخرت است» حضرت امام موسی کاظم علیه السلام در زمینی کار می کرد به نوعی که قدمهای همایونش به عرق فرو رفته بود شخصی عرض کرد: کارگذاران کجایند که شما خود کار می کنید؟ فرمود که بیل داری کرد در زمین خود کسی که از من و پدرم بهتر است عرض کرد آن کدام شخص بود؟ فرمود: رسول الله و امیرالمومنین علیه السلام و همه پدران من به دست خود کار می کردند و زراعت می نمودند، و آن، عمل انبیا و مرسلین و اوصیاء و صالحین است» و اخبار به این مضمون بسیار است پس کار کردن و طلب نمودن روزی به جهت وسعت خود و عیال، انفاق در راه خداوند متعال است، و از دنیائی است که مستحسن و ممدوح است بلکه از برای هر مومنی لازم است که راه کسب حلالی از برای او بوده باشد، که به آن اخذ ضروریات خود را نماید حضرت امیرامومنین علیه السلام فرمود که «خدا به داود نبی وحی فرستاد که نیکو بنده ای هستی اگر از بیت المال نمی خوردی و به دست خود شغلی می کردی؟ پس داود علیه السلام به این جهت چهل شبانه روز گریست خداوند تعالی آهن را از برای او نرم کرد، و هر روز یک زره می ساخت و هزار درهم می فروخت و سیصد و شصت زره ساخت و به سیصد و شصت هزار درهم فروخت و از بیت المال مستغنی شد» به حضرت صادق علیه السلام عرض کردند که «مردی می گوید که من در خانه خود می نشینم و نماز و روزه به جای می آورم و عبادت پروردگار خود را می کنم و روزی من خواهد رسید حضرت فرمود: این یکی از آن سه نفری است که دعای ایشان مستجاب نمی شود» و از این اخبار مستفاد می شود که سزاوار هر یک از مومنین آن است که راه کسب حلال طیبی داشته باشد و این یک معنی حریت و آزادی است در نزد علمای این فن، زیرا که از برای آزادی در نزد ایشان دو معنی است: یکی این و دوم: رهائی از دست هوا و هوس، و خلاصی از بندگی قوه شهویه، که عبارت است از عفت، و ضد این، بندگی هوا و هوس است که از طرف افراط قوه شهویه است و ضد اول، رقیت و بندگی به معنی اخص است، که عبارت است از نظر به دست مردم داشتن و چشم به اموال ایشان دوختن و روزی خود و عیال را به مال مردم حواله کردن، خواه به طریق حرام، از ظلم و تعدی و غصب و دزدی و خیانت و خواه غیر حرام، از قبیل صدقه گرفتن و فضول مال مردم را اخذ کردن.
بلکه مطلق چیزی از مردم گرفتن حریت نفس را زایل، و آدمی را از زمره آزادگان خارج می کند و شکی نیست که رقیت به این معنی، از صفات مذمومه، و حالات خبیثه است، زیرا که یک نوع آن، که گرفتن مال مردم به طریق حلال نباشد. علاوه بر اینکه موجب عذاب اخروی و مواخذه الهی است، نوعی از گدائی است، که جمع شده است با بی شرمی و بی حیائی، و مشتمل است بر ذلت و پستی آری چه پستی از آن بالاتر که فقیر بینوائی را ستم کنی و به جور و تعدی، فضول اموال ایشان را بستانی و صرف خود و عیال خود کنی یا پنهان از کسی مال او را بدزدی یا خیانت کنی و به آن معاش نمائی و چه بی شرمی؟ از آن بیشتر که مال کسی را بدزدی یا به ستم بگیری و با وجود این بر صاحب بیچاره اش بزرگی بفروشی؟
و نوع دیگر آن اگر چه با وجود استحقاق حرام نباشد، اما چون باعث توقع از مردم و چشم داشتن به دست ایشان است، خالی از ذلت و انکسار و طمع از غیر پروردگار نیست و به این سبب وثوق و اعتماد به خدا کم می شود و عاقبت منجر به سلب توکل و ترجیح مخلوق بر خالق می گردد و این منافی مقتضای ایمان و معرفت خداوند منان است.
و حقیقت دنیا در حق بندگان، همان علاقه قلبیه و گرفتاریهای بدنیه و لذات نفسیه است، که حاصل می شود نه آن اعیانی که علاقه به آنها دارد یا مشغول به آنها می شود.
و چنین ندانی که هر چه بندگان را پیش از وفات رغبت و میل به آن است که دنیا در حق ایشان عبارت از آن است، همه اینها مذموم و بد است، زیرا که آنچه را آدمی در این عالم میل به آن دارد بر دو قسم است:
یکی آنکه فایده آن بعد از مردن به او می رسد، و غرض از تحصیل آن و میل به آن، اثر و ثمره اش در عالم آخرت است، مثل علم نافع و عمل صالح، که صاحب آن به آن بلند می شود بلکه بسا باشد که آن محبوب ترین و لذیذترین چیزها در نزد او باشد و این اگرچه از دنیاست، چون حصول آن و التذاذ به آن، در این عالم نیز متحقق می شود و لیکن از دنیای مذموم نیست، زیرا که عمده اثر آن در آخرت به او می رسد و آن را از دنیا می شمرند به جهت آنکه در آنجا حاصل می شود
و از این جهت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نماز را از دنیا شمردند و فرمودند: «حبب إلی من دنیاکم ثلث الطیب و النساء و قره عینی فی الصلوه» یعنی «سه چیز از دنیای شما در نزد من محبوب است بوی خوش، و زنان، و روشنی چشم من در نماز است» و با وجود اینکه نماز از اعمال آخرت است پس دنیای مذموم عبارت است از لذتی که وسیله لذت دیگر در آخرت نباشد و آن نیست مگر تلذذ به معاصی، و تنعم در مباحاتی که زاید بر قدر ضرورت است.
و اما تحصیل قدری که در بقاء حیات، و معاش عیال، و حفظ آبرو ضروری است از اعمال صالحه و عبادات حسنه است چنان که در احادیث به آن تصریح شده است.
از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «عبادت هفتاد جزء است و افضل آنها طلب روزی حلال است» و نیز از آن حضرت مروی است که «ملعون است هر که کل بر مردمان شود، و ثقل خود را بر دیگران افکند» از سید سجاد علیه السلام مروی است که «دنیا بر دو قسم است: دنیائی است که قدر کفایت و ضرورت است و دنیائی است که ملعون است» و حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود که «هر که در دنیا طلب روزی نماید به جهت استغنای از مردم، و وسعت بر عیال، و احسان با همسایگان، ملاقات خواهد کرد خدای را در حالتی که روی او مانند ماه شب چهارده بوده باشد» و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که «کسی که سعی کند در تحصیل روزی عیال، مثل کسی است که در راه خدا جهاد نماید و به درستی که خدا دوست دارد سفرکردن و اختیار غربت را درطلب روزی» و فرمود که «از ما نیست کسی که دنیا را به جهت آخرت ترک کند یا آخرت را به جهت دنیا ترک نماید» «روزی شخصی به آن حضرت عرض کرد که ما دنیا را می طلبیم و دوست داریم که که به ما رو آورد حضرت فرمود: چه می خواهی با آن کنی؟ عرض کرد که می خواهم خود و عیالم از آن منتفع گردیم و صله رحم به جا آورم و تصدق نمایم و حج و عمره به عمل آورم فرمود: این طلب دنیا نیست، بلکه طلب آخرت است» حضرت امام موسی کاظم علیه السلام در زمینی کار می کرد به نوعی که قدمهای همایونش به عرق فرو رفته بود شخصی عرض کرد: کارگذاران کجایند که شما خود کار می کنید؟ فرمود که بیل داری کرد در زمین خود کسی که از من و پدرم بهتر است عرض کرد آن کدام شخص بود؟ فرمود: رسول الله و امیرالمومنین علیه السلام و همه پدران من به دست خود کار می کردند و زراعت می نمودند، و آن، عمل انبیا و مرسلین و اوصیاء و صالحین است» و اخبار به این مضمون بسیار است پس کار کردن و طلب نمودن روزی به جهت وسعت خود و عیال، انفاق در راه خداوند متعال است، و از دنیائی است که مستحسن و ممدوح است بلکه از برای هر مومنی لازم است که راه کسب حلالی از برای او بوده باشد، که به آن اخذ ضروریات خود را نماید حضرت امیرامومنین علیه السلام فرمود که «خدا به داود نبی وحی فرستاد که نیکو بنده ای هستی اگر از بیت المال نمی خوردی و به دست خود شغلی می کردی؟ پس داود علیه السلام به این جهت چهل شبانه روز گریست خداوند تعالی آهن را از برای او نرم کرد، و هر روز یک زره می ساخت و هزار درهم می فروخت و سیصد و شصت زره ساخت و به سیصد و شصت هزار درهم فروخت و از بیت المال مستغنی شد» به حضرت صادق علیه السلام عرض کردند که «مردی می گوید که من در خانه خود می نشینم و نماز و روزه به جای می آورم و عبادت پروردگار خود را می کنم و روزی من خواهد رسید حضرت فرمود: این یکی از آن سه نفری است که دعای ایشان مستجاب نمی شود» و از این اخبار مستفاد می شود که سزاوار هر یک از مومنین آن است که راه کسب حلال طیبی داشته باشد و این یک معنی حریت و آزادی است در نزد علمای این فن، زیرا که از برای آزادی در نزد ایشان دو معنی است: یکی این و دوم: رهائی از دست هوا و هوس، و خلاصی از بندگی قوه شهویه، که عبارت است از عفت، و ضد این، بندگی هوا و هوس است که از طرف افراط قوه شهویه است و ضد اول، رقیت و بندگی به معنی اخص است، که عبارت است از نظر به دست مردم داشتن و چشم به اموال ایشان دوختن و روزی خود و عیال را به مال مردم حواله کردن، خواه به طریق حرام، از ظلم و تعدی و غصب و دزدی و خیانت و خواه غیر حرام، از قبیل صدقه گرفتن و فضول مال مردم را اخذ کردن.
بلکه مطلق چیزی از مردم گرفتن حریت نفس را زایل، و آدمی را از زمره آزادگان خارج می کند و شکی نیست که رقیت به این معنی، از صفات مذمومه، و حالات خبیثه است، زیرا که یک نوع آن، که گرفتن مال مردم به طریق حلال نباشد. علاوه بر اینکه موجب عذاب اخروی و مواخذه الهی است، نوعی از گدائی است، که جمع شده است با بی شرمی و بی حیائی، و مشتمل است بر ذلت و پستی آری چه پستی از آن بالاتر که فقیر بینوائی را ستم کنی و به جور و تعدی، فضول اموال ایشان را بستانی و صرف خود و عیال خود کنی یا پنهان از کسی مال او را بدزدی یا خیانت کنی و به آن معاش نمائی و چه بی شرمی؟ از آن بیشتر که مال کسی را بدزدی یا به ستم بگیری و با وجود این بر صاحب بیچاره اش بزرگی بفروشی؟
و نوع دیگر آن اگر چه با وجود استحقاق حرام نباشد، اما چون باعث توقع از مردم و چشم داشتن به دست ایشان است، خالی از ذلت و انکسار و طمع از غیر پروردگار نیست و به این سبب وثوق و اعتماد به خدا کم می شود و عاقبت منجر به سلب توکل و ترجیح مخلوق بر خالق می گردد و این منافی مقتضای ایمان و معرفت خداوند منان است.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - فقر و غنا و حالتهای آنها
دانستی که دنیا عبارت است از هر چیزی که در آن از برای بنده پیش از مردن نصیبی هست خواه نعمت ومال باشد، یا منصب و جاه، یا متابعت شهوت شکم و فرج، یا طلب علو و برتری و تکبر و انتقام و غضب و تشفی غیظ یا غیر اینها و بالجمله از برای دنیا شعب و فروعی بی حد است و لیکن اعظم آفات آن که متعلق به قوه شهویه است مال است، زیرا که هر زنده ای محتاج به آن است.
و از برای مال، فواید بسیار، و آفات و غوایل بی شماری است و تمیز خوب و بد آن در نهایت صعوبت و اشکال است، زیرا که از نبودن مال، صفت فقر و احتیاج به هم می رسد و از وجود آن، وصف غنا و ثروت حاصل می شود و این هر دو صفتی است که خدا بندگان خود را به آنها امتحان می فرماید.
و از برای فقیر، دو حالت متصور است: حرص و قناعت که یکی محمود و دیگری مذموم است.
و حریص بر دو قسم است: یکی: حریصی است که حرص آن به کسب و صنعت کردن است، بدون طمع در مال مردم و دیگری آنکه حرص او به گرفتن مال مردم به زور و ظلم، یا به تکدی و سوال است و هر دو طایفه هلاک اند گو طایفه آخر بدتر از اولی باشد.
و از برای غنی نیز دو حالت است: امساک و بذل یکی ممدوح و دیگری مذموم.
و بذل هم بر دو نوع است: میانه روی و اسراف اول محمود و ثانی مذموم و غیر اینها از جمیع این امور، اموری هستند که فهمیدن آنها مشکل است و کسی که طالب مال باشد باید اول تمیز میان نیک و بد این حالت بکند و طریقه نیک آن را پیشنهاد خود سازد تا نجات یابد.
و از برای مال، فواید بسیار، و آفات و غوایل بی شماری است و تمیز خوب و بد آن در نهایت صعوبت و اشکال است، زیرا که از نبودن مال، صفت فقر و احتیاج به هم می رسد و از وجود آن، وصف غنا و ثروت حاصل می شود و این هر دو صفتی است که خدا بندگان خود را به آنها امتحان می فرماید.
و از برای فقیر، دو حالت متصور است: حرص و قناعت که یکی محمود و دیگری مذموم است.
و حریص بر دو قسم است: یکی: حریصی است که حرص آن به کسب و صنعت کردن است، بدون طمع در مال مردم و دیگری آنکه حرص او به گرفتن مال مردم به زور و ظلم، یا به تکدی و سوال است و هر دو طایفه هلاک اند گو طایفه آخر بدتر از اولی باشد.
و از برای غنی نیز دو حالت است: امساک و بذل یکی ممدوح و دیگری مذموم.
و بذل هم بر دو نوع است: میانه روی و اسراف اول محمود و ثانی مذموم و غیر اینها از جمیع این امور، اموری هستند که فهمیدن آنها مشکل است و کسی که طالب مال باشد باید اول تمیز میان نیک و بد این حالت بکند و طریقه نیک آن را پیشنهاد خود سازد تا نجات یابد.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
مدح مال و ثروت
و مخفی نماند که همچنان که در آیات و اخبار مذمت بسیار از برای مال رسیده، همچنین مدح آن نیز وارد شده است و خدای تعالی آن را در قرآن کریم خیر نامیده است و پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «خوب چیزی است مال صالح از برای مرد صالح» و همه اخباری که در ثواب صدقه دادن و میهمانی و سخاوت و حج، و غیر اینها از چیزهائی که تحصیل آنها به مال بسته است رسیده، دلالت بر خوبی مال می کند و «توفیق میان این اخبار آن است که مال می تواند شد که وسیله وصول به سعادت اخرویه، و فوز به درجات علیه گردد و ممکن است که به واسطه رسیدن به مقاصد فاسده، که سد راه علم و عمل و حجاب سعادت ابدند شود پس هر مالی که به مصرف اول رسید، ممدوح و مستحسن است و آنچه به مصرف دوم رسید، مذموم و مستهجن است و اخباری که دلالت بر مدح آن می کند بر اول محمول، و آنچه دلالت بر مذمت آن می نماید، حمل بر دویم می شود و چون اکثر طبایع بنی آدم، به پیروی شهوات نفسانیه مایل، و آن به واسطه مال حاصل می شود، به این جهت زاید بر قدر کفاف آن در محل خطر و حذر از آن بهتر است و طوایف انبیاء، و خیل اولیا، از شر آن پناه به خداوند منان بردند.
حتی اینکه پیغمبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پروردگارا قوت آل محمد را به قدر کفاف کن» و گفت: «خداوندا مرا زندگانی عطا کن، چون زندگی مسکینان، و بمیران، چون مردن مسکینان».
حتی اینکه پیغمبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پروردگارا قوت آل محمد را به قدر کفاف کن» و گفت: «خداوندا مرا زندگانی عطا کن، چون زندگی مسکینان، و بمیران، چون مردن مسکینان».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - مفاسد مال و ثروت
از آنچه گذشت روشن شد که مال مانند مار است، که هم در آن زهر است و هم «تریاق» مفاسد آن زهر آن، و فواید آن تریاقش است و هر که آنها را بشناسد می تواند از شر مال احتراز، و خیر آن را اخذ نماید و به جهت این مطلب می گوئیم: اما مفاسد مال بر دو قسم است: مفاسد دنیائی و دینی و آخرتی.
اما مفاسد دنیائی آن، زحمتها و شدایدی است که دیده می شود که اغنیا و مالداران، از ترس و بیم و حزن و اندوه و هم و غم و پریشانی خاطر و تفرق احوال و تلخی عیش و زحمت در تحصیل مال، و محافظت و نگاهبانی آن، و دفع دزد و ظالم و حاسد از آن، به آن مبتلا و گرفتارند آری:
خوش فرش بوریا و گدائی و خواب امن
کاین عیش نیست در خور اورنگ خسروی
و اما مفاسد دینیه آن، سه نوع است: اول آنکه باعث ارتکاب معاصی گردد، زیرا که به واسطه مال، قدرت بر معاصی حاصل، و راه وصول به آنها آسان می گردد پس هر گاه شهوت معصیت به حرکت آید و انسان خود را قادر بر آن ببیند و به سهولت به آن تواند رسید بسا باشد که مرتکب آن شود و گناهی از او سر زند و اما اگر مأیوس از امکان آن گناه باشد و قدرت بر آن نداشته باشد داعیه آن معصیت را نمی کند.
و از این جهت است که گفته اند که یکی از اسباب عصمت از معصیت، عدم قدرت بر آن است پس کسی که به واسطه مال، بر گناه قادر شد، اگر مرتکب آن شود هلاک می شود و اگر مرتکب نگردد و صبر کند، آن نیز شدت و زحمتی است، زیرا که صبر با وجود قدرت نیز بسیار شدید است.
دوم آنکه باعث غرق خوش گذرانیدن و فرو رفتن به نعمتها می گردد، زیرا که همچنان که می بینیم، غالب آن است که مالداران مشغول تنعم می شوند و به خوشگذرانیدن الفت و عادت می کنند و نمی توانند از نعمتها بگذرند و هر یک لذتی را که یافتند میل به لذت دیگر می کنند و چون به این معتاد شدند، و به خوشگذرانیدن عادت کردند، بسا باشد که از حلال میسر نگردد پس دست به مال مشتبه دراز می کنند و به تدریج از آن تجاوز نموده به حرام فرو می روند و به این جهت به انواع اخلاق رذیله، از: کذب و ریا و حسد و غیر اینها مبتلا می گردند.
و بسیار کم اتفاق می افتد که کسی صاحب مال و ثروت باشد و به خوشگذرانیدن و تنعم عادت نکند و در صدد آن نباشد و کسی که انواع اطعمه لذیذه و لباسهای فاخره از برای او میسر باشد کجا می تواند آنها را ترک کند و به نان جوی و جامه کهنه ای قناعت کند؟ آری: این شأن کسی است که صاحب نفس قوی قدسیه باشد، مانند: سلیمان بن داود علیه السلام و امثال او علاوه بر این، بعد از آنکه مال آدمی بسیار شد محتاج به اعوان و انصار می گردد و سروکار او با مردم می افتد و کسی را که سروکار با اهل دنیا باشد چاره ندارد که با ایشان به نفاق و دوروئی سلوک نماید با وجود آنکه سروکار با اهل دنیا داشتن، باعث عداوت و کینه و حسد و کبر و ریا و غیبت و بهتان و سخن چینی و سایر معاصی می گردد.
و این همه از شومی مال، و احتیاج به حفظ اصلاح آن هم می رسد.
سوم: و آن مفسده ای است که هیچ صاحب مالی از آن خالی نیست و آن، این است که نگاهداشتن و حفظ مال، و انجام دادن امور متعلفه به آن، آدمی را از یاد خدا باز می دارد و هر چه به واسطه آن انسان از یاد خدا غافل شود، نیست مگر خسران و وبال.
و از این جهت حضرت عیسی علیه السلام فرمود: «در مال سه آفت است یکی آنکه آن را از غیر وجه حلال اخذ کنی، عرض کردند که اگر از ممر حلال به دست آید؟ فرمود: آفتی دیگر دارد که آن را در غیر موقعش صرف نمایی عرض کردند که اگر در موقعش صرف کنی؟ فرمود که آفت دیگر دارد که در جا به جا کردن و نگاهداشتن آن آدمی را از یاد خدا باز می دارد» و این دردی است که بی دوا، و مرضی است بی شفا، زیرا که روح عبادت و حقیقت آن، یاد خدا و تفکر در عظمت و جلال اوست و این دلی می خواهد فارغ، و خاطری جمع
بی غم و اندیشه سود و زیان نه خیال این فلان و آن فلان و صاحب ده و مرزعه، صبح و شام در فکر حساب سر کار و خیانت آن، و کوتاهی برزگران در امر مزرعه و زراعت و عمارت است گاهی مشغول فکر منازعه با شرکاء اراضی و قنوات، و زمانی متوجه خیال خصومت با اهل خراج و «مالوجهات»، لحظه ای در یادگاو و خر، و ساعتی در فکر اسب و استر.
گاه اندر فکر گاو و استری
گاه آلوده غم اسب و خری
شب در خیال طویله و انبار، روز در کار آبیاری و شیار، و غیر اینها از افکار بسیار و تاجر مسکین روز و شب با صد فکر قرین، گاهی در فکر خیانت شریک، و زمانی در تهیه اسباب سفر دور و نزدیک، گاه می گوید: فلان شریک همه سود را برد، و زمانی فکر می کند که فلان، «مضارب» سرمایه را تمام خورد، یا فلان کس در عمل کوتاهی کرد یا نه، و فلان شخص مال را ضایع نمود یا نه، و فلان محاسبه سهو است یا درست، فلان حریف در معامله سخت است یا سست، در اغلب اوقات در غربت محزون و مغموم، و به جهت کساد بازار و ناروائی مالش اندوهناک و مهموم و همچنین سایر مالداران
و بالجمله فکرهای اهل دنیا را نهایتی، و خیالات ایشان را غایتی نیست و کسی که بجز فکر قوت سال خود را ندارد، و زیادتر از آن را نمی طلبد، از همه خیالات فارغ، و از جمیع این آفات سالم است.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
و اما فواید مال: پس آن نیز بر دو قسم است: دنیائی و آخرتی
اما فواید دنیائی آن، چیزهائی است که فایده آن پیش از مرگ ظاهر می شود، مثل خلاصی از ذلت سوال، و خجلت عیال، و خواری و پستی و حقارت و تهدیستی و عزت و بزرگی در میان مردمان، و بسیاری دوستان و اعوان، و حصول وقع و اعتبار در دلها، و امثال اینها.
و اما فواید آخرتی آن، سه نوع است: اول اینکه صرف خود نماید از برای به جا آوردن عبادات، و قوت یافتن بر طاعات، و ستر عورت، و جهاد و حج و امثال اینها.
دوم اینکه به مصرف مردمان برساند، یا به جهت فقرا و استحقاق ایشان و ثواب این ظاهر و روشن است یا به جهت رعایت شأن و مروت خود، و زیادتی صداقت و محبت مردمان، مانند مهمانی کردن و هدیه دادن و اعانت مردم نمودن و نحو اینها و از برای هر یک از اینها ثواب بسیار در اخبار رسیده است و فقر و استحقاق در ثواب اینها شرط نیست
بلی شرط ثواب در اینها نیت قربت است، یا از برای حفظ آبروی خود، چون دفع شر ظالم، و بستن زبان هرزه گویان و امثال اینها و این نیز موجب ثواب می شود.
و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هر مالی را که آدمی به جهت محافظت آبروی خود صرف کند حکم صدقه دارد» یا به کسی دهد که خدمت او را کند و شغلی که به او رجوع کند به انجام رساند و شکی نیست که این نیز از امور متعلقه به آخرت است، زیرا که کارهائی که انسان به جهت زندگانی به آن محتاج است بسیار است و اگر همه را خود متوجه شود وقت او ضایع می شود و روزگارش به حیف می رود و از کار آخرت باز می ماند و شکی نیست که کسی را که هیچ مالی نیست باید همه این کارها را خود متوجه شود و از ذکر و فکر و عبادت و طاعت بازماند.
سوم آنکه آن را به مصرف خیرات جاریه، و باقیات الصالحات رساند از: ساختن مسجد و مدرسه و رباط و پل و اجرای قنوات و نوشتن قرآن و کتاب و نشاندن اشجار، و امثال اینها از چیزهائی که بعد از آدمی باقی می ماند، و مدتها ثواب آن روز به روز عاید می گردد، و باعث دعای بندگان خد از خوبان و صالحان می شود و اسم آدمی به خیر مذکور می گردد.
اما مفاسد دنیائی آن، زحمتها و شدایدی است که دیده می شود که اغنیا و مالداران، از ترس و بیم و حزن و اندوه و هم و غم و پریشانی خاطر و تفرق احوال و تلخی عیش و زحمت در تحصیل مال، و محافظت و نگاهبانی آن، و دفع دزد و ظالم و حاسد از آن، به آن مبتلا و گرفتارند آری:
خوش فرش بوریا و گدائی و خواب امن
کاین عیش نیست در خور اورنگ خسروی
و اما مفاسد دینیه آن، سه نوع است: اول آنکه باعث ارتکاب معاصی گردد، زیرا که به واسطه مال، قدرت بر معاصی حاصل، و راه وصول به آنها آسان می گردد پس هر گاه شهوت معصیت به حرکت آید و انسان خود را قادر بر آن ببیند و به سهولت به آن تواند رسید بسا باشد که مرتکب آن شود و گناهی از او سر زند و اما اگر مأیوس از امکان آن گناه باشد و قدرت بر آن نداشته باشد داعیه آن معصیت را نمی کند.
و از این جهت است که گفته اند که یکی از اسباب عصمت از معصیت، عدم قدرت بر آن است پس کسی که به واسطه مال، بر گناه قادر شد، اگر مرتکب آن شود هلاک می شود و اگر مرتکب نگردد و صبر کند، آن نیز شدت و زحمتی است، زیرا که صبر با وجود قدرت نیز بسیار شدید است.
دوم آنکه باعث غرق خوش گذرانیدن و فرو رفتن به نعمتها می گردد، زیرا که همچنان که می بینیم، غالب آن است که مالداران مشغول تنعم می شوند و به خوشگذرانیدن الفت و عادت می کنند و نمی توانند از نعمتها بگذرند و هر یک لذتی را که یافتند میل به لذت دیگر می کنند و چون به این معتاد شدند، و به خوشگذرانیدن عادت کردند، بسا باشد که از حلال میسر نگردد پس دست به مال مشتبه دراز می کنند و به تدریج از آن تجاوز نموده به حرام فرو می روند و به این جهت به انواع اخلاق رذیله، از: کذب و ریا و حسد و غیر اینها مبتلا می گردند.
و بسیار کم اتفاق می افتد که کسی صاحب مال و ثروت باشد و به خوشگذرانیدن و تنعم عادت نکند و در صدد آن نباشد و کسی که انواع اطعمه لذیذه و لباسهای فاخره از برای او میسر باشد کجا می تواند آنها را ترک کند و به نان جوی و جامه کهنه ای قناعت کند؟ آری: این شأن کسی است که صاحب نفس قوی قدسیه باشد، مانند: سلیمان بن داود علیه السلام و امثال او علاوه بر این، بعد از آنکه مال آدمی بسیار شد محتاج به اعوان و انصار می گردد و سروکار او با مردم می افتد و کسی را که سروکار با اهل دنیا باشد چاره ندارد که با ایشان به نفاق و دوروئی سلوک نماید با وجود آنکه سروکار با اهل دنیا داشتن، باعث عداوت و کینه و حسد و کبر و ریا و غیبت و بهتان و سخن چینی و سایر معاصی می گردد.
و این همه از شومی مال، و احتیاج به حفظ اصلاح آن هم می رسد.
سوم: و آن مفسده ای است که هیچ صاحب مالی از آن خالی نیست و آن، این است که نگاهداشتن و حفظ مال، و انجام دادن امور متعلفه به آن، آدمی را از یاد خدا باز می دارد و هر چه به واسطه آن انسان از یاد خدا غافل شود، نیست مگر خسران و وبال.
و از این جهت حضرت عیسی علیه السلام فرمود: «در مال سه آفت است یکی آنکه آن را از غیر وجه حلال اخذ کنی، عرض کردند که اگر از ممر حلال به دست آید؟ فرمود: آفتی دیگر دارد که آن را در غیر موقعش صرف نمایی عرض کردند که اگر در موقعش صرف کنی؟ فرمود که آفت دیگر دارد که در جا به جا کردن و نگاهداشتن آن آدمی را از یاد خدا باز می دارد» و این دردی است که بی دوا، و مرضی است بی شفا، زیرا که روح عبادت و حقیقت آن، یاد خدا و تفکر در عظمت و جلال اوست و این دلی می خواهد فارغ، و خاطری جمع
بی غم و اندیشه سود و زیان نه خیال این فلان و آن فلان و صاحب ده و مرزعه، صبح و شام در فکر حساب سر کار و خیانت آن، و کوتاهی برزگران در امر مزرعه و زراعت و عمارت است گاهی مشغول فکر منازعه با شرکاء اراضی و قنوات، و زمانی متوجه خیال خصومت با اهل خراج و «مالوجهات»، لحظه ای در یادگاو و خر، و ساعتی در فکر اسب و استر.
گاه اندر فکر گاو و استری
گاه آلوده غم اسب و خری
شب در خیال طویله و انبار، روز در کار آبیاری و شیار، و غیر اینها از افکار بسیار و تاجر مسکین روز و شب با صد فکر قرین، گاهی در فکر خیانت شریک، و زمانی در تهیه اسباب سفر دور و نزدیک، گاه می گوید: فلان شریک همه سود را برد، و زمانی فکر می کند که فلان، «مضارب» سرمایه را تمام خورد، یا فلان کس در عمل کوتاهی کرد یا نه، و فلان شخص مال را ضایع نمود یا نه، و فلان محاسبه سهو است یا درست، فلان حریف در معامله سخت است یا سست، در اغلب اوقات در غربت محزون و مغموم، و به جهت کساد بازار و ناروائی مالش اندوهناک و مهموم و همچنین سایر مالداران
و بالجمله فکرهای اهل دنیا را نهایتی، و خیالات ایشان را غایتی نیست و کسی که بجز فکر قوت سال خود را ندارد، و زیادتر از آن را نمی طلبد، از همه خیالات فارغ، و از جمیع این آفات سالم است.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
و اما فواید مال: پس آن نیز بر دو قسم است: دنیائی و آخرتی
اما فواید دنیائی آن، چیزهائی است که فایده آن پیش از مرگ ظاهر می شود، مثل خلاصی از ذلت سوال، و خجلت عیال، و خواری و پستی و حقارت و تهدیستی و عزت و بزرگی در میان مردمان، و بسیاری دوستان و اعوان، و حصول وقع و اعتبار در دلها، و امثال اینها.
و اما فواید آخرتی آن، سه نوع است: اول اینکه صرف خود نماید از برای به جا آوردن عبادات، و قوت یافتن بر طاعات، و ستر عورت، و جهاد و حج و امثال اینها.
دوم اینکه به مصرف مردمان برساند، یا به جهت فقرا و استحقاق ایشان و ثواب این ظاهر و روشن است یا به جهت رعایت شأن و مروت خود، و زیادتی صداقت و محبت مردمان، مانند مهمانی کردن و هدیه دادن و اعانت مردم نمودن و نحو اینها و از برای هر یک از اینها ثواب بسیار در اخبار رسیده است و فقر و استحقاق در ثواب اینها شرط نیست
بلی شرط ثواب در اینها نیت قربت است، یا از برای حفظ آبروی خود، چون دفع شر ظالم، و بستن زبان هرزه گویان و امثال اینها و این نیز موجب ثواب می شود.
و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هر مالی را که آدمی به جهت محافظت آبروی خود صرف کند حکم صدقه دارد» یا به کسی دهد که خدمت او را کند و شغلی که به او رجوع کند به انجام رساند و شکی نیست که این نیز از امور متعلقه به آخرت است، زیرا که کارهائی که انسان به جهت زندگانی به آن محتاج است بسیار است و اگر همه را خود متوجه شود وقت او ضایع می شود و روزگارش به حیف می رود و از کار آخرت باز می ماند و شکی نیست که کسی را که هیچ مالی نیست باید همه این کارها را خود متوجه شود و از ذکر و فکر و عبادت و طاعت بازماند.
سوم آنکه آن را به مصرف خیرات جاریه، و باقیات الصالحات رساند از: ساختن مسجد و مدرسه و رباط و پل و اجرای قنوات و نوشتن قرآن و کتاب و نشاندن اشجار، و امثال اینها از چیزهائی که بعد از آدمی باقی می ماند، و مدتها ثواب آن روز به روز عاید می گردد، و باعث دعای بندگان خد از خوبان و صالحان می شود و اسم آدمی به خیر مذکور می گردد.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - طرق رهایی از مفاسد مال
هر که خواهد از مفاسد مال رهائی یابد باید چند چیز را مراعات نماید:
اول اینکه غرض از مال داشتن، و فایده آن، و سبب آفریدن آن، و علت احتیاج به آن را برخورد تا در طلب زیادتر از قدر حاجت برنیاید دوم اینکه جهت «مداخل آن را ملاحظه نماید و از حرام، بلکه از مشتبه اجتناب نماید و همچنین از مداخلی که مکروه هستند، یا باعت نقص مروت و زوال حریت نفس اند احتراز نماید، چون هدیه ای که بوی رشوه دهد، یا سوال از خلق که موجب ذلت و خواری است سوم اینکه راه خرج را مراعات کند، و در آن اقتصاد، یعنی میانه روی نماید نه اسراف کند، و نه تنگ گیری حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «محتاج نشد هر که در خرج میانه روی کرد»
و از برای اقتصاد در خوراک و پوشاک و سکنی، سه درجه است: ادنی و وسط و اعلی و ظاهر آن است که میل به طرف ادنی بهتر و اولی باشد، تا در روز قیامت از جمله سبکباران بوده باشد.
چهارم اینکه آن را به مصارف حقه خرج کند و در باطل صرف نکند، که گناه خرج نمودن به باطل با کسب کردن از حرام یکسان است.
پنجم اینکه نیت خود را در کسب و خرج و اقتصاد، و جمیع وجوه، خالص کند.
پس آنچه را تحصیل می کند، به جهت استعانت بر امر آخرت تحصیل کند و از آنچه اجتناب می کند، به جهت خدا اجتناب نماید و هر گاه چنین رفتار نماید، مال داشتن ضرری به او نمی رساند.
از این جهت حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که «هرگاه مردی جمیع آنچه در روی زمین است جمع کند و در آن نیت قرب داشته باشد او از جمله زاهدان است اگر همه را دست بردارد و از برای خدا نباشد زاهد نیست» پس لایق مومن، آن است که هر کاری می کند از برای خدا کند تا آن کار از برای او عبادت باشد پس هر که از مال به قدر حاجت خود و عیال ضبط، و فاضل آن را صرف برادران مومن کند، آن کسی است که تریاق مال را گرفته و زهر آن را ریخته است و بسیار مال، ضرر به او نمی رساند، ولیکن این، کار هر کسی نیست و از برای همه کس میسر نه بلکه این شأن آن کسی است که او را دیده بینا، و دل دانا، و قوت دین، و کمال یقین بوده باشد و این چنین کسی هرگاه همه مال عالم از برای او جمع شود او را از خدا مشغول نمی سازد، و به هلاکت نمی رساند.
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرق گشتند و نگشتند به آب آلوده
اما عامی که خواهد در مالداری، خود را شبیه به این اشخاص نماید مانند این است که افسونگری صاحب وقوف، ماری را بگیرد که تریاق آن را بکشد و طفلی آن را ببیند و شکل مار و خط و خال آن و نعومت و نرمی آن در نظر او جلوه کند، اقتدا به آن افسونگر نموده، ماری را بگیرد، و دفعه آن مار، او را بکشد.
بلی: فرق میان کسی که او را مار کشته باشد، و کسی که مال او را کشته باشد این است که کشته مار، در همان حال می فهمد اما کشته مال، بسا باشد که نداند که کشته شده است و وقتی برمی خورد که دیگر سودی ندارد.
آری: اگر کور می تواند که مانند بینا در کنار دریا و قله های کوه و بیشه ها و جنگلها راه رود، عامی و جاهل نیز می تواند مانند عالم دیندار کامل، مال بسیار داشته باشد و از مفاسد آن نجات یابد.
اول اینکه غرض از مال داشتن، و فایده آن، و سبب آفریدن آن، و علت احتیاج به آن را برخورد تا در طلب زیادتر از قدر حاجت برنیاید دوم اینکه جهت «مداخل آن را ملاحظه نماید و از حرام، بلکه از مشتبه اجتناب نماید و همچنین از مداخلی که مکروه هستند، یا باعت نقص مروت و زوال حریت نفس اند احتراز نماید، چون هدیه ای که بوی رشوه دهد، یا سوال از خلق که موجب ذلت و خواری است سوم اینکه راه خرج را مراعات کند، و در آن اقتصاد، یعنی میانه روی نماید نه اسراف کند، و نه تنگ گیری حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «محتاج نشد هر که در خرج میانه روی کرد»
و از برای اقتصاد در خوراک و پوشاک و سکنی، سه درجه است: ادنی و وسط و اعلی و ظاهر آن است که میل به طرف ادنی بهتر و اولی باشد، تا در روز قیامت از جمله سبکباران بوده باشد.
چهارم اینکه آن را به مصارف حقه خرج کند و در باطل صرف نکند، که گناه خرج نمودن به باطل با کسب کردن از حرام یکسان است.
پنجم اینکه نیت خود را در کسب و خرج و اقتصاد، و جمیع وجوه، خالص کند.
پس آنچه را تحصیل می کند، به جهت استعانت بر امر آخرت تحصیل کند و از آنچه اجتناب می کند، به جهت خدا اجتناب نماید و هر گاه چنین رفتار نماید، مال داشتن ضرری به او نمی رساند.
از این جهت حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که «هرگاه مردی جمیع آنچه در روی زمین است جمع کند و در آن نیت قرب داشته باشد او از جمله زاهدان است اگر همه را دست بردارد و از برای خدا نباشد زاهد نیست» پس لایق مومن، آن است که هر کاری می کند از برای خدا کند تا آن کار از برای او عبادت باشد پس هر که از مال به قدر حاجت خود و عیال ضبط، و فاضل آن را صرف برادران مومن کند، آن کسی است که تریاق مال را گرفته و زهر آن را ریخته است و بسیار مال، ضرر به او نمی رساند، ولیکن این، کار هر کسی نیست و از برای همه کس میسر نه بلکه این شأن آن کسی است که او را دیده بینا، و دل دانا، و قوت دین، و کمال یقین بوده باشد و این چنین کسی هرگاه همه مال عالم از برای او جمع شود او را از خدا مشغول نمی سازد، و به هلاکت نمی رساند.
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرق گشتند و نگشتند به آب آلوده
اما عامی که خواهد در مالداری، خود را شبیه به این اشخاص نماید مانند این است که افسونگری صاحب وقوف، ماری را بگیرد که تریاق آن را بکشد و طفلی آن را ببیند و شکل مار و خط و خال آن و نعومت و نرمی آن در نظر او جلوه کند، اقتدا به آن افسونگر نموده، ماری را بگیرد، و دفعه آن مار، او را بکشد.
بلی: فرق میان کسی که او را مار کشته باشد، و کسی که مال او را کشته باشد این است که کشته مار، در همان حال می فهمد اما کشته مال، بسا باشد که نداند که کشته شده است و وقتی برمی خورد که دیگر سودی ندارد.
آری: اگر کور می تواند که مانند بینا در کنار دریا و قله های کوه و بیشه ها و جنگلها راه رود، عامی و جاهل نیز می تواند مانند عالم دیندار کامل، مال بسیار داشته باشد و از مفاسد آن نجات یابد.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فضیلت و ثواب قرض دادن
پنجم: قرض دادن است و آن نیز از ثمرات سخاوت و فضل است و ثواب آن بی نهایت است.
حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود که هر که قرض بدهد به مردی تا زمانی که قدرت بر اداء آن داشته باشد، مال او در زکوه است، و خود او ملائکه در نماز است، تا آن را بگیرد».
از حضرت صادق علیه السلام مروی است که بر در بهشت نوشته است که «ثواب صدقه را ده مقابل می دهند و ثواب قرض را هیجده مقابل» و در حدیثی دیگر از آن سرور مروی است که «هر مومنی که به هر مومنی قرض بدهد از برای خدا، در هر آنی ثواب صدقه را دارد تا مال به او برسد» و سر آن این است که درهر آنی می تواند مطالبه آن را بکند و چون مطالبه نکند ثواب صدقه دارد و مخفی نماند که مراد از قرضی که ثواب آن رسیده است، قرض الحسنه ای است که از برای خدا باشد اما قرضی که به واسطه آن نفع دنیوی به صاحب مال می رسد و غرض او نفع بردن است، ثوابی ندارد.
حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود که هر که قرض بدهد به مردی تا زمانی که قدرت بر اداء آن داشته باشد، مال او در زکوه است، و خود او ملائکه در نماز است، تا آن را بگیرد».
از حضرت صادق علیه السلام مروی است که بر در بهشت نوشته است که «ثواب صدقه را ده مقابل می دهند و ثواب قرض را هیجده مقابل» و در حدیثی دیگر از آن سرور مروی است که «هر مومنی که به هر مومنی قرض بدهد از برای خدا، در هر آنی ثواب صدقه را دارد تا مال به او برسد» و سر آن این است که درهر آنی می تواند مطالبه آن را بکند و چون مطالبه نکند ثواب صدقه دارد و مخفی نماند که مراد از قرضی که ثواب آن رسیده است، قرض الحسنه ای است که از برای خدا باشد اما قرضی که به واسطه آن نفع دنیوی به صاحب مال می رسد و غرض او نفع بردن است، ثوابی ندارد.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - مداخل مال حلال
بدان که مداخل از حلال، از پنج قسم بیرون نیست:
اول: چیزی که از مباحات باشد، و از مالکی گرفته نشود مثل: معدنیاتی که بلا مالک باشد و احیای اراضی موات، و صید حیوانات، و هیمه کشی و خارکنی از صحرای موات، و آب کشیدن از رودخانه و شطوط و اینها همه حلال است، اگر دیگری آن را تصرف نکرده باشد، از کسانی که مال او شرعا محفوظ است و تفصیل احکام شرعیه آنها در کتاب احیاء موات از کتب فقهیه است.
دوم: آنچه به قهر و غلبه از کسی که مال او حلال است، گرفته شود مثل غنیمت کفار حربی و اموال ایشان و آن نیز از برای مسلمین حلال است، به شروطی که در کتاب جزیه از فقه مذکور است.
سوم: آنچه به حکم شرع، یا رضای مالک، از زنده یا مرده، بدون عوض به دیگری منتقل شود مثل صدقات و بخشش و میراث و این قسم، حلال است هرگاه آن کسی که تحصیل اینها را کرده بود از مداخل حلال بدست آورده باشد و سایر شروطی را که در کتاب هبه و مواریث و وصایا و صدقات از فقه مضبوط است جامع باشد.
چهارم: آنچه به معاوضه و تراضی به دیگری نقل نمود و این نیز حلال است هرگاه جامع شروط و آدابی که در فن معاملات فقه و مذکور است، از بیع و «سلم و اجاره و صلح و «شرکت» و «جعاله» و غیر اینها باشد.
پنجم: آنچه از زراعت و منافع حیوانات به دست می آید و آنها حلال است هرگاه زمین و تخم و آب حلال باشند و اینها مداخل حلال است که طالب نجات باید آنچه کسب می کند از یکی از این مداخل باشد به موافق فتوای فقیه عادل حی جامع الشرائط.
و هر مالی که از یکی از این مداخل نباشد، یا جامع آداب و شروط نباشد حلال نیست و کسی که طالب سعادت باشد باید از برای خود حرفه و کسبی قرار دهد که معاش او از آن بشود یا مستغلی، یا سرمایه ای داشته باشد که دیگری در آنها عمل نموده گذران او از آنجا شود بعضی مردم که ایشان را سرمایه، یا مستغلی نیست، و از آموختن صنعت و کسب هم تغافل می نمایند، یا بعد از آموختن، در تحصیل معاش بر وجه حلال از آنها تکاهل می ورزند و محتاج می شوند به اینکه از آنچه دیگران کسب کرده اند بگیرند و صرف خود کنند و این جماعت غالبا یکی از دو حرفه خسیسه را اختیار می کنند که یکی را لصوصیت یعنی دزدی، و دیگری را گدائی می نامند و هر یک از این دو نوع را اصناف مختلفه است.
اول: چیزی که از مباحات باشد، و از مالکی گرفته نشود مثل: معدنیاتی که بلا مالک باشد و احیای اراضی موات، و صید حیوانات، و هیمه کشی و خارکنی از صحرای موات، و آب کشیدن از رودخانه و شطوط و اینها همه حلال است، اگر دیگری آن را تصرف نکرده باشد، از کسانی که مال او شرعا محفوظ است و تفصیل احکام شرعیه آنها در کتاب احیاء موات از کتب فقهیه است.
دوم: آنچه به قهر و غلبه از کسی که مال او حلال است، گرفته شود مثل غنیمت کفار حربی و اموال ایشان و آن نیز از برای مسلمین حلال است، به شروطی که در کتاب جزیه از فقه مذکور است.
سوم: آنچه به حکم شرع، یا رضای مالک، از زنده یا مرده، بدون عوض به دیگری منتقل شود مثل صدقات و بخشش و میراث و این قسم، حلال است هرگاه آن کسی که تحصیل اینها را کرده بود از مداخل حلال بدست آورده باشد و سایر شروطی را که در کتاب هبه و مواریث و وصایا و صدقات از فقه مضبوط است جامع باشد.
چهارم: آنچه به معاوضه و تراضی به دیگری نقل نمود و این نیز حلال است هرگاه جامع شروط و آدابی که در فن معاملات فقه و مذکور است، از بیع و «سلم و اجاره و صلح و «شرکت» و «جعاله» و غیر اینها باشد.
پنجم: آنچه از زراعت و منافع حیوانات به دست می آید و آنها حلال است هرگاه زمین و تخم و آب حلال باشند و اینها مداخل حلال است که طالب نجات باید آنچه کسب می کند از یکی از این مداخل باشد به موافق فتوای فقیه عادل حی جامع الشرائط.
و هر مالی که از یکی از این مداخل نباشد، یا جامع آداب و شروط نباشد حلال نیست و کسی که طالب سعادت باشد باید از برای خود حرفه و کسبی قرار دهد که معاش او از آن بشود یا مستغلی، یا سرمایه ای داشته باشد که دیگری در آنها عمل نموده گذران او از آنجا شود بعضی مردم که ایشان را سرمایه، یا مستغلی نیست، و از آموختن صنعت و کسب هم تغافل می نمایند، یا بعد از آموختن، در تحصیل معاش بر وجه حلال از آنها تکاهل می ورزند و محتاج می شوند به اینکه از آنچه دیگران کسب کرده اند بگیرند و صرف خود کنند و این جماعت غالبا یکی از دو حرفه خسیسه را اختیار می کنند که یکی را لصوصیت یعنی دزدی، و دیگری را گدائی می نامند و هر یک از این دو نوع را اصناف مختلفه است.