عبارات مورد جستجو در ۶۷ گوهر پیدا شد:
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۱۵ - طبیب
زان طبیب امرد به درد خویشتن جستم دوا
گفت امشب خانه ات را می کنم دارالشفا!
میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۹
از بس که دایم بی‌گنه آزرده‌ام از یار خود
شرمندگیها می‌کشم، پیش نصیحت‌کار خود
صد بار اگر افسون کنم، شور جنون افزون کنم
یارب چه سازم چون کنم،‌ درمانده‌ام در کار خود
فارغ ز ذوق محفلم، وز ساز عشرت غافلم
در گوشه غم خوشدلم، با ناله‌های زار خود
دانسته از حالم بتر، هر روز از روز دگر
از ذوق این، هر دم خبر می‌پرسد از بیمار خود
مستی که دارم والهم، در پای او گر جان دهم
صد منت دیگر نهم، بر جان منت‌دار خود
دل از من آن آشوب جان، برد و پی دفع گمان
گه دوستم با دشمنان، گه یار با اغیار خود
در بزم‌سازی دم‌به‌دم، بی‌تابم از داغ ستم
پیش تو باید بودنم، شرمنده از اطوار خود
گم شد دل پر آرزو، من در‌به‌در در جست‌وجو
میلی بیا بگذر ازو، دیگر مکن آزار خود
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۳۹
بی او غم پا و سر ندارم
گر جان برود، خبر ندارم
صیاد بر آشیانه ام تاخت
دانست که بال و پر ندارم
دارم دوهزار دشنه چون بید
در کشتن خود، جگر ندارم
درکارگه هنرفروشی
جز بی هنری، هنر ندارم
راهی ز قفس به آشیان هست
افسوس که راهبر ندارم
طغراصفتم وظیفه، زاری ست
در دست چو زور و زر ندارم
صوفی محمد هروی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷
ایا حکیم مسیحا دم ستوده خصال
عوارضات ز تشخیص تو بپرهیزد
به هر مریض که چشم عنایت تو فتد
درین زمانه یقین دان نصیحت آمیزد
مراست یک مرضی واقع این زمان به بدن
که از تردد او دیده خون همی ریزد
مثانه سرد و ازین غم جگر مرا شده گرم
که هیچ مرغ بدن شهوتی نه انگیزد
تکبری به دماغش چنان شدست پدید
که گر سلام کند فرج، بر نمی خیزد
مثال خسته یکساله سر نهاده به جای
چو...بنده همین آب دیده می ریزد
به حیله جانب خلوت سراش چون ببرم
مثال خر فکند سر به پیش و بستیزد
چو بخت کرد فراموش یار ازین جهتم
دل شکسته بگوئید با که آمیزد
ایا حکیم ز لطف و کرم دوایی کن
وگر نه صوفی مسکین ز شهر بگریزد
مهدی اخوان ثالث : زمستان
بیمار
بیمارم، مادر جان
می‌دانم، می‌بینی
می‌بینم، می‌دانی
می‌ترسی، می‌لرزی
از کارم، رفتارم، مادر جان
می‌دانم، می‌بینی
گه گریم، گه خندم
گه گیجم، گه مستم
و هر شب تا روزش
بیدارم، بیدارم، مادر جان
می‌دانم، می‌دانی
کز دنیا، وز هستی
هشیاری، یا مستی
از مادر، از خواهر
از دختر، از همسر
از این یک، و آن دیگر
بیزارم، بیزارم، مادر جان
من دردم بی ساحل
تو رنجت بی حاصل
ساحر شو، جادو کن
درمان کن، دارو کن
بیمارم، بیمارم، بیمارم، مادر جان
مولانا خالد نقشبندی : غزلیات
غزل شماره ۳۷
خدایا جز تو ما را نیست حافظ
گدا تا پادشا را کیست حافظ
به محنت خانه غربت شب و روز
غریب بی نوا را کیست حافظ
شب تاریک و بی ره در بیابان
من بی رهنما را کیست حافظ
ز موج قلزم زخار خونخوار
خدا را، ناخدا را کیست حافظ
ز دست اندازی شیطان سرکش
من بی دست و پا را کیست حافظ
نباشد رهنما گر لطف عامش
تو می گو خالدا خود کیست حافظ؟
زرتشت : وندیدا
فرگرد بیستم
1
زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
ای اهوره مزدا ! ای سپند ترین مینو ! ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
چه کسی بود نخستین پزشک خردمند ، فرخنده ، توانگر ، فرّ ه مند ، رویین تن و پیشداد ؟
چه کسی بود که بیماری را به بیماری باز گرداند؟
چه کسی بود که مرگ را به مرگ باز گرداند ؟
چه کسی بود که نخستین بار نوک دشنه و آتش تب را از تن مردمان دور راند ؟

2
اهوره مزدا پاسخ داد :
ثریت بود نخستین پزشک خردمند ، فرخنده ، توانگر ، فره مند ، رویین تن ، و پیشداد که بیماری را به بیماری باز گرداند ، که مرگ به مرگ باز گرداند ، که نخستین بار نوک دشنه و آتش تب را از تن مردمان دور راند .
3
او بود که به جست و جوی داروها و شیوه های درمان برآمد و امشاسپند ( شهریور ) برای پایداری در برابر بیماری در برابر مرگ ، در برابر درد و تب ، در برابر ناخوشی و پوسیدگی و گندیدگی ـ که اهریمن به پتیارگی خویش برای گزند رسانی به تن مردمان آفرید ـ داروها و شیوه های درمان را بدو بخشید و آموخت . . .

4
. . . ومن ـ که اهوره مزدایم ـ گیاهان دارویی را ـ که صدها و هزارها و ده هزار ها ، گرداگرد درخت گوکرن روییده است ـ بدو فرو فرستادیم .
5
همه ی این گیاهان دارویی را با بزرگداشت و آفرین و نیایش برای درمان تن مردمان فرا می خوانیم . . .
6
. . . پایداری در برابر بیماری ، مرگ ، درد ، تب ، سر درد ، تب لرزه ، بیماری ، ( اژن) ؟ ، بیماری ( اژهو ) ؟ ، خوره ، مارگزیدگی ، بیماری ( دروک ) ؟ ، بیماری همه گیر ، بد چشمی ، پوسیدگی و گندیدگی را که اهریمن به پتیارگی خویش برای گزند رسانی به تن مردمان آفرید .
7
من می گویم : ای بیماری دور شو .
من می گویم : ای مرگ دور شو .
من می گویم : ای درد دور شو .
من می گویم : ای تب دور شو .
من می گویم : ای ناخوشی دور شو .
8

به نیروی گیاهان دارویی ( دروج ) را فرو می کوبیم .
به نیروی آن ها می توان دروج را فرو کوفت .
ای اهوره !
آنها می توانند ما را نیرو و توان بخشند .
9

من بیماری را دور می رانم .
من مرگ را دور می رانم .
من تب را دور می رانم .
من پوسیدگی و گندیدگی را ـ که اهریمن به پتیارگی خویش برای گزند رسانی به تن مردمان آفرید ـ دور می رانم .

10
من همه گونه های بیماریها و مرگها را دور می رانم .
من همه ی جادوان و پیران و همه ی ( جینی ) های تبهکار را دور می رانم .

11

بشود که ( ایریمن ) گرامی بدین جا آید ، شادمانی مردان و زنان زرتشتی را ؛ شادمانی اشون را با پادشاهی سزاوار که پیروی از دین اهورایی پدید آورد ؛ با بخشش پسندیده اشه که اهوره مزدا ارزانی داد .

12
بشود که ایریمن گرامی همه گونه های بیماری ها و مرگ ها را ، همه ی جادوان و پریان را و همه ی جینی های تبهکار را فرو کوبد .
13-14
............................................................................................................................................................................................................................................................................( بندهای 19 و 20 و 21 فر 8)