عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
میرداماد : غزلیات
شمارهٔ ۳۶
دگرم زدست ماهی شده دل هزار پاره
که گشاده باده بر من زقضا در نظاره
نزنی گرم به ناوک ز قضا چنان بنالم
که شود ز آه من خون به دل فلک ستاره
ز غمت چنان بربزم ز دو دیده بحر خونی
که نه آسمان نیابد ز شنا ره کناره
ز من ار دریغ داری تو سنان به جای خویش است
دل پاره چون کنم من به برتو در شماره
من و وصل دوست هر جا که شود میسر آن به
که به کار خیر حاجت نبود به استخاره
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۴
ای عشق چو اقبال بریدی از ما
چون آدمی از دیو رمیدی از ما
مانند وفا ز خلق و دانش زجهان
ای کاش بگوئی که چه دیدی از ما
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
چشمی دارم چو روی شیرین همه آب
بختی دارم چو چشم خسرو همه خواب
جسمی دارم چو جان مجنون همه درد
جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
آتش ز تو در هستی نابود من است
وین جرم شفق اخگر و شب دود من است
آن شعله آتشم که خورشید فلک
گرم از تف آه آتش آلود من است
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
اسبم ز فراق جو چو نالی مانده ست
از پیکر اصلیش مثالی مانده ست
بیچاره ز خرمن خیالیست جوش
ز آنروست کزو همی خیالی مانده ست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۶
از دست تو در ساغر جانم خونهاست
وز عشق تو دل چو پرده قانونهاست
گویند که این باده افیون زهر است
زهر است و لیک حسرت افسونهاست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
این منطقه فلک مدار غم تست
وین رشته چرخ پود و تار غم تست
هر روز و شب از دود دلم جزیه گرفت
تا دور معدل النهار غم تست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
این دیده که عامل خراج غم تست
خون از دل من ستد که باج غم تست
در خرمن هستی من از دیده فتاد
این برق بلا که هم مزاج غم تست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
از خاک من الماس جفا خواهد رست
وین شعله ز قبرم چو گیا خواهد رست
گر ابر غمت قطره چین خواهد ریخت
چون مو ز تنم خاک بلا خواهد رست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
چشم فلک از دیدن دردم خیره ست
روزم چو شب فراق یاران تیره ست
چون بیماران فتاده بختم از پای
کز زهر حوادثش بکام جیره ست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
در سینه من که او شبستان وفاست
این دانه غم دل است یا تخم جفاست
این عمر من است یا شرر زار غم است
وین چشم من است یا کمینگاه بلاست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
گل بود که در جهان رخ رنگین داشت
و اندر چمن باغ طرب آئین داشت
او نیز چو عرضه کرد از دل خویش
در سینه دوصد پاره دل خونین داشت
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۷۵
من پای برهنه دشت سنگستان است
وین سینه ز تیر غم خدنگستان است
گرعزت و حرمتی ندارم چه عجب
من مصحفم و جهان فرنگستان است
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۷۹
ویرانه خاطرم که حکمت کده است
بر درگهش از عقول قوسی زده است
هرجوهر حکمت که ره دل زده است
از خازن طبع من یکی کم شده است
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۸۰
هر درد کزو دیده دوران خیره ست
در دوده کرمان و جودم زیره ست
گر کوکبی اندر فلک بخت من است
همچون شب هجر و روز حسرت تیره ست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
دانی ز جهان چه طرف بر بستم هیچ
وز حاصل ایام چه در دستم هیچ
شمع طربم ولی چو بنشستم هیچ
و آن جام جمم ولی چو بشکستم هیچ
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۹۳
این دیده به مسمار بلا دوخته باد
وین سینه همیشه شعله افروخته باد
دل ز آتش غم خانه جان پاک بسوخت
کز برق بلا خرمن دل سوخته باد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۹۶
امشب که بلا بدین ستمکش بارد
از چشم ترم باده بیغش بارد
من گریه ندیده ام بدین بوالعجبی
کز دیده بجای آب آتش بارد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۱
از دست تو خون ز چشم احباب چکد
وز هر مژه در غمت می ناب چکد
در کوی تو بسکه خون دل ریخته اند
گر خاک بیفشرند خوناب چکد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۲
از لعل لب تو باده تاب چکد
وز دست غم تو خون احباب چکد
جز در رخ صبر سوز مهر تو که دید
آتش که بیفشرند ازو آب چکد